اما این مضمون دقیقا چیست؟ آیا فیلم میخواهد راجع به مردان در رابطه ی با زنان حرف بزند؟ آیا تصمیم دارد مشکلات زنان را بررسی کند؟
آسمونی" href="https://asemooni.com/" target="_blank">اختصاصی آسمونی نقد از چکاوک شیرازی
فیلم هفت و نیم تلاش کرده که به صورت اپیزودیک مضمون مورد نظرش را روایت کند.
اما این مضمون دقیقا چیست؟ آیا فیلم میخواهد راجع به مردان در رابطه ی با زنان حرف بزند؟ آیا تصمیم دارد مشکلات زنان را بررسی کند؟ یا می خواهد به مشکلات مهاجران افغانستانی بپردازد؟
این که کارگردان خود از نژاد افغان است و از کاراکترهای افغانستانی استفاده می کند قابل درک است. اما وقتی در ایران فیلمی با کاراکترهایی از کشورهای مختلف ساخته می شود به مخاطب این مژده را می دهد که قرار است فیلمی راجع به مشکلات، آداب و رسوم، خصوصیات اخلاقی و از این قبیل ببیند. نه اینکه فیلم به مشکلاتی بپردازد که عمیق ترش را خودمان در کشورمان داریم اما آن را از زبان مهاجران افغانستانی روایت کند.
اما روایت های اپیزودیک؛ در فیلم هایی به این سبک رشته ای نادیدنی داستان را در قسمت های مختلف به یکدیگر متصل میکند. بیننده ردی از مضمون داستان را در اپیزودهای مختلف دنبال می کند و از کشف این رابطه لذت می برد.
اما در هفت و نیم موضوع اصلی مشخص نیست در یک قسمت موضوع در رابطه با ازدواج در سنین پایین است. در دیگری موضوع ازدواج دختران است. دیگری راجع به گرفتاری متفاوتی حرف می زند و همینطور الی آخر.
نه تنها خود اپیزودها مضمون مشابهی ندارند بلکه هر قسمت نه شروعی دارد و نه پایانی. تنها به این بسنده شده که مرد و زنی با همدیگر دعوا می کنند و تمام مشکلاتشان را فریاد می زنند آن هم در حالی که دیالوگ ها به حدی ابتدایی طراحی شده که برای پوشاندن عیب ها و نقص هایش هر کاراکتری را مشغول به کاری نشان می دهد. یکی لباس پهن میکند و دیگری مدام گل ها را مرتب می کند و... و حرف می زنند تا حوصله ی مخاطب سر نرود.
اصرار کارگردان به ساختن این همه اپیزود بی ربط و سردرگم، توجیه پذیر نیست. هر چند که فیلم هایی دیده ایم که تعداد بالایی اپیزود دارند و دیالوگ محورند، مانند " قهوه و سیگار " اما در نهایت حرفی منتقل شده و مخاطب را به جایی رسانده. اما هفت و نیم مانند آش شله قلم کاری است که هر چیزی را که توجه کارگردان را زمانی به خود جلب کرده و تبدیل به دغدغه ی او شده، به آن افزوده اند.
ما فیلم " چند متر مکعب عشق " را دیده ایم و انتظارمان از جمشیدی ها بالا رفته، توقع یک فیلم بی سر و ته این چنینی را از این کارگردان نداریم.
شناخت از پیچیده ترین مخلوق خدا یعنی انسان و تبدیل آن به داستان کاری محتاج دقت بالا و مطالعه ی دقیق است.
درک دقیق این موضوع که چرا در یک اپیزود دختری حاضر نیست به پزشک زنان مراجعه کند برای هیچ کس قابل درک نیست و با گفتن چند دیالوگ ، نه تنها موضوع را قابل درک نمیکند بلکه لوس و سردستی نشان میدهدو چون در یک اپیزود کوتاه وقت برای بررسی جنبه های مختلف این موضوع نیست، اصرار دختر برای نرفتن نزد پزشک را برعکس معنی میکند. انگار که او چیزی برای پنهان کردن دارد و اصلا به نظر نمی آید که می خواهداز شرفش دفاع کند.
در بخشی دیگر می بینیم که پسری به دنبال دختر سیزده ساله ی افغانستانی می گردد و میخواهد او را از دام ازدواج با مردی که چهل سال از او بزرگتر است نجات دهد و مدام فریاد می زند که فلانی هنوز بچه است. سوال اینجاست که اگر بچه است تو چرا دنبال او هستی؟ موضوع سر سن مرد است؟
و اشکالات و سوالات متعددی از این دست و حتی عمیق تر از این قبیل روی دست ما می گذارد