شعر اشک یتیم از پروین اعتصامی
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیده ی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خَرَد و مُلک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیّت خورد، گداست
بر قطره ی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آن چنان کسی که نرنجد ز حرف راست
11 ماه پیش
جای این شعر ، بر پرچم حکومت غیر اسلامی ایران است
1 سال پیش
خیلی عالی و تاثیر گذار برا اهلش .
2 سال پیش
پرسید آن قدر یا دانیم آنقدر که متاعی گران بهاست؟
4 سال پیش
عالی. واقعن در دوره شاه همین بود اماخدا رو شکر الان نیست. دست رهبر درد نکنه☺☺❤❤❤❤
4 سال پیش
نوستالژی دوران نوجوانی الان از کتابا برداشته شده ، چون شرح حال همین زمونه اس
4 سال پیش
خیلی عالی یس
4 سال پیش
اشعارش دنیای رموز این دنیا و ادماشه
5 سال پیش
واقعا چیز عجیبی بود من خیلی خوشم امد پروین اعتصامی بزرگوار روحت در بهشت قرار بگیرد خداااااا بیامرزتش ?????
5 سال پیش
خیلی قشنگ است
5 سال پیش
جای این شعر بر روی سر در سازمان ملل است . جای این شعر در مساجد هست . جای این شعر در ورودی شهر ها ست. روحت شاد.
5 سال پیش
حمید فلاح یاد ایام مدرسه بخیر
7 سال پیش
این شعر رو انگار برا امروز سروده.هنوزم به وضوح داریم میبینیم....روحش شاد باد...
7 سال پیش
عااااااااالی و زیبا امروز روز بزرگداشت پروین هستش خدا روحشو شاد کنه❤❤❤❤❤❤
8 سال پیش
بهتر از این نمی شه
8 سال پیش
عالللی بوود
9 سال پیش
کمی از شعر را ننوشتید ممنون
9 سال پیش
اضافه شد سپاس
10 سال پیش
شرح ستم بس خوانده ام آتش به آتش مانده ام من خون چشم کودکان دامان به دامان دیده ام از این کله تا آن کله فرقی ندارد شیخ و شه من پاسدار و پاسبان ایران به ایران دیده ام