- آسمونی
- مجله اینترنتی
- ورزشی
- اطلاعات فوتبالی
- مصاحبه ای مفصل با فردوسی پور در روزهای اوج
مصاحبه ای مفصل با فردوسی پور در روزهای اوج
عادل، ده سال قبل چه گفت؟
آسمونی" href="https://asemooni.com/mag/france-tennis-grand-slam">اختصاصی آسمونی
نوشته مهدی زارعی
یک دهه قبل برنامه 90 در اوج بود. در روزهایی که نه خبری از گستردگی فضای مجازی بود و نه خبری از مدیران مخالف این برنامه در شبکه 3، فردوسی پور و 90 دست نیافتنی بودند و به نوعی، کمیته انضباطی اصلی فوتبال ایران. در همان زمان، ابراهیم افشار مصاحبه ای مفصل با قدرت مطلق فوتبال ایران انجام داد که مرور آن، خالی از لطف نیست. ببینیم چه چیزهایی طی یک دهه دستخوش تغییر شد.
***
برای خیلی ها جالب است بدانند این اسم «عادل» از کجا آمده. می گویند در رابطه بین روان شناسی اسم ها و شخصیت های صاحبان شان یک حکمتی است لابد!
راستش نمی دانم. این را باید از پدر و مادرم بپرسید که چنین اسمی را برایم انتخاب کردند. راجع به ارتباط اسم با روانشناسی اسم ها و شخصیت ها هم تا به حال به طور جدی فکر نکرده بودم. امیدوارم در کارم بتوانم «عادل» باشم. مطمئن باشید تمام تلاشم را در این راستا به کار خواهم بست.
*تو را به خدا از این جمله های کلیشه ای به کار نبر!
به خدا غیر از این بلد نیستم! حتما سوال های دیگر را غیر کلیشه ای جواب خواهم داد.
*بیا یک گریزی به کودکی بزنیم. نوستالزی عادل چیست؟ هیچ وقت مثلا مثانه یک گاو را پر از پاچه های کهنه کرده ای که باهاش بازی کنی؟ کوچه های کودکی را می گویم.
کارهای عجیب و غریب زیاد می کردم. با خودکارهایم دروازه درست می کردم و با یک تیله لیگ منظمی برگزار می کردم. تمام تیم های بزرگ در آن لیگ حضور داشتند و بازیکنان خودکارها بودند و توپ هم تیله بود. از همان موقع ده، یازده سالگی کاری می کردم لیورپول همیشه قهرمان شود و این طوری بود که طرفدار لیورپول شدم. کلا بچه آرامی بودم و آن طور که می گویند خیلی آزارم به کسی نمی رسید.
*چقدر سینمایی! من هم عاشق تیله بودم. خب داشتی می گفتی... نوجوانی و جوانی را به یاد آور.
در دوران نوجوانی در عین اینکه بچه درس خوانی بودم، عشق و علاقه ام به فوتبال بیشتر و بیشتر شد. تمام امید و آرزویم مجله «دنیای ورزش» یا «کیهان ورزشی» بود که هر هفته برای به دست آوردنش کلی تلاش می کردم. با توجه به اینکه در خانواده ای کاملا غیرفوتبالی بزرگ شدم هضم این قضایا برای والدینم کمی دشوار بود. چند بار با التماس های زیاد استادیوم رفتن را با پدرم تجربه کردم ولی به هر حال نکته عجیب، علاقه بی حد و حصر من به فوتبال در خانواده ای که اصلا فوتبالی به نظر نمی رسید. در دبیرستان با بالا رفتن سنم اوضاع کمی بهتر شد و با ورود به دانشگاه راه و مسیر کاملا متفاوت را انتخاب کردم.
*چرا از زادگاه و «محله» تولدت هیچ چیز نمی گویی؟ به این چیزها تعصب نداری؟ نکند توی بندر لیورپول به دنیا آمده ای!
جالب اینکه چنین شایعه ای را درست کردند آن هم در حالی که من تا کنون انگلستان نرفته ام! پدر و مادرم رفسنجانی هستند و من متولد و بزرگ شده تهران. هنوز هم بیشتر اقوام من ساکن کرمان و رفسنجان هستند.
*چرا کت ات را در می آوری؟ دعوا داری؟
نه بابا اصلا اهل دعوا نیستم. گرم بود، گفتم این طور راحت تر است!
*راستی در دوران نوجوانی و جوانی اهل رادیو و تلویزیون هم بودی؟
شدیدا. به هر حال در آن دوران که همسایه ها ماهواره نداشتند(!) و خبری از اینترنت و... نبود تنها دلخوشی نسل جوان تلویزیون دیدن بود و برای ما فوتبالی ها «ورزش و مردم» و همان چند دقیقه فوتبالی که نشان می داد کاملا خاطره انگیز بود. همین زیاد فوتبال تماشاکردن انگیزه زیادی برای حضور در تلویزیون و فعالیت در این عرصه برایم ایجاد کرد.
*برای دل خودت هم «گزارشی خصوصی» داشتی؟ مثلا ادای بهمنش را در بیاوری یا ...
راستش سن من بیشتر به آقایان وارث، کوثری، شفیع و صالح نیا می خورد. در خلوت خودم بارها فوتبال گزارش می کردم. روی نوار ضبط صوت، بازی را گزارش می کردم و بعد به آن گوش می دادم. وقتی در اولین روزها برای تست به تلویزیون مراجعه کردم تعداد این ضبط کردن و گوش دادن ها به اوج رسید. چون خیلی علاقه داشتم تلاش فوق العاده ای در این راستا انجام دادم. بعدها که گزارش های آقای بهمنش را شنیدم و افتخار ملاقات ایشان را پیدا کردم سعی کردم از این بزرگوار چیزهای زیادی یاد بگیرم. همان طور که بقیه دوستان همیشه در این ارتباط به من و همکاران جوان و تازه کار لطف داشتند.
*باز اینجا هم شد کلیشه. مطمئنم که نسبت به آن ها و کارکردهای رسانه ای شان نقد داری ولی رویت نمی شود اینجا بگویی.
راستش همان طور که مربیان می گویند که نباید کار همکارشان را نقد کنند. من هم معتقدم در صنف خودمان باید حامی یکدیگر باشیم. همه ما ایرادهایی داریم. در این قضیه تردیدی وجود ندارد ولی مطرح کردن ایرادهای یکدیگر به زغم من کار درستی نیست. جدا سعی کرده ام از همه آنها چیز یاد بگیرم. از وارث، شفیع، کوتی و بهروان گرفته تا جواد خیابانی که خیلی به من کمک کرد و حتی همکاران نسل جدید مثل آقای علیفر، مزدک، پیمان و بقیه.
*همیشه از خدا می خواهیم به ما «ظرفیت شهرت» بدهد. عادل فردوسی پور وقتی از رفسنجان بیرون آمد و یک دفعه به یک چهره معروف تبدیل شد که همه با انگشت نشانش می دادند یعنی در عرض یکی، دو سال از دکتر حسابی و اخوان ثالث و دانشمندان بزرگ معروف تر شد... این «ظرفیت» را چگونه برای خودش ساخت تا از تلفات شهرت در امان بماند؟
امیدوارم چنین باشد. شهرت می تواند کاملا آسیب رسان هم باشد. همان طور که خیلی ها در اوج شهرت به حضیض رفتند. همیشه از خدا خواسته ام که ظرفیت شهرت را به من بدهد. به هر حال یک آدم مشهور باید در بین مردم همیشه خوش برخورد باشد. حتی در بدترین شرایط روحی. این کار سختی است که باید از عهده آن برآییم. چون مخاطبی که یک آدم مشهور را می بیند کاری به اتفاقات شخصی آن فرد ندارد. چون هر هفته او را می بیند احساس قرابت خاصی با آن شخص دارد و دوست دارد این صمیمیت دوطرفه باشد. اگر کسی بخواهد از شهرتش سوءاستفاده کند یا جنبه و ظرفیت شهرت را نداشته باشد شک ندارم که در سراشیبی سقوط قرار می گرد. تجربه این فرضیه را برایم به اثبات رسانده و نمونه های این چنینی در جامعه ما کم نیستند.
*بیا برای گریز از گنده گویی یک وله پخش کنیم. یک سوال مدل میرمیرانی: فرق بین رخت آویز و علی دایی، آویشن و قلعه نویی و قزل آلا و حاج رضایی چیست؟
علی دایی را واقعا قبول دارم. خیلی ها این جوری تصور می کنند که من و دایی دشمن خونی هم هستیم. اما لااقل من چنین احساسی ندارم. به عنوان یک هم دانشگاهی احترام فوق العاده ای برایش قائل هستم. بدون تردید او را در تمام کشورها به عنوان مظهر و سمبل فوتبال ایران می شناسند. درست است که به نظر من این توهم را دارد که همه دشمنش هستند مگر آن که خلافش ثابت شود. اما شخصیتی قوی و محکم دارد و با اراده و انگیزه و خواست بالایش توانسته به این مدارج برسد. بازیکنانی به مراتب بااستعدادتر از او به گردپای موفقیت هایش نرسیدند. امیر قلعه نویی را به لحاظ فنی یکی از بهترین مربیان ایرانی می دانم همین اظهارنظر من کافی است. امیر حاج رضایی را همچون پدرم دوست دارم. واژه های شخصیت، متانت، پاکی و بزرگ منشی را می توان با این شخص معنا کرد. این قدر دوست داشتنی است که واقعا نمی توان او را با کسی مقایسه کرد. راستش نمی دانم آویشن چیست(!) و جواب سوال های میرمیرانی وار را هم بلد نیستم. خود او بهتر می داند.
*خب برای اینکه در این هوای دلگیر بارانی و این مصاحبه فلسفی مکتوب دچار شیزوفرنی نشویم، حس و حال اولین گزارش تلویزیونی ات و دیگری اولین شب اجرای 90 از دلواپسی ها و گاف ها چه می دانم قره قروت بگو!
اولین بار که صدایم از تلویزیون پخش شد، بازی های فوتبال جام رمضان بود، سال 1374. این قدر هول شده بودم که سرژیک عیوضی دروازه بان آرارات را عیوضی (AYUZI) تلفظ کردم! به هر حال حس و حال جالبی بود. به خصوص برای یک جوان 21 ساله. اولین اجراهای برنامه 90 هم هنوز در ذهنم وجود دارد. خامی، بی تجربگی، عشق، علاقه، تلاش، انگیزه، رویاپردازی، جاه طلبی، کمال خواهی، همه این ها در وجودم متبلور شده بود.
*یکی از خروجی های جالب 90 این است که باعث آشتی روشنفکران با فوتبال شد. من روشنفکران بسیاری را می شناسم که همیشه می گفتند «فوتبال افیون جامعه است» اما در خلوت خود بدون پلک زدن دوشنبه خودشان را با 90 کشتند! خب چه چیزی آنها را میخکوب می کند: 1-چکش؟2-دایره واژگانی «90»؟ 3-عشق جنجال پروری که عشق ویژه هزاره سوم است؟ یا چه؟
فکر کنم صداقت این برنامه باشد. در فوتبال ما تابوهایی وجود داشت که با این برنامه شکسته شد. یک دهه قبل انتقاد از پروین و حجازی جرم محسوب می شد آنها خود را قدیس می پنداشتند. اما در این برنامه در کنار حفظ حرمت ها، هرکس، هر مسئول و هر مقامی مورد نقد قرار می گرفت نقدی که سعی شد عادلانه باشد و عدالت محور. در این برنامه همه اهالی فوتبال متوجه شدند یک جایی هست که تمام اعمال و رفتار آنها را زیر ذره بین قرار می دهد و بدون کوچک ترین واهمه ای آن ها را زیر ذره بین قرار می دهد و بدون کوچک ترین واهمه ای آنها را زیر ذره بین قرار می دهد و چون برنامه سالم بوده است هیچ انگی نتوانسته اند به آن بزنند و راز ماندگاری برنامه 90 به نظر من در همین سلامت و البته صداقت آن است.
*برگردیم سر 90. برنامه شما وقتی گل کرد که هیچ رقیب درست و حسابی نداشت اما توی این چندماه اخیر با اوج گیری برنامه کوثری در شبکه دو و این خانه تکانی های موجود در برنامه شفیع (شبکه یک)، به نظر می رسد مخاطبات 90 کمی ریزش کرده اند. خب، حالا وقت زایش و نوآوری است. چرا آیتم های جدیدی به 90 اضافه نمی کنی؟ چه فکرهای جدیدی در سر داری؟ گاهی فکر می کردم در حاشیه بعضی جنجال ها می توان از روان شناس ها و جامعه شناس های بزرگ مملکت هم نظرخواهی کرد تا پای نخبگان هم به 90 باز شود. گاهی خیلی فکرها می کردم... خودت هم فکر می کنی گاهی؟
صد در صد. اتفاقا حضور رقبا انگیزه ما را بیشتر کرده است. ماهیت برنامه 90 نقد و بررسی بازی های لیگ و اتفاقات پیرامون فوتبال است. نمی توان اصل آن را تغییر داد اما این که شکل وسایل و ظاهر برنامه را تغییر بدهیم مدام راجع به آن فکر می کنیم، حذف بخش کارشناسی و تند کردن ریتم برنامه با توجه به اینکه با حضور میهمانان در برنامه های شبکه های دیگر حضور آنها دیگر جذابیت سابق را ندارد، در همین راستا انجام شده است. دوستان و مشاوران بسیار خوب و صادقی دارم که همیشه از نظرات شان برای بهبود برنامه استفاده می کنم و حتما به همین روند ادامه خواهم داد.
*هیچ وقت دوست نداشتم این سوال را از کسی بپرسم اما ظاهرا چاره ای ندارم. توی این چند هفته اخیر که صفحه ای برای اس.ام.اس خوانندگان باز شده، خیلی ها در مورد تعلقات رنگی شما پیام فرستاده اند؛ یکی می گوید استقلالی هستی، یکی می گوید پرسپولیسی. اساسا می دانم که این سوال هیچ دردی را دوا نمی کند، اما به خاطر دل آن خواننده ها بگو اهل کجا (کدام تیم) هستی!
جوابش معلوم است دیگر. هیچ فرقی نمی کند. یعنی نباید هم فرقی بکند. اگر تعصبی به تیمی وجود داشته باشد در برنامه ها و گزارش ها کاملا خودش را نشان می دهد و من خوشحالم که به شکل دوره ای به استقلالی یا پرسپولیسی بودن متهم می شوم. اما انصافا هیچ کدام برایم فرقی نمی کند و به طور مساوی ضد هر دو هستم.
*وقتی توی برنامه 90 صحبت های برخی از حاضران به حوالی خط قرمزها می رسد چگونه به آنها اشاره می کنی که مواظب باشند؟ 1-چشمک می زنی.2-کاغذ روی میز را نشان می دهی.3-سرفه یا عطسه می کنی. 4-می خوابانی توی گوش شان. 5- «من بمیرم تو بمیری» می زنی؟
یک چیزی بین همه اینها! وسط حرف شان می پرم، چشمک می زنم، بال بال می زنم و خلاصه به یک نحوی به آنها می فهمانم که از خط قرمزها دارند در می شوند اما بعضی مواقع کاری نمی شود کرد. به هر حال ماهیت برنامه زنده است دیگر.
بال بال چه جوری می زنی؟
رنگم می پرد، این ور و آن ور را نگاه می کنم، پرچم سفید تکان می دهم و...
*بعضی از منتقدان 90 می گویند لیست شرکت کنندگان برنامه شما خیلی محدود است. مگر اسامی دعوت شده ها را با جایی «چک» می کنی؟ ایرانی ها معمولا از چهره های تکراری خوش شان نمی آید. جامعه آماری شرکت کنندگان در برنامه 90 واقعا کم تعداد است؟
قبلا که کارشناسان می آوردیم به شیوه سعی و خطا از چهره های جوان هم استفاده کردیم اما واقعا جواب نداد. ما واقعا فقر کارشناس فوتبال داریم. در این قضیه شک نکنید. قبول دارم که مردم تنوع طلب هستند اما برنامه های مشابه اروپایی فقط از دو کارشناس ثابت بهره می برند نه به آن شوری شوری نه به این بی نمکی! اگر کارشناس خوب- چه داوری و چه فنی- داشته باشیم من از استفاده چرخشی از آنها استقبال می کنم اما واقعا نداریم!
*دوست داشتی با کدام چهره ایرانی یا جهانی در 90 مصاحبه کنی؟
کاریزمای علی پروین را دوست دارم. فکر می کنم مصاحبه ام با او چیز جالبی از آب در بیاید! در بین خارجی ها گزینه خاصی مدنظرم نیست، اما مارادونا اگر بیاید چه شود!
*«عباس سیاه» چه؟
نمی شناسم!
خب، این یک گاف است برادر! شما مگر درباره نسل اول فوتبال ایران تحقیق نداری؟ عباس سیاه همان عباس تنیده گر، اسطوره و اعجوبه دوران پیدایش فوتبال ایران است. تا همین 10 سال پیش هم زنده بود هیچ کس یادی ازش نکرد. طفلکی شوت می زد توپ می ترکید آقا! قرار می گذاشت از این ور زمین به آن ور زمین مثلا توپ را شوت کند به فلان نقطه از دیرک دروازه. خب همنسل حسین صدقیانی بود. مرد؛ توی گمنامی هم مرد.
بله، این نقطه ضعف من است که درباره نسل اول و حتی نسل دوم اطلاعات کافی ندارم. سعی می کنم این نقیصه را به مرور برطرف کنم. قبول دارم آنها نسل سوخته بودند و به لحاظ مالی و موقعیت اجتماعی در حق آنها اجحاف شد.
*به اصول زبان فارسی پای بند هستی؟ مثلا وسواس داری که واژگان لاتین و عربی کمتری قاطی دایره لغات برنامه 90 کنی؟ یا نه مثل نسل امروز این چیزها برایت مهم نیست؟ اصلا کارکرد 90 را در حوزه «زبان شناسی» ارزیابی کرده ای؟
زبان برایم مهم است اما شاید نه به طور کامل و آن طور که شایسته است. هر از چند گاهی از واژه های بیگانه استفاده می کنم که غیرارادی است، مثل پارادوکس که می توانستم از تناقض استفاده کنم. سعی دارم تواتر استفاده از لغات غیرفارسی را کمتر کنم.
*مثلا نوشته های سهراب سپهری را درباره واژگان فوتبالی خوانده ای؟ آنجا که به استفاده از گلر و کرنر اعتراض دارد و می گوید ما هم بهتر است مثل عرب ها و ترکیه ای ها جایگزین مناسبی برای واژه های فوتبالی مان داشته باشیم.
مطلب سهراب را در «کیهان ورزشی» خوانده ام. راستی اگر سهراب سپهری زنده بود می توانست در برنامه 90 به عنوان یک کارشناس حاضر باشدت. حیف شد! زبان فارسی مثل زبان عربی از هجوم لغات بیگانه در امان نمانده است. فکر می کنم ما هم نباید مثل عرب ها اصرار داشته باشم تا برای هر لغتی معادل پیدا کنیم. کرنر را هر کاری کنیم کرنر است؛ همان طور که هلی کوپتر، هلی کوپتر است و نه چرخبال و بالگرد، کامپیوتر است نه رایانه. لغتی که جا افتاده را به زغم من نمی توان معادل سازی کرد.
*راستی خانمت هم 90 را نقد می کند؟
بالطبع از نظرهای او هم استفاده می کنم.
تصور کن عادل فردوسی پور را در 60 سالگی.
امیدوارم اگر خداوند این همه به من عمر داد عشق و علاقه ام به فوتبال را از من نگیرد. فوتبال دیدن بهترین تفریح من است و از کارم واقعا لذت می برم. امیدوارم در آن سن هم بتوانم همین قدر از زندگی کاری ام لذت ببرم.
*11 عضو تیم ملی رویایی تاریخ فوتبال ایران از نگاه عادل:
دروازه بان: احمدرضا عابدزاده، دفاع: آندرانیک اسکندریان، محمد پنجعلی، جواد زرینچه، مجتبی محرمی، هافبک: علی پروین، پرویز قلیچ خانی، کریم باقری، مهاجم: علی دایی، فرشاد پیوس، ناصر محمدخانی. مربی مرحوم دهداری.
*باز هم که نسل اولی ها و نسل دومی ها فراموش شدند!
گفتم که این نقطه ضعف من است!
*ممنون که آمدی و شنبه بارانی ات را با ما تقسیم کردی.
باعث افتخار من بود که در خدمت شما و خوانندگان عزیزتان بودم.