- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد فیلم بی وزنی
نقد فیلم بی وزنی
اختصاصی آسمونی نقد از چکاوک شیرازی
چه کسی پادرای مرا جا به جا کرد؟!!
نوع روایت داستان و پایان بندی جالب بود. این نکته ی مثبتی است که میتوان درباره ی فیلم گفت.
ضعف فیلم نامه آنجایی ست که فیلم نامه نویس گمان میکند با روایت داستانش در مسیری متفاوت، هر اتفاقی در فیلمش توجیه پذیر است.
بنا به گفته ی اهل فن اگر می خواهید ساختارشکنی کنید ابتدا ساختار را به خوبی بشناسید سپس اقدام به شکستنش کنید. ما هنوز و همیشه در روایت داستان های خطی می لنگیم، هنوز نمی توانیم یک فیلم نامه ی خطی اصولی بنویسیم دلیلش هم این است که وقتی ایده ای به ذهن هر یک از ما خطور می کند تصور می کنیم که بهتر از آن وجود نداردنه پیشنهادی می پذیریم و نه انتقادی، چه برسد به فیلم هایی با روایت های متفاوت که اتفاقا این قبیل فیلم ها به فیلم نامه های بسیار دقیقی نیاز دارند که زحمت ساختشان به هدر نرود.
پسری(امیرعلی دانایی) در شب عروسی به رازها و خبرهایی ،مربوط به همسرش ،دست می یابد.
امیرعلی دانایی با بازی بسیار ضعیفش به این خبر واکنش نشان میدهد و تمام فریادهایش را بر سر راوی خبر می کشد در حالب که می توانست موضوع را با همسرش مطرح کند.
همچنین خواهر ش بعد از سالها تحمل اجحافی که در حقش شده ناگهان همان شب تصمیم میگیرد همه چیز را بگوید( ضمنا ما هنوز در طراحی لباس هم مشکل داریم، به لباسی و تیپی که برای خواهر داماد طراحی شده دقت کنید) و بگوید که او را از پرورشگاه آورده اند، که باز هم با واکنش و بازی بد دانایی مواجهیم.
نامادری ( نسیم ادبی )که معلوم نیست تلفنی از چه کسی دستور میگیرد و آیا دیوانه زای چیزی ست که سگ را می کشد و مواد دخترش را مانند شیرینی تعارفش می کند و مدام به عروسش طعنه می زند و... شخصیت اصلیش را نشان می دهد.
عمو ( جلال فاطمی) معلوم نیست دقیقا برای چی در فیلم حضور دارد.
این ها شخصیت های ضعیف فیلم بودند که مدام از کلمه هایی استفاده میکردند که اصلا لزومی نداشت.
همه ی این شخصیت ها به دنبال پادرا می گشتند و دائم از یکدیگر و در حالی که کل فیلم به باز کردن درهای خانه می گذشت، می پرسیدند:" بردنش؟" که ما فکر کنیم عجب! چه اتفاق غریبی در حال وقوع است..
حالا پادرا کجاست؟ او بیرون رفته تا خانه را منفجر کند.
برای باورپذیری این اتفاق کارگردان تلاشش را کرده که برای فیلمش جو خشونت آمیزی بیافریند. مثلا خواهر داماد و دوستش با اسب بیرون می روند و اسب ها را از تپه پایین می اندازند!! یا عمو مدام می گوید که خرگوش ها برایش پولسازند که ثابت شود او آنقدر خشن است که خرگوش ها را برای پول می کشد. یاد فیلم" جایی برای پیرمردها نیست" افتادم که خاویر باردم بدون این ادا و اصول ها کاری می کند که تنها، حضورش باعث ایجاد وحشت می شود.
پادرا به خاطر چیزهایی که شنیده خانه ای را که قبلا بمب گذاری کرده، منفجر می کند.
دوستش می گوید که قبلا وقتی به این خانه آمده اند برای تفریح در آنجا بمب کار گذاشته اند!!!
با تمام تلاشی که برای ایجاد فضای خشن برای فیلم شده بود اما چرا این صحنه انقدر کمدی بود؟؟ دلیلش این است که ما هیچ دیوانه بازی ای از پادرا ندیدیم، نویسنده چیزی نکاشته بود که حالا بخواهد برداشت کند. اگر تمام تلاشی که برای شناساندن اطرافیان پادرا شده بود صرف خودش میشد، صحنه ی پایانی فیلم به یکی از ماندگارترین صحنه های سینمای ایران تبدیل میشد.
به عنوان آخرین پیشنهاد: برای دیدن بعضی از فیلم ها به منتقدان حق بدی آب و هوا و سختی کار داده شود، چون تحمل بعضی فیلم ها تا پایان از کار کردن در معدن دشوارتر است.