انسان های نخستین
بررسی و مطالعهٔ ابزار در جریان دورههای ابتدائی و پارینه سنگی، میانه سنگی و نوسنگی در مناطق مختلف میتواند شیوههای مختلف زندگی، انواع فرهنگ و تمدن را که در مناطق مختلف با شرایط گوناگون بهوجود آمدهاند.
مشخص نظام ابزارسازی با شیوه و نحوهٔ زندگی انسانهای دیرینه ارتباط داشته، از اینرو هر نوع از انواع روشهای زیستی فرهنگی خاص خود را بهوجود میآورد. آنجا که فراوانی مواد غذائی است با سرزمینی که خشک و بیحاصل است و آنجا که گرم و مرطوب و طاقتفرسا است با مناطقی که سرد و یخبندان است شیوهٔ زندگی یگانهای ندارند. به همین سبب باید گفت که بین مراحل مختلف تکامل ابزار و شیوه های مختلف زندگی انسانهای اولیه و فرهنگ آن ارتباط وجود دارد.
شیوه جنگلنشینی
در این دوره انسان در جنگلها زندگی میکرده و مانند میمونهای آدمنما خوراک خود را از میوههای درختان و گوشت برخی از جانوران و ساقه میوه گیاهان تأمین میکرده است. نوع زندگی انسان با آنچه که نزد حیوانات پیرامون او وجود داشته تفاوت چندانی نداشت.
اساسیترین تفاوت آنها تکامل مغز انسان بود، که او را قادر میساخته در مقابل عوامل خارجی عکسالعملهائی داشته باشد و او را در مقابل مشکلات وادار به اندیشیدن و چارهجوئی میکرد. میتوان گفت که انسان، حتی در ابتدائیترین مراحل تکوین زندگی اجتماعی، تحت تأثیر دو جریان متقابل بین انسان و طبیعت، اعمال نسبتاً آگاهانهای داشته است. در اینباره گوردون چایلد مینویسد: جانوران با اعضاء بدن و به کمک طبیعت خود با محیط سازش میکنند ولی انسان با ابزار و اختراعات با سختیهای محیط میسازد (انسان خود را میسازد)
قائم بودن انسان سبب شده است که دید او از آنچه که در اطراف او میگذرد وسیعتر باشد. با این دید وسیع توانست اتفاقات را پیشبینی کند. قائم بودن سبب شد که دستهای انسان را در اختیار خود قرار گیرد . بهراحتی بتواند برای برداشتن، نگهداری و تغییر شکل اشیاء پیرامون خود از آنها استفاده کند.
به سبب وجود، جنگلها در مناطق گرم استوائی و نیمهاستوائی و نیمهمداری، زندگی جنگلنشینی بیشتر در این مناطق شکل گرفته است، شرایط آب و هوائی و رطوبت زیاد سبب شد که آثار زیادی از ابزار و وسایل زندگی آنها و حتی استخوانهای بدن آنها به دست نیاید. باستانشناسان ولی بر این باور هستند که انسانهای نخستین میلیونها سال در شیوهٔ زندگی جنگلنشینی بهسر بردهاند تا توانستهاند به مرحلهٔ دیگری از شیوه زندگی یعنی غارنشینی یا دیگر شیوههای زندگی دست یابند.
شیوه غارنشینی
برای نخستیها تغییر محیط زندگی و یا تغییر در شیوهٔ زندگی، که منشاء بنیادی داشته باشد، میسر نبود مگر آنکه یک تحول و دگرگونی عمدهای در شرایط و امکانات طبیعی پیرامون آنها روی داده باشد.
وقوع برخی از حوادث طبیعی مثل تغییرات شدید در آب و هوای زمین به سبب نابودی بسیاری از جنگلها و حیوانات شد، عدهای از این شرایط جان سالم به در بردند و توانستند به حاشیهٔ جنگلها آمده و با شرایط جدید سازگاری پیدا کنند.
استفادهٔ بالقوه از امکانات اورگانیکی این موجودات مقاوم مانع از توقف سیر تکامل زندگی انسان گردید. آنها برای حفظ خود به کوهها، دامنهٔ کوهها، شکاف کوهها و حفرهها طبیعی کوهستانی و مناطق دیگری که تهیهٔ غذا امکانپذیر بود کوچ کردند. از دورهٔ زندگی غارنشینی انسان آثار فراوانی کشف شده است که مبین شیوهٔ زندگی انسان از دیدگاههای اعتقادی، هنری و معیشتی میباشد.
غارنشین شدن انسان شیوهٔ تغذیه او را تغییر داد، یعنی او را بدل به یک موجود گوشتخوار کرد. زیرا از دنیای فراوانیهای جنگل رانده شد و به جائی پناه آورد که خود باید غذای خود را فراهم کند. باید با استفاده از هوش و تفکر خود به چارهاندیشی بپردازد تا غذائی بهدست آورد.
شرایط جدید او را وادار به ساختن ابزار و سلاحهای شکار حیوانات کرد. او با استفاده از سنگهای نوکتیزی که در غار پیدا میکرد به ساختن انواع تبر و نیزه سنگی پرداخت، و با نصب آنها برروی چوب از آنها بهعنوان آلت قتاله استفاده کرد. آنها جانوران بزرگی مانند خرسها، کرگدنها، ماموتها و گاوهای وحشی را، بهطور گروهی و دستهجمعی، شکار میکردند، به درون غار میکشیدند و با کاردهای سنگی آنها را تکهتکه کرده و میخوردند.
نمونهٔ مهم انسان غارنشین نئاندرتال است. این انسان نماتا آنجا که امکان داشته در غار زندگی کرده است. احتمالاً آتش را کشف کرده و از آن برای رماندن حیوانات وحشی کوهی مانند خرس غارنشین و شیرغارنشین استفاده میکرده است.
از تحقیقات معلوم شده است که انسان نئاندرتال غارهائی را برای زندگی استفاده میکرده که جهت جنوبی داشته است. بهنظر میرسد انگیزهٔ او در این انتخاب استفادهٔ بیشتر از گرما و نور خورشیده بوده است.
محل تجمع و زندگی آنها بیتشر در اوائل غار بوده نه در بخشهای تاریک انتهائی آن.
آثاری که باستانشناسان و انسانشناسان از بیشتر غارها بهدست آوردهاند نشان میدهد که نئاندرتالها با استفاده از پوست حیوانات برای خود پوشاک درست میکردهاند. مقدار زیادی استخوان حیوانات و ابزار سنگی از زیر خاک بیرون آورده شده است.
نئاندرتالها به دنیای بعد از مرگ معتقد بودهاند در لاشاپل او سنت اسکلت نئاندرتالی پیدا شده که به وضعیت خمیده دفن شده و ران یک گاو کوهاندار نزدیک جسد او در قبر گذاشته شده بود .
اگر وجود استخوان ران را به مثابه قرار دادن گوشت در کنار مردگان برای استفاده او در جهان دیگر تفسیر نمائیم، شاید این باور بهوجود آید که نئاندرتالها به زندگی بعد از مرگ معتقد بودهاند و به این سبب خواستهاند شخص متوفی دچار بیغذائی نشود.
آن مککورد مینویسد:
'زیر کف غاری به نام شانیدر Shanidar، در کوههای زاگرس در کردستان و در شمال عراق جمجمه خردشدهای از قبری پیدا شده که تقریباً متعلق به 60،000 سال پیش بوده و بههنگام بهار مرده بود. خانواده او برای آن قبری کنده بودند سپس گلهائی را چیده و آنها را در کف قبر گذاشته بودند (از اجداد گیاهان امروزی مثل سنبل، گل اشرفی، گل ختمی ...) جسد بر بستری از گل نهاده شده بود و پیش از آنکه قبر مسدود شود گلهای دیگری برروی جسد گذاشته بودند' .
زندگی غارنشینی نوع دیگری از روش تأمین غذا را در پی داشت. مثلاً در زمانی که آنها دچار کمیابی گوشت میشدهاند احتمال دارد که یکدیگر را میکشتند و به مصرف غذائی میرساندهاند. این تصور از آن جهت شکل گرفته که اسکلتهائی از آنها یافته شده که جمجمه آنها خرد و شکسته شده است.
بعضی از محققین میگویند، انسانی که به این ترتیب کشته شده است امکان دارد بخشی از اندامهائی در تغذیه دیگران مورد استفاده قرار گرفته باشد.
رویهم رفته مسئله تأمین غذا، فراوانی یا کمیابی آن مهمترین راهبر انسان در مبارزه با عوامل خارجی و کسب شرایط لازم برای استمرار حیات او بوده است. چگونگی تأمین این نیاز سرآغاز مهمی برای تکامل زندگی انسان و همچنین تکامل در نظام اورگانیکی او بوده است.
واردشدن گوشت در غذای انسان، منشاء تحول و تکامل درونی انسان شده است.
در این موارد فارا ایوین مینویسد:
'بعد از تبدل میمون به انسان اولین قدم قطعی که برداشته شده استفاده تدریجی اجداد قدیمی از غذای گوشتی است. اگر اجداد قدیمی ما خوراک گوشتی نمیخوردند نمیتوانستند دارای ساختمان جسمی امروزی گردند. ترکیبات شیمیائی غذای گوشتی در تمام اعضاء اجداد ما تأثیر مثبت گذاشت، رفتهرفته در جهاز هاضمه و در تمام اعضاء داخلی آنها تغییراتی بهوجود آورد، مخصوصاً مواد موجود در غذای گوشتی به تکامل مغز کمک مؤثری نمود' .
لفظ غارنشینی برای نئاندرتالها، و بعد از آن کرومانیون، بدان معنی نیست که این انسانها صرفاً در غار زندگی میکردند بلکه بدان سبب بوده که نخستین آثار آنها در غارها کشف و مورد مطالعه قرار گرفتهاند. این انسانها در بیشتر نقاط اروپا، آسیا و آفریقا پراکنده بودهاند و بخشی از دوران زندگی خود را در کنار رودخانهها میگذراندند.
انسان غارنشین بهصورت گروهی و اجتماعی زندگی میکرد و دستهجمعی به شکار میرفت. مطالعه دیوارهای غارها نشان میدهد که این انسان قادر بود اشکال حیوانات را نقاشی نماید. علاوه بر این قطعات استخوانی بهدست آمده که تصاویری برروی آنها کشیده شده است.
انسان پکن در غار واقع در یک تپه آهکی زندگی میکرده است، ابزارساز بودند، از آتش استفاده میکردهاند و استخوان حیوانات را برای دستیابی به مغزش میشکستهاند. ظاهراً این غار بین 500 تا 800 هزار سال پیش مسکون بوده است. در این غار بیش از 12 جمجمه و 150 دندان و همچنین اسکلتهای کاملی پیدا شده است.
حدود 20 هزار سال پیش زندگی غارنشینی پایان یافته و انسان به مرحلهٔ چادرنشینی وارد شده است که با پایان یافتن دورهٔ سرما و گرم شدن تدریجی هوا همراه بوده است. دورههای جنگلنشینی و غارنشینی بیشتر با عصر گردآوری خوراک مطابقت دارند.
1 سال پیش
حححححهه حتی میگن اونا به قیامت اعتقاد دارند ???? ولی مث اینکه هنوز نمیدونید اینا خرافات خارجیاس برا اینکه از قیامت فرار کنن برید قران بخونید درسته ی بعضی چیزاش ولی اینو بدونید بعد از خلق انسان توسط خدا بعضی هاش به صحرا و کوه غار رفتند
2 سال پیش
اسم نویسنده رو میشه بگید
2 سال پیش
با سلام... خیلی ممنون من برای تحیقم این مطلب رو نوشتم. میشه بگید نویسنده این مطلب رو بگید؟ چون باید اسم نویسنده رو بدونم...
7 سال پیش
با سلام مطالعه زندگی گذشتگان و اجداد ما می تواند بما قوت قلب و امیدواری ببخشد. امید ، انسان را برای جنگیدن با اهریمن و مشکلات طبیعی و حوادث پیش بینی نشده انرژی می بخشد. نکته جالبی توجه مرا جلب کرد و ان اینست که زندگی بشر و همه موجودات به آب بستگی دارد برای بشر زندگی در ...
7 سال پیش
مطالب خوبی بود...
8 سال پیش
عالی بود
8 سال پیش
مطلب عالی .............. بسیار ممنون..............()
8 سال پیش
مطالبه جالبي داريد ممنون