- آسمونی
- مجله اینترنتی
- علمی و دانستنی
- حیوانات
- آشنایی با سیاه گوش یا کاراکال یا منگوله گوش

آشنایی با سیاه گوش یا کاراکال یا منگوله گوش
آسمونی : سیاهگوش یا کاراکال یا منگولهگوش گربهسانی کوچک است که در خاورمیانه و آفریقا میزیَد.
سیاهگوش یکی از سنگینترین و سریعترین گربههای کوچک است و مطالعات ژنتیکی نشان میدهد که گربه طلایی آفریقایی و سروال نزدیکترین خویشاوندان این گربهساناند.
نام
این جاندار را بهدلیل موهای بلند سیاهرنگی که بر روی گوش دارد سیاهگوش مینامند. کاراکال نام علمی این جاندار است که آن نیز برگرفته از قرهقولاق یا قرهقولاخ در زبان ترکی به معنی «سیاهگوش» است.
کاراکال را نباید با گربهسان دیگری با نام علمی (Lynx لینکس) اشتباه گرفت که در گذشته وشق و در دوران معاصر سیاهگوش نامیده میشود. این دو جانور شباهت ظاهری زیادی به هم دارند و از جمله در داشتن گوشهایی سیاه اشتراک دارند.
تا مدتها در طبقهبندیهای علمی جانورشناختی نیز سیاهگوش را در سردهٔ Lynx قرار داده و در زبانهای اروپایی از وی با نامهایی چون لینکس ایرانی یا صحرایی یا آفریقایی یاد میکردند. اما امروزه این جاندار را در سردهٔ خاص خود در زیرخانوادهٔ گربهسانهای کوچک قرار میدهند. هوشنگ اعلم در مقاله «سیاهگوش» در دانشنامه ایرانیکا استفاده برخی نویسندگان جدید از نام کاراکال به جای سیاهگوش را برای این حیوان اشتباه میداند.
ویژگیهای جسمی
سیاهگوش از نظر ظاهری به وشق اورآسیایی شباهت دارد ولی کوچکتر است و جثهٔ لاغرتر و ظریفتر و دست و پای کشیدهتری دارد. جنس نر کمی از ماده بزرگتر است. وزن بدن بین 16 تا 22 کیلوگرم، طول بدنش 55 تا 90 سانتیمتر به اضافه 22 تا 34 سانتیمتر دم است و ارتفاع آن در ناحیه شانه به 40 تا 45 سانتیمتر میرسد.
رنگ پوست بین قرمز شرابی، خاکستری، خاکی و گاه سیاه متغیر است. بچهها خالهای قرمز رنگ در ناحیه زیرین بدن دارند و رنگ بدنشان تیرهتر از بزرگسالان است. پوزه، گردن و قسمتهای زیرین بدن کاراکال سفید است و خط ِ اشک ِ سیاهرنگی دارند که از گوشهٔ چشم تا دماغ امتداد مییابد.
صورتی کوچک با گوشهای بلند دارند که موهایی سیاهرنگ به ارتفاع 5 سانتیمتر بر آن روئیدهاند. گوشهای کاراکال از گوش تمامی گربهسانان دیگر بزرگتر است. گوشها توسط 20 عضله مختلف کنترل میشوند. این دستگاه حساس شنوایی امتیاز بزرگی در یافتن شکار برای کاراکال محسوب میشود.
زیستگاه
این حیوان در آفریقا (بهویژه در نواحی جنوبی) و آسیا از شبه جزیره عربستان تا غرب هندوستان زندگی میکند. زیستگاه سیاهگوش استپهای خشک، نواحی نیمهبیابانی، بوتهزارها، ساوانا و جنگلهای کمدرخت است و بهندرت در نواحی همیشه سبز و جنگلهای کوهستانی دیده میشود.
زیستگاه سیاهگوش در ایران مناطق بیابانی و نیمه بیابانی به ویژه حاشیه کویر مرکزی است. جنوبیترین مرز پراکنش این گونه در شهرستان استهبان و منطقه بهرام گور و شمالیترین آن در استان خراسان شمالی است.
غربیترین گزارشها از سیاهگوش در استان ایلام و لرستان و شرقیترین آنها در خراسان جنوبی بودهاند. منطقه حفاظتشده عباسآباد نائین از بهترین زیستگاهها برای سیاهگوش است که هر سال گزارشهایی از مشاهده یا کشتار این حیوان در آنجا ارسال میشود.
طعمه
سیاهگوشها اغلب جانورانی با وزن کمتر از 5 کیلوگرم را طعمه خود میکنند؛ حیواناتی چون خرگوش صحرایی، هیراکس، جربیلها و موشها و پرندگان. گاهی به حیوانات بزرگتر از خود همچون غزال، آنتیلوپها، بزهای کوهی کوچک و بچههای شترمرغ هم حمله میکند و از کوچکترین گربهسانانی است که توانایی شکار حیوانات بزرگتر از خود را دارند.
وی برای شکار حیوانات بزرگ پس از پریدن بر پشت آنها و گرفتن گردن با آرواره، گلوی آنها را میدرد. در هنگام شکار حیوانات بزرگ (بزرگتر از خرگوش صحرایی) به خوردن امعا و احشای داخلی بدن و بخشهای مرغوبتر گوشت اکتفا میکنند.
مهارت آنها در شکار پرندگان ستودنی است. کاراکال میتواند با پریدن در هوا یک یا حتی چند پرنده را بقاپد. کاراکالها میتوانند به مدت طولانی بدون آب زندگی کنند و آب بدن خود را از تا حد زیادی از بدن شکار تأمین میکنند.
رفتار
سیاهگوش تکزی و بهشدت قلمروطلب است. عمدتاً شبگرد و شبکارند ولی گاهی، بهویژه در نواحی خنکتر، در روز هم دیده میشوند. سیاهگوشها در مناطق خشک قلمرو وسیعی دارند. در مراتع نامیبیا قلمرو سه سیاهگوش نر به طور میانگین 316 کیلومتر مربع و در عربستان قلمرو یک سیاهگوش 270 تا 1116 کیلومتر مربع (در فصلهای مختلف) اندازهگیری شدهاست. در یک منطقه کشاورزی در صحرای نگو اسرائیل هم قلمرو نرها به طور میانگین 200 کیلومتر مربع بودهاست.
وسعت قلمرو ارتباط مستقیمی با وزن بدن جانور و ارتباط معکوسی با فراوانی طعمهها دارد. قلمرو نرها تا 50 درصد با یکدیگر همپوشانی پیدا میکند و میتواند شامل قلمرو چندین ماده بشود. در مناطق پرآب آفریقای جنوبی قلمروها بسیار کوچکتر است و قلمرو دو سیاهگوش نر به طور میانگین 26.9 کیلومتر مربع و سه ماده به طور میانگین 7.4 کیلومتر مربع بودهاست. قلمرو مادهها به طور کامل در داخل قلمرو نرها قرار میگرفت اما همپوشانی قلمرو مادهها با یکدیگر بین صفر تا 19 درصد بود.
تولید مثل
کاراکالها چند همسرند. جفتگیری کاراکالها در تمام طول سال امکانپذیر است اما در زمانیکه تغذیه مناسبتر باشد محتملتر است چون تغذیه مناسب به باروری جنس ماده کمک میکند. دورههای فحلی مادهها 14 روزه است و ماده حدود 1.8 روز فحل میماند و با چندین نر به نوبت جفتگیری میکند.
دورهٔ بارداری 68 تا 81 روز و تعداد تولهها بین 1 تا 6 است. البته کاراکالهایی که در طبیعت زندگی میکنند حداکثر 3 توله به دنیا میآورند اما در مورد حیوانات در اسارت که تغذیه مناسبی دارند این رقم میتواند بالاتر رود. بچهها بعد از ده روز چشم میگشایند. آنها از 4 تا 6 هفتگی گوشت میخورند و مادر آنان را در 4 تا 6 ماهگی از شیر میگیرد.
تولهها در 9 یا 10 ماهگی مستقل میشوند ولی معمولاً تا 14 یا 15 ماهگی بالغ نمیشوند. طول عمر سیاهگوشها در طبیعت به طور میانگین شش سال است اما در اسارت عمر 19 سال هم مشاهده شدهاست.
رابطه با شیر
این جانور را در قدیم پروانه، پروانک، فَرانَک و شاطر شیر هم میگفتند. که این نامها به ارتباط بومشناختی این حیوان با شیر اشاره دارد. در مناطقی که این دو جاندار در کنار یکدیگر زندگی میکنند ارتباط نزدیکی میان آن دو دیده میشود و سیاهگوش بسیاری از اوقات از شکار شیر تغذیه میکند.
وابستگی متقابل شیر و سیاهگوش در آفریقا را بوفون، طبیعتدان قرن هجدهمی فرانسوی، توضیح دادهاست؛ در نواحی حاره آفریقا سیاهگوش در کنار شکارچیان بزرگی مثل شیر، کفتار و پلنگ زندگی میکند و به دلیل جثهٔ کوچک و ضعیفتر خود برای یافتن طعمه مشکلات زیادی دارد، از همین رو معمولأ ناچار میشود به باقیماندهٔ غذای همنوعان قدرتمند خود اکتفا کند.
ولی به دلایل امنیتی معمولأ ترجیح میدهد از غذای شیرها استفاده کند، چرا که شیر وقتی سیر میشود به هیچ حیوانی آسیب نمیزند، حتی در زمان برانگیخته شدن عصبانیت شیر هم با توجه به چابکی خود میتواند به سرعت خود را به نزدیکترین درخت رسانده و از درخت بالا برود و شیر برخلاف پلنگ نمیتواند بهخوبی او را تعقیب کرده و بالای درخت برود.
به همین دلیل حتی گاهی دیدهمیشود که سیاهگوش برای تغذیه کاملأ در کنار شیر قرار میگیرد. از سوی دیگر سیاهگوش گاهی ناخواسته راهنمای شیر در پیدا کردن شکار میشود؛ قوهٔ بویایی سیاهگوش بسیار قویتر است و شیر با کمک شامهٔ تیز سیاهگوش میتواند حیوانات شکار را از فرسنگها دورتر پیدا کند.
البته سیاهگوش در مقایسه با خویشاوند گربهسان خود یوز، حیوانی کوچکتر، ضعیفتر و کندتر است. به همین جهت یوز حیوان شکاری بسیار مرغوبتر و محبوبتری از سیاهگوش بود و سیاهگوش بیشتر برای شکار حیوانات کوچک مثل خرگوشها و غزالهای جوان پرورش داده میشد.
سیاهگوش فقط برای شکار خرگوش صحرایی مناسب است با این حال برخی بر این باورند که سیاهگوش توانایی شکار مرغابی، هوبره و درنا را هم دارد.
سیاهگوش امروزه نیز گاهی به عنوان حیوان خانگی نگهداری میشود و بهخوبی با زندگی در کنار انسان خو میگیرد. شکار این حیوان برای استفاده از پوستش بهویژه در غرب و مرکز آفریقا تهدیدی برای ادامهٔ حیات اوست.
بسیاری از کشاورزان این حیوان را آفت میدانند چون ممکن است به حیوانات خانگی همچون ماکیان یا گوسفند و بز حمله کند. دیدن سیاهگوشها در حیات وحش حتی در مناطقی که فراوانی زیادی دارند، بهندرت اتفاق میافتد چراکه این حیوان خود را بهخوبی پنهان میکند.