- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های هنری
- پروست، نقاشی امپرسیونیست یا نویسنده ای معمار
پروست، نقاشی امپرسیونیست یا نویسنده ای معمار
شنبه 21 اسفند 1400
ایلیا آل خمیس
ثبت لحظه ها، تلاش برای متوقف کردن زمان و چیره شدن بر مرگ، می شود مارسل پروستی که یک قرن قبل از ما می زیست. اهمیت مارسل پروست در جهان مدرن امروز، نه در خلق مجلدهای رمان (در جستجوی زمان از دست رفته) است بلکه در اکتشاف ذهن او از پروسه ی خلق یک اثر هنری ست. کافی ست چند پاراگراف بلند رمانش را تحمل کنی تا پروست به شکل افیونی در جانت رسوخ کند و دیگر دست از سرت برندارد. اهمیت پروست در دوره ی معاصر نه در خلق ادبیات روانشناختی او ست و نه در زندگی محنت بار شخصی اش. با گشتی در فضای مجازی و نگاهی به آثار او که پروست شناسان مطرح جهان نوشته اند می توان زوایای مختلفی از ارتباطات اجتماعی و زندگی شخصی اش دریافت کرد که مورد مقال ما نیست. چرا که تکرار مکررات است. اهمیت پروست در زاویه ی تاریک در پستوی روح انسانی اش خود را نمایان می کند و مسیری که او را به خلق یک اثر هنری می رساند. امپرسیون یا دریافت لحظه، مکتبی که در اواخر قرن نوزدهم ظهور کرد خواسته یا ناخواسته بازتاب نگرشی در جامعه ای بود که پروست نیز جزوی از آن جامعه بود. ضربات پیاپی قلم مو، ارتعاشات نور، کنتراست ها و عمق و مهمترن ویژگی این مکتب هنری که ثبت لحظه است به صورت غریبی در آثار پروست و در نوع ادبیات او نمایان می شود. خلوص رنگ ها در نقاشان امپرسیونیست خود را به صورت استفاده از کلماتی خالص و بی پروا در جستجوی او نمایان می کند. الستیر نقاش در جلد دوم جستجو که توامان هم خود مارسل است و هم نقاشی امپرسیونیستی چون مونه در جواب راوی پاراگرافی دارد که روزنه ای ست به شیوه ی تفکر خود پروست.
"وقتی ذهن آدمی دنبال خیال است نباید او را از خیال دور کرد، نباید خیال را برایش جیره بندی کرد. تا زمانی که ذهنتان را از خیال هایش دور نگه می دارید، مانع آن می شوید که آنها را بشناسد.و گول ظواهر بی شماری را می خورید چون نتوانسته اید به ذات آنها پی ببرید. اگر کمی خیال بافی خطرناک باشد، راه درمانش کم تر کردن خیال نیست بلکه باید خیال را بیشتر کرد. خیال و باز هم خیال. مهم این است که باید خیال هایمان را خوب بشناسیم تا دیگر از آنها رنج نکشیم."(در سایه ی دوشیزگان شکوفا). این پاراگراف مهمی برای شناخت پروست است. کلماتی کلیدی دارد که نشانگر نگرش پروست و پستوی ذهن رازآلود اوست. خیال، شناخت و رنج. خیالی که سرمنشا تمام آثار هنری ست و درک درست نداشتن از آن مایه ی رنج خالق اثر می شود. پروستی که از دوران کودکی اش درگیر جهان خیال بوده است. خیال از همان آغاز جوانی برای پروست معیاری برای امر زیبای کانتی می شود. او در هر جمعی که وارد می شود شروع به قیاس قوه ی داوری در باب هر اثری می شود. آشنایی اش با فروید و آثارش، بیماری آسم و میگرنی که از کودکی همراهش بود و شناخت دقیق اش از امر زیباشناسی از او ترکیبی معمار-نویسنده-منتقد ایجاد می کند. پروست در تلاش برای شناخت دقیق خیال بود و رنجی که سالیان و تا قبل از شروع جستجو می کشید ناشی از همین نرسیدن به ذات خیال بود چرا که تا آن زمان در اوهام به سر می برد.
لازمه ی رسیدن به ذات خیال ، فرار از واقعیت ها ست. این فرار از واقعیت خصوصا در هنر معاصر و پس از جنگ های جهانی، با پیدایش مکاتب مختلف هنری در جهان پدیدار میشود که لازم به ذکر نام و تاریخچه ی آنها نیست، چرا که در این مقال نمی گنجند. اما کشف این مهم در قرن نوزدهم از پروست منقدی اسطوره ای می سازد که هیچ منتقد قرن بیستمی را یارای رقابت با او را نخواهد داشت. پروست در اولین دیدارش از کارگاه الستیر نقاش در کتاب جستجو جمله ای در نقد نقاش می گوید که بواسطه ی فاصله ی زمانی نویسنده با قرن حاضر اعجاب انگیز است."کوشش الستیر برای آن که در برابر واقعیت خود را از همه ی برداشت های دانایی خلاص کند به ویژه از آن رو ستایش برانگیز است بود که این انسان، که پیش از آغاز به نقاشی ،ترک عقل می گفت ، و از سر درستکاری همه چیز را فراموش می کرد (چون آنچه می دانیم از آن ما نیست)، در واقع به گونه ای استثنایی فرهیخته و هوشمند بود."(در سایه ی دوشیزگان شکوفا )
این جمله از خود راوی ست که پروست باشد. پشت پا زدن به عقل یا خرد آیا ساختارشکنی نیست که جهان هنر امروز را نیز در قرن 21 فرا گرفته است. پروست از نکته ای غریب سخن می گوید. نگرشی که چنانچه با حوصله تجزیه و تحلیل شود ما را به پست مدرن می رساند. ما می دانیم که اوضاع بد اقتصادی در اوایل قرن بیستم. فقر و وحشت جهانی در دوره ی جنگ های خانمانسوز و پس از آن هنرمندان را به عصیانی جدید رساند. رویارویی هنرمند قرن بیستم با رمانتیسم و شکل گرایی کلاسیک و هنر قرون وسطایی به اوج خود رسید و دسته دسته مکاتب جدید ی پدید آمد که مبنایش بر ساختار شکنی بود. ساختارشکنی که هنرمند معاصر را به دوره ی مدرن می رساند. اما جمله ی پروست و نگاه نقادانه اش نه تحت سیطره ی فقر و جنگ ها بلکه از انزوای او و غور کردنش در امر خلق اثر هنری بود. (در نهایت تمتع مالی که داشت).
(ترک عقل) از منظر پروستی، ترک تمام دانسته های آکادمیک است. ترک خرد از منظر او نه دفرمه کردن دانسته های پیشینیان بلکه رسیدن به خیالی محض است که مختص خود هنرمند و با توجه به تجربه ی زیستی اش می باشد. این ترک عقل باعث جلوگیری از تکرار مکررات در خلق آثار هنری ست که شباهت های زیادی به هم دارند. منظور پروست رسیدن خالق اثر به اثری مختص اوست که هیچ وابستگی به دیگری ندارد. ترک عقل ، آرتیست را به نوعی خامی می رساند. خامی که در خطوط و آثار تمدن های اولیه ی بشری بر دیواره ی غارها می توان دید. خامی که عنصری مهم در امر استتیک می شود. خامی که بعدها خود را در آثار بزرگانی چون دوشان و ماتیس و پیکاسو و ..نشان می دهد. حضور نور در جستجوی پروست نیز از اهمیت بالایی برخوردار است که تصادفی نیست. نور بر اشیا، نور بر دریا و حتی نوری که بر چهره های دخترکان بر ساحل که با ظرافت تشریح می شود. در بالای دو صفحه تغییرات جوی و چهره ی آلبرتین را به زیباترین شکل ممکن شرح می دهد. با تحلیلی که نشان از ذهن تجسمی اوست.
"گاهی گونه هایش از شادکامی در نوری چنان جنبان غوطه ور بود که از ورای پوستش که سیال و گنگ می شد ،انگار نگاه هایی نهفته به چشم می آمد که پوستش را از رنگ دیگری ، اما نه از ماده ای غیر از ماده ی چشم، می نمایاند.گاهی نیاندیشیده نگاهش می کردی و رخسارش فپوشیده از نقطه نقطه های ریز تیره و تنها دو لکه ی آبی تر بر آن شناور ، به نطر تخم سهره ای می آمد، و اغلب انگار عقیق زردی که تنها دوجا تراش و صیغل خورده باشد، آنجا که در میانه ی سنگ قهوه گون چشمانی چون بال های شفاف پروانه ای لاجوردی می درخشید."
لکه ها و نقطه در سرتاسر جستجو و از خانه ی سوان تا زمان بازیافته با پروست همراه بوده اند. عنصر نوری که امپرسیونیست هایی مثل مونه و رفقایش برای ثبت لحظه به دنبالش بودند در ذهن پروست به شکل ساختاری ادبی در می آیند.ثبت لحظات به یاری حافظه ای شگرف که منتهی به خلق اثری به نام (در جستجوی زمان از دست رفته ) می شوند. محوریت رمان چند جلدی جستجو در پافشاری بر تهی نبودن زندگی ست در صورتیکه از تهی بودن سخن می گوید که یاداور کامو ست.حیاتی که فرشته ی مرگ همیشه در برابرش با نیزه ای از رنج ایستاده است.عشق های ناپایدار راوی قصه با دخترکان زیبارویی که اوجش را در ساحل کومبره می بینیم نهایتا منجر به شناخت خود عشق و فارغ از معشوق می انجامد.
مرگ و زندگی و فنا و جاودانگی، عناصر مهم جستجوی پروستی اند.در این میان مرگ برگوت نویسنده در مجموعه ی اسیر ، ارتباط ظریف راوی با نقاشی و مفهوم زندگی را نشان می دهد.برگوت بیماری که برای دیدن تابلوی (چشم انداز دلفت اثر ورمیر)به دیداری غریبانه می رود."سرانجام برگوت به تابلوی ورمیر می رسد که آن را از هر آنچه می شناخت درخشان تر ، و با همه متفاوت تر به یاد می آورد.اما به یاری مقاله ی آن هنر شناس برای نخستین بار می دید که در آن آدم های ریزی به رنگ آبی هستند و شنی که به صورتی می زند .و سرانجام چشمش به ماده ی گرانبهای تکه دیوار کوچک زرد رنگ افتاد.سرگیجه اش شدت گرفت.به تکه ی کوچک دیوار گرانسنگ آن چنان چشم می دوخت که کودکی به پروانه ی زرد رنگی که بخواهد شکارش کند.با خود گفت :من هم باید اینگونه می نوشتم.کتاب های آخرم زیادی خشک اند. باید چند دست رنگ می زدم، باید جمله را به خودی خودش زیبا و ارزشمند می کردم،مثل این دیوار زرد."
اهمیت مرگ برگوت برای پروست غیر از اینکه برگوت وامگرفته از نویسنده ی محبوبش (اناتول فرانس) باشد در اهمیت جاودانگی هنرمند در خلق اثر هنری ست.پروستی که تقریبا تمام عمر کوتاهش در بیماری به سر رفته طبیعتا همیشه با مقوله ی مرگ دست و پنجه نرم می کرده است. تلاش او در خلق یک اثر ادبی در اصل تلاشی برای شکست مفهوم مرگ است.تخیل شگفت انگیز مارسل به همراه اطلاعات بالایش از اساطیر و تاریخ هنر و ادبیات زمانه نهایتا او را به خلق اثری رهنمون می کند که همیشه زنده است.رمانی که قرار بود در سه جلد نوشته شود نهایتا به هشت جلد نسبتا قطور رسید. ویرایش مکررش قبل از چاپ و حاشیه نویسی هایش به پروست شناسان مطرح این فضا را می دهد که با هر تجدید چاپی ،انگار اثری جدید را به چاپ برسانند.جمله ی معروفی از یکی از ویراستارانش نقل قول شده است که پس از گرفتن نسخه ی جدید و حاشیه نویسی ها با حالتی شکوه آمیز گفته است که این کتاب دیگری ست.
بحث درباره ی اینکه راوی خود پروست است یا خیر همچنان ادامه دارد و اینکه آیا کتاب جستجو رمانی ست مستقل یا نوعی زندگی نامه هنوز در بعضی محافل مورد بحث است.اما واقعیت مطلب این است که چنانچه دقیق به جستجو گوش فرا دهیم و تک تک جملاتش را به دقت وارسی نماییم نه خود پروست را خواهیم یافت و نه اسنوب بودنش را.بلکه با اثری شگفت انگیز مواجه می شویم که معمار-نویسنده ای قهار ،تجربه ی زیستی اش را در واپسین لحظات زندگی خود نوشته است.در جستجوی زمان از دست رفته از تاریخ بورزوازی و جامعه ای می گوید که حسادت،اختلافات طبقاتی،مفهوم عشق و زمانی که می گذرد را منتهای زبایی و خیال ترسیم می کند.اثری ادبی-امپرسیونیستی که به یاری حافظه ای شگرف نوعی تجزیه و تحلیل از هنری در قرن نوزدهم را ارایه می کند.ثبت لحظات خوش زندگی با تمامی حواشی به ظاهر بی ربطش که تاریخی از جوامعی از بین رفته است.جستجوی پروست دقیقا همان کاری را می کند که نقاشان امپرسیونیست کار بر تابلوهایشان.با شتاب لکه های رنگی بر بوم های سفید تا زندگی را بر مرگ تفوق دهند. پروست بیماری که عمرش به چاپ آخرین جلدهای جستجو قد نداد اما کاملا آگاهانه و پس از رمان نیمه تمام (ونتوی) نهایتا به ساختاری پویا در اثری ره یافت که آرزوی برگوت نویسنده بود.آنهم جملاتی را به کار برد که به خودی خود زیبا و ارزشمند هستند.مثل همان دیوار زرد رنگ تابلوی چشم انداز دلفت ورمیر.
اما خالی از لطف نیست که درباب پروست نقاد در هیبت منتقد قرن بیست و یکمی چند پارگراف را از او در یک قرن قبل یاد نکرد. راوی برای شام مهمان دوک دوگرمانت است که مجموعه ی شخصی از الستیر نقاش دارد.
"اما ، همین که با آثار الستیر تنها ماندم، ساعت شام یکسره از یادم رفت. دوباره آنچنان که در بلبک پاره هایی از آن دنیایی در برابر خود یافتم که رنگ های ناشناخته داشت و چیزی جز بازتاب شیوه ی نگرش خاص آن نقاش بزرگ نبود.تصویرهای نورانی یک فانوس خیال. در میان آن تابلوها ،برخی از جمله ی آنهایی که به چشم اشرافیان از همه مسخره تر می آمد برای من از بقیه جالب تر بود،چون خطاهای باصره ای را به نمایش می گذاشت که نشان می دهند اگر آدم استدلال ذهنی را دخالت ندهد نمی تواند اشیا را باز بشناسد.."
"در نتیجه ،آیا منطقی نیست که نه با شگرد نمادگرایی ،بلکه با رجعت صمیمانه به خود منشا ادراک، چیزی را به وسیله ی تصویر چیز دیگری نشان بدهیم که در آغاز ، در پرتو یک لحظه ی توهم ، با آن دیگری اشتباه گرفته بودیم؟ سطوح و حجم ها در واقع مستقل اند از نام های اشیایی که حافظه ی ما، پس از آنکه بازشان شناختیم ، یر آنها تحمیل می کند. الستیر می کوشید از آنچه تازه تازه حس کرده بود، آنی را که می دانست وا بکند، اغلب کوشیده بود آن مجموعه ی متراکم استدلال هایی را که ما مشاهده می نامیم، از هم بپاشد..