- آسمونی
- مجله اینترنتی
- هنر
- دانستنی هنر
- ادراک حسی و هنر مدرن در قرن بیستم (قسمت اول)
ادراک حسی و هنر مدرن در قرن بیستم (قسمت اول)
شنبه 18 مهر 1400
ایلیا-آل-خمیس
هنر نوین و بحران اجتماعات
باومگارتنی که واژه ی استتیک را در 1750 میلادی برای اولین بار در باب موضوع زیبایی به کار برد، شاید اگر سرعت سرسام آور قرن بیستم را به چشم می دید حیران از این همه تنوع در جنبش ها و مکاتب هنری، حتما تعاریف جدیدی را درباره ی استتیک ارایه می داد. ادراک حسی، زیباشناسی، علم الجمال یا هرچه که می نامیم در قرن حاضر تعاریف گذشته اش را از دست داده است و انقلابات صنعتی و جنگ های جهانی و عصیان بشر امروز مسیر هنر جهان را به سمتی برده اند که دیگر قضاوت در باب اثر هنری نه وابسته به تکنیک ها و روش ها که وابسته به هزاران حاشیه و سیاست هاست.
یورش تبلیغاتی رسانه ها و مافیای تازه متولد شده ی هنر از گالری دارها تا کلکسیونرها، یک شبه هنرمند خامی را به « ولاسکو » و «دگا» و« مونه» و «دکونینگ » و دیگر بزرگان تارخ هنر می رساند. بدون شک رسیدن هنرمندی فقیر به رفاه باعث خوشحالی ست اما آنچه در این میان از اهمیت بالایی برخوردار است فرهنگ و تمدنی ست که هنرمند زمان کلیددار آن است. تاریخ هنر از دوران نوسنگی تا قرن 19 مسیر طبیعی خودش را طی کرده اما قرن بیستم و عصیان زمانه بر بشر دوران بحران ها ، هنر و موضوع زیباشناسی اش را بی رحمانه تار و مار کرد. هنرمند معاصر برای زنده ماندن جز برگشت به قبیله گرایی چاره ی دیگری نداشت و این بازگشت خودش را به شکل تشکیل گروه ها یی نشان داد که منجر به نزاعی در شیوه ها و تکنیک ها شد و هر گروهی بر علیه گروهی دیگر شمشیر کشیدند. این شمشیر کشیدن ها جنبش هایی شدند که نهایتا به صورت مکاتب هنری قرن معاصر تبدیل شدند.
رمانتیسم ها بر علیه روکوکو ها، امپرسیونیسم ها بر علیه ریالیسم ها، پاپ ها بر علیه اکسپرسیونیسم ها و آبستره کاران بر علیه تمام اینها قد علم کردند و در این میان جنبش های کوچک و بزرگ اروپا و آمریکا را درنوردید.در این میانه ی هرج و مرج، هنرمند ایرانی بی خبر از جهان بیرون کار خودش را می کرد. هنرمندی که تاریخ طاعون و وبا را از سر گذاشته بود و دغدغه ی فرهنگ موطن در سر داشت.
فقر و اقتصاد فروپاشیده ی هنرمند اروپای جنگ زده و شکست خورده ، او را به آ نسوی آتلانتیک و به آمریکای سرمست از پیروزی رساند و این اختلاط فرهنگ اروپایی و آمریکایی به جنبش هایی همچون اکسپرسیونیست انتزاعی و چیدمان ها و مینیمال ها ی رسید که در نهایت و برای حفظ هویت آمریکایی ،هنرمندانش پاپ را علم کردند.هنر مدرن با حمایت کارتل های گالری دار آغاز شد و پیشرفت بشر در علم و تکنولوژی اخبار هنر را به جهانیان مخابره کرد.در این میان خبرهای هنری به ایران نیز رسید.ایران دهه ی 30 .ایران از هم پاشیده از جنگ و فقر. در آن شرایط وطن ،مدرن و مدرنیته برای هنرمند ایرانی همانقدر مهم بود که کلمه بورژوا در جامعه ی قرن 19 فرانسه و اینچنین هنرمند ایرانی در تلاش برای به دست آوردن این مدال افتخار ،روز به روز در فرهنگ غربی و هنر مدرنش ذوب می شد.
این ذوب شدن ها از دوران قاجار و کشف دوربین عکاسی توسط ناصرالدین شاه قاجار کلید خورد.آنچنان که در روایت ها آمده آخرین شاه قاجار چنان به مرحله ی ذوب رسیده بود که زبان فرانسه را بهتر از زبان قارسی تکلم می کرد. که این خود حکایتی و داستانی دیگر است و به نظر صحیح می نماید چرا که پس از تبعید رضاخان میرپنج و در جستجوی جانشینی برایش ،شاهزاده ی قاجار کلمه ای فارسی نمی دانست و انگلستان و آمریکا و روسیه به این خاطر مجبور شدند تاج سلطنت را بر محمدرضای 21 ساله بگذارند.فرستادن کمال الملک به فرنگ و بازگشتش به وطن و پرورش شاگردان و تاسیس مدارس و دانشکده ها ،کم کم نگارگری و هنرهای تجسمی دستی را از میانه خارج کرد و نهایتا هنر مدرن در هیبت هنرمند پیشرو در دوره ی پهلوی و خصوصا دوره دوم آن پا به ایران گذاشت.
دهه ی 30 و 40 که حلقه ی مفقوده ی ما از ادراک حسی در آنها نهفته است. خروس جنگی ها با علمداری ضیاء پور در سال 1328 انجمنی را بر ضد کهنه پرستی و سنت گرایی تشکیل دادند.با هدفی بزرگ برای روشنگری اذهان جامعه با هنر نوین.جامعه ای که بعد به آن خواهیم پرداخت.خروس جنگی ای که هم نماینده ی مبارزه بود و هم نماینده ی زیبایی (سمبل فرشته ی بهمن در ادبیات کهن ایران)، دشمنان سرسختی پیدا کرد. چپی ها که شعار توده سر می دادند و مینیاتوریست های در حال انقراض و ریالیست هایی که وفادار به کمال الملک بودند و هنوز ذوق قجری در خونشان گرم بود. درست در همین زمان و به صورت موازی به فرنگ برگردیم. دقیقا که هنرمند پیشروی ایرانی در حال آزمون و خطا بود، هنرمند آنسوی آب ها از رمانتی سیسم و ریالیسم و امپرسیونیسم و غول هایی چون سزان و گویا و لویی داوید و دلاکروا و کوربه و مونه و رنوار و ونگوگ و گوگن و دیگران گذشته بود و جنون هنری اش به سرحد رسیده بود... (ادامه دارد)