- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد فیلم درخونگاه
نقد فیلم درخونگاه
نقد از سعید لشگری
زمان در داستان فیلم، سال1370 سه سال بعد از پایان جنگ است. رضا (امین حیایی) بعد از هشت سال کار در ژاپن پیش خانواده اش به یک محله در پایین شهر، درخونگاه برمی گردد. او پول هایش را از ژاپن برای مادرش می فرستاد تا درآمدش را برایش پس انداز کند و قصد داشت با آن زمین بخرد و پرورش ماهی راه بیاندازد. میخواست خانواده و دوستان سابقش را هم وارد اینکار کند و به سر و سامان برساند. اما خانواده اش از اعتماد وی سواستفاده می کنند. نقش مادرش را "ژاله صامتی" بازی می کند. همچنین "محمود جعفری" در نقش پدرش است و نقش خواهرش را "مهراوه شریفی نیا" به عهده دارد. تمایل به تنبلی و مفتخوری و راحت طلبی و خیانت در امانت موضوعات ناشناخته ای برایمان نیستند. آرزوها و تمایلات به قدرت طلبی و مال اندوزی هم که بسیار هست!
مادر در واقع باید امانت دار پس انداز پسرش باشد، اینکه او از این پس انداز به شوهر یا دختر و دامادش بدهد تا سرمایه گذاری کنند و باعث رونق و گشایش در زندگیشان بشود هم زیاد دور از انتظار نیست. در فیلم هم تنها مختصری به ولخرجی آنها برای مراسم عروسی و رفتن به هتل چند ستاره برای ماه عسلشان اشاره شده همچنین به عشق سیری ناپذیر قوری خریدن شوهر خواهر. عمده این سرمایه در خرید داروی قاچاق و لو رفتنشان در همدستی با ربا خوار به هدر رفته. قصد آنها سود بردن از سرمایه گذاری های غلطشان و اضافه کردن به آن بوده نه بر باد دادنشان . اگر موفق میشدند و رضا می فهمید خوشحال میشد و تاییدشان هم میکرد.
با توجه به عقده حقارت، عشق ارباب شدن و عادت به دوست بازی، احتمالش میرفت که او هم در سرمایه گذاری هایش به راه خطا برود و حیف و میلشان کند. اگر به شایعه مرگ او در ژاپن هم توجه کنیم در واقع آنها خودشان را وارث پول های "رضا" میدیدند و استفاده از آن را حقشان میدانستند. آن را سرمایه خودشان میدانستند و دوست نداشتند براحتی از دستش بدهند. طبق گفته آنها وقتی تنها داماد خانواده برای داروهای قاچاق دستگیر می شود بخاطر دخترشان و آزادی موقت او سند خانه اشان را در دادگاه گرو می گذارند. این ها وفاداری و علاقه پدری و مادری و داماد داری آنها را میرساند. دو سال بی خبری از رضا تاییدی بر مرگ او بود. چرا تحقیقی در این رابطه نکرده بودند خودش مسئله ایست. شاید بقول رضا بعد از تصاحب پولهایش و به باد دادنشان آروزیشان شده بود. اگر رضا از ژاپن نمی آمد و سراغ پولهایش را نمیگرفت آنها هم مثل هزارها آدم ورشکسته مالی و کاری بودند که با بخور و نمیری زندگیشان را می گذراندند.
با آمدن رضا با بازی ژاپن و مهدی برادرش به جبهه خودش نوعی شخصیت پردازیست. آن دو از خانواده ای کم درآمد و محله ای قدیمی هستند. گرایشات مذهبی و وظیفه شناسی پدرشان قوی نیست. هر دو پسر خانواده دوری طولانی و پر خطر را انتخاب کرده بودند. به انگیزه و باورهای مهدی از جبهه رفتن اشاره ای نشده است. اما انگیزه رضا رفتن و بازگشتش در شروع داستان مشخص میشود. همان اول رضا برای مادرش از چند شکست عشقیش هم میگوید. پناه بردن رضا در آخر فیلم به زنی که نقش را پانته آ پناهی ها بازی می کند، نشانه کمبود آغوش پر مهر مادر، خواهر، مادر بزرگ، حتی برادر، داماد، دوستان و آشنایانش است.