نبرد زنان برای حفظ موقعیت خود، آموزش و ارتقای شغلی و...نبردی در پهنای تاریخ است. زمانی که مردان می توانند به راحتی به همه آنچه می خواهند برسند؛ امابرای زنان این چنین نیست.. فیلم “لبخند مونالیزا “سعی دارد به مبارزات زنان نه با مردان بلکه با خود آنها بپردازد. فیلم لبخند مونالیزا فیلمی با بازی “جولیا رابرتز “و کارگردانی “میک نیوول “محصول سال 2003 میلادی است. داستان فیلم در سال 1950 و بعد از به پایان رسیدن جنگ جهانی است. جنگ جهانی به اتمام رسیده زنانی که در بحبوحه جنگ برای کمک به پشت جبهه به کار گرفته شده، در کارخانه و موسسه ها سر کار میرفتند با اتمام جنگ مردان خواهان به عقب راندن زنان و برگرداندن آنها به خانه هستند. داستان روایت گر دختران کالج ولزلی (Wellesley College) است. کالجی که هدفش تربیت دختران و زنان آینده است. کالج نگاه سنتی به زن دارد و هدف آنها پرورش دخترانی است که قرار است به عنوان زنان خانه دار انجام وظیفه کنند. هدف دختران این است که مردان مناسبی را برای ازدواج بیابند. همه آنها بنا به توصیههای آموزشی کالج، وظیفه خود را به عنوان زن این میدانند تا تنها به نقش طبیعی که به خاطرش به دنیا آمده اند بپردازند. به مردان خدمت کنند، فرزند به دنیا بیاورند و خانه داری پیشه کنند و... به داشتن شغل در کنار این وظایف فکر نکنند.
در این شرایط ورود کاترین واتسون ( جولیا رابرتز) به عنوان استاد تاریخ هنر شرایط را بر هم میزند. کاترین از شهری آفتابی و گرم به محیط سرد و بدون انعطاف قدم میگذارد. او به محض ورود از هوش و استعداد دختران متعجب میشود،بیشتر این دختران درس خوان و با هوش هستند.
فیلم لبخند مونالیزا
او با دیدن هوش و پشتکار آنها خوشحال میشود؛ اما زمانی که متوجه میشود تعلیم و تربیت آنها و تنها هدف آنها زندگی زناشویی هست ، دلسرد میشود و سعی میکند تا آنها را وادارد به زندگی از زاویه دیگر نگاه کنند.
لبخند مونالیزا
کاترین سعی میکند تا در ضمن آشنایی بیشتر آنها با هنر به خصوص هنر مدرن، آنها را به درک بهتر از زندگی ترغیب کند. او سعی دارد تا این مسئله را هم برای مدیر و هم دختران روشن کند که ادامه تحصیل و شاغل بودن منافاتی با زندگی زناشویی ندارد.
فیلم سعی بر نشان دادن این کشمکش ها دارد. کشمکش هایی که کاترین سعی دارد تا دختران را به به نقش های خود آشنا سازد. سعی فیلم بر آن است تا عدم مغایرت آموزش و اشتغال زنان را با وظایفشان را متذکر شود.
لبخند مونالیزا کاترین به عنوان یک استاد سنت را به چالش میکشد و دختران را به تفکر نوین و شیوه جدیدی دیگر هدایت میکند. نگاه کاترین به هنر و قدردانی از هنرمندان سنت و سبک شکن همچون ( ونگوگ) و قدردانی از هنرمندانی پیشگام همچون “جکسون پولاک “نماد و نشانی است از شخصیت او. کاترین زمانی که شروع به آموزش و تدریس تاریخ هنر دارد متوجه میشود که همه آنها تاریخ باستان هنر و سنت آن را درک میکنند اما درک درستی از زمان و نقاشی مدرن ندارند. هنری که زاویه دید دیگر را میطلبد. زاویه ای که تفاوت و شناخت دیگر و دریچه دید دیگری را به آنها میدهد. مدیر کالج شخصیتی غیر منفعل دارد. او خواهان حفظ وضعیت کنونی و ترغیب و آموزش دختران برای مردان آینده شان است. از سوی دیگر کاترین زاویه دیگر را به آنها نشان میدهد. در این وضعیت خانوادههای دختران نیز خواهان حفظ وضعیت سابق هستند و از فعالیت کاترین در خصوص آموزش و ایجاد تغییر و ورود آنها به دنیای کار و اشتغال برنمیتابند. فیلم وسواس و دقت زیادی به خصوص در حوزه طراحی لباس و آکسسوار دارد. همه چیز با دقت گزینش شده است. نقطه اصلی فیلم انتخاب نام آن است. لبخند مونالیزا... چرا لبخند مونالیزا؟ اگر به تصویر مونالیزا با دقت نگاه کنید رازی را در آن مییابید و آن شما را به تردید میکشد. آیا تابلو زنی شاد و خوشحال را نشان میدهد و یا زیر لبخند او غمی بزرگ نهفته شده است. زنان خانه دار فیلم از خانه و زندگی که محکوم به حفظ آن هستند راضی هستند؟ و یا زن شاد و خوشحال زنی است که در کنار حفظ محیط زندگی اش میتواند حقوق دان، معلم، پرستار و...هم باشد؟ فیلم با وجود اینکه صحنههای هیجانی و تعلیق برانگیز ندارد؛ اما زیبایی و محتوای آن شما را تا پایان فیلم نگه میدارد. دیالوگ پایانی فیلم زمانی که کاترین مدرسه را رها میکند تا سفری به اروپا داشته باشد و دختران به دنبال او میروند بسیار تاثیر برانگیز است:
بتی عزیز: من به ولزلی آمدم چون میخواستم تفاوتی ایجاد کنم ولی عوض شدن به خاطر دیگران به خود دروغ گفتن است. معلم من کاترین واتسون مطابق تعاریف خودش زندگی میکرد و هرگز تن به سازش نمیداد حتی به خاطر دانشگاه ولزلی.
من این آخرین سرمقاله ام را تقدیم به یک زن استثنائی میکنم که در زندگی الگوی ما بود و باعث شد همه ما دنیا را با نگاهی دیگر ببینیم زمانی که شما این مطالب را میخوانید او با کشتی عازم اروپا است جایی که قطعا زندگی های جدیدی را متحول خواهد کرد و افکار نوینی را جایگزین تفکرات منسوخ خواهد نمود. شنیده ام که میگویند او جا زده یا یک سرگردان بی هدف است ولی همه آنهایی که سرگردانند بی هدف نیستند به خصوص آنهایی که ورای سنت ها جویای حقیقت اند. ورای تعاریف ورای تصاویر او همیشه در قلب ما جای خواهد داشت.