- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فرهنگ و تاریخ
- داستان بلند
- داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت هشتم
داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت هشتم
ارواح دریا و غروب زیباش بود ..
غروبی که هیچوقت نه تو جنوب و نه شمال ندیده بودیم ..
یکی از همین روزها بود که متوجه اتفاقی شدیم ..
اتفاقی که میتونست خیلی چیزا رو برامون روشن کنه ..
دانشمندای خارجی هم برگشته بودن و با دیدن ما همانند بقیه بسیار خوشحال شدن و از هر چیزی پرس و جو میکردن ..
یکی از چیزهای جالبی که اونها رو به تحقیقی دیگه وادار کرده بود تلفن های هوشمندمون بود .
اونها بر اساس چیزایی که بدست آورده بودن قرار شد به بالاترین نقطه ی این مکان زیبا برن .
بلندترین و مرتفع ترین قسمت این محیط وسیع , غار بزرگی بود که دانشمندان درون اون در حال تحقیق بودن ..
ولی چیز جالب و اتفاق مهم برای ما این بود که تصمیم گرفتند همه مون رو به غار ببرن چون ممکن بود چاله و یا راه برگشت , در غار وجود داشته باشه بنابراین نمیشد عده ای جداگانه برن و موفق به برگشتن بشن ..
یکی از همین روزهای عادی و تکراری برای ما تبدیل به روزی مهم شد ..
حرکت به سمت غار ..
غاری که چند روزی با جایی که بودیم فاصله داشت ..
غاری که شاید می تونست ما رو از داخل زمان نجات بده ..
ولی ..
تنها مشکل و ترس حضور ناگهانی فضایی ها بود چون اونها نباید متوجه حضور ما در این مکان ناکجاآباد میشدند ....
با ما همراه باشید