سگان را جای آزار کمی نان دهیم
گر غریب افتد با کسی شرم و حیا
لاجرم پیشه سازد جور و جفا
این سخن بجا مانده از عهد کهن
نقل قولی از سعدی شیرین سخن''
((چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است))
ترحم یا محبت نهان گنج ماست
محنت جاندار دیگر رنج ماست
آدمی از آدمیت یابد بها
ز ارکان آدمیت شرم و حیا
گر کسی براین خصائل پانهاد
اسباب آدمیت را جا نهاد
آشنا بوده هر گوشی با این خبر
که اشرف مخلوقاتست نوع بشر
اشرفیت بر عقل و پندار آمده
به خلق نیکو هم به کردار آمده
چه گویم ز رفتار آن مرد صیاد
باسگش،دیگرسگی همراهش مباد
چه بیرحمانه میزد با چوب و تبر
زخمها بر جان سگ از پا تا به سر
سگ خیره برسیمای آن صاحب جفا
ساکت و در نگاهش موج میزد وفا
بی جهت بود رفتار آن صیاد مخوف
با سگی با وفا و همراهی رئوف
تلخ بود تلخ تر از تلخ شد ماجرا
در بیابان رها شد سگ بینوا
به سرعت برق و باد رسید این خبر
به هر گوشی ز عامی و صاحب نظر
وجدان هر آدمی آمد به درد
ز رفتاری که باسگ آن صیادکرد
زخم سگ را محیط بانی نیکونهاد
شستشوداد به دستان و مرهم نهاد
مهربانی ها با سگ بیمار کرد
نوازش فراوان و هم تیمارکرد
خوشا دستی ز آستین آید به یاری
سگ و جاندار دیگر باشد به زاری
سگان را جای آزار کمی نان دهیم
در راه خدا نانی به حیوان دهیم
به هر کار نیک اجری عظیم است
اجری عظیم از رحمان و رحیم است
اختصاصی پورتال آسمونی
شعر از: حبیب شکوری
عالي مثل هميشه ????? احسنت بر پدرم ?????