- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد فیلم جنایت و مکافات
نقد فیلم جنایت و مکافات
آسمونی" href="https://asemooni.com/" target="_blank" rel="follow noopener">اختصاصی آسمونی نقد از نجیبه نعمتی
بنا به درخواست مخاطبان محترم آسمونی
فیلم جنایت و مکافات اقتباسی است از رمان فئودور داستایوفسکی، رمانی که تا کنون فیلمهای زیادی بر اساس آن ساخته شده است. فیلم جنایت و مکافات به نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی «آکی کوریسماکی»فیلمساز معاصر فنلاندی اولین فیلم مستقل او محسوب میشود که در سال 1983 اکران گردید.
خلاصه فیلم:
رایکانن( با بازی مارکو تویکا) کارگر یک کشتارگاه است. او هر روز لاشههای گاو را سلاخی میکند و هر روز با خون سر و کار دارد. در همان ابتدای فیلم بعد از اتمام کار روزانه و شستن رد خون از محل کارش به سراغ مردی به نام هانکانن میرود و در حالی که وانمود میکند که حامل تلگراف است وارد منزل او میشود و در کمال خونسردی او را با شلیک یک تیر به قفسه سینه اش به قتل میرساند. قتلی که دلیلش را هانکانن نمیداند. او در حالی که پشت میز مقتول نشسته است، ساعت و کیف پول او را برمیدارد. در این اثنا دختری ایوا لاکسو( آینو سپو) که سفارش غذای مقتول را آورده است سر میرسد. زن با دیدن مرد کشته شده نمیترسد، جیغ نمیزند و زمانی که رایکانن نزد او اعتراف میکند؛ تنها از او میخواهد صحنه جرم را ترک کند تا او بتواند به پلیس زنگ بزند. ایوا بعد از رفتن رایکانن پلیس را در جریان قتل قرار میدهد. پلیس از روی مشخصاتی که ایوا داده است سعی در یافتن متهم دارد. در جریان فیلم متوجه میشویم رایکانن سه سال پیش از این حقوق میخوانده و خود وکیل پرونده ای بوده است که در آن هانکانن در یک تصادف در حالت مستی سبب مرگ دوست دخترش شده بود. رایکانن برای اینکه پلیس را از مسیر پرونده منحرف سازد، گدایی را به سراغ صندوق امانت میفرستد که در آن ساعت و کیف پول مقتول را جا سازی کرده است. گدا نیز به قتل نکرده اعتراف میکند. اما این چیزی نیست که رایکانن بخواهد. ایوا از او وهثمیخواهد به نزد پلیس برود و اعتراف کند؛ اما او هر بار از این کار سر باز میزند. رییس ایوا که او را دوست دارد از اتاق کناری خانه رایکانن ماجرای قتل را میشنود و در حالی که اسلحه ای که قتل اتفاق افتاده است را در دست دارد در اثر تصادف با تراموا کشته میشود. پلیس از جریان قتل منحرف میشود. رایکانن در حالی که پاسپورت جعلی در دست دارد از مرز هم میگذرد؛ اما به ایستگاه پلیس برمیگردد و به قتل اعتراف میکند.
کثافتی را کشتم و کثافت شدم، تعداد کثافتها ثابت ماند.
روح حاکم بر فیلم سرد و بی روح است. فضاهای فیلم چه خارجی و چه داخلی تاریک و گرفته هستند. بازیهای هنرپیشهها نیز سرد و بی احساس است. همه تنها هستند. مقتول، قاتل، شاهد و حتی پلیسها... و شخصیتهای فیلم هیجانی را در مخاطب برنمیانگیزند.
شهر هلسینکی در فیلم یک شهر سرد و بی روح نشان داده میشود. تنها تعلیق فیلم اسلحه پنهان شده در پشت کوسن کاناپه است. جایی که رایکانن آن را پنهان کرده و کارآگاه دقیقا در همان نقطه نشسته و منتظر اوست.
رایکانن یا همان « راسکولنیکوف» شخصیت اصلی رمان داستایوفسکی در این فیلم مدرن شده است. رایکانن همان دانشجوی جوانی است که به دلیلی درسش را نیمه تمام گذاشته است. راسکولنیکوف به خاطر فقر و نداری درسش را نیمه تمام رها کرده و در فیلم رایکانن به خاطر مرگ دوست دخترش که البته حتی مرگ او نیز عامل محرکش برای انجام قتل محسوب نمیشود. رایکانن خودش هم نمیداند چرا هانکانن را به قتل رسانده است.
در رمان جنایت و مکافات این صاحبخانه و خواهر بی گناهش هستند که به قتل میرسند؛ اما در فیلم صاحب کار ایوا است که به زیر تراموا میرود.
صاحبخانه رایکانن ؛اما مانند صاحبخانه راسکولنیکوف روی اعصاب است. او در هیچ جای فیلم حضور ندارد؛ اما اعمالش در شکستن محیط امن و خصوصی رایکانن به شدت دیده میشود. او آپارتمان کوچک رایکانن را به یک کاروانسرا مبدل کرده است و کلیدش را در اختیار پلیس قرار میدهد و از سوی دیگر اجازه میدهد تا رییس ایوا در اتاق کناری فالگوش بیایستد و اعتراف رایکانن را بشنود.
بازیها هیچ هیجانی را در مخاطب بر نمیانگیزند؛ حرکات آرام و بطئی است؛ اما چیزی که روح به فیلم میبخشد حرکات آنها نیست بلکه در نگاه و در چشمان هنرپیشههاست. نگاهها و طرز حرکات چشم القا کننده روحی است که سعی دارد از میان جسم سرد و بی احساس آنها خود را نمایانگر سازد.
انگار چشم یعنی دریچه روحی هنرپیشهها و شخصیت های فیلم در جامعه ای سرد و بی انعطاف، مردمانی تنها و عزلت نشین، تنها امید باقی مانده محسوب میشود. مانند امید در جعبه پاندروی بشرو جامعه مدرن امروزی.ایوا نیز تداعی کنننده وجدان جمعی است. او سعی میکند تا وجدان به خواب رفته کاراکتر اصلی را بیدار کند؛ اما خود ایوا نیز در جریان فیلم به این تغییرات میرسد. در ابتدای وقوع قتل او نیز مانند شخصیت اصلی سرد و بی تفاوت است. با دیدن مقتول تعجبی نمیکند اما آرام آرام و در روال داستان سعی میکند تا روح خفته و سرد رایکانن (راسکولنیکوف) را برانگیزد و حتی زمانی که نیازی به اعتراف او نیست و پرونده در حال مختومه شدن است و رایکانن فرار را برگزیده است، وجدانش او را پشت میز اعتراف برمیگرداند. فرار رایکانن در حقیقت فرار از زندگی سرد و بی روح شهری و خویشتن خود است و برگشتش نوعی بازگشت به خویشتن خود است.
با وجود اینکه به تماشای یک فیلم اقتباسی مینشینی؛ اما در پایان به فیلمی مستقل از منبع اقتباسی میرسید.
اعترافات رایکانن به ایوا در زندان به نوعی یک اعتراف بشر صنعتی و در جامعه مدرن است.
ایوا به او قول میدهد که هشت سال منتظرش بماند؛ اما رایکانن از او میخواهد تا او را فراموش کند چون او تنهایی و بی هدفی را برگزیده است مانند تمام جامعه.