- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- معرفی فیلم بی نامی
معرفی فیلم بی نامی
خلاصه داستان فیلم بی نامی زن و مردی که هر دانشجوی تئاتر بودند، سرانجام با یکدیگر ازدواج می کنند و در یک کافی شاپ مشغول کار می شوند تا اینکه یکی از همکارانشان گم می شود. آسمونی" href="https://asemooni.com">آسمونی در این بخش به معرفی فیلم بی نامی می پردازد.
معرفی فیلم بی نامی
بازیگران فیلم بی نامی
باران کوثری,حسن معجونی,هوشنگ قوانلو, محمود نظرعلیان, مهتاب ثروتی, شهروز دل افکار, پوریا رحیمی سام, رضا افشار, علی باقری
داستان فیلم بی نامی
قصه زن و شوهری را به نمایش می گذارد که مرد در آستانه چهل سالگی دچار بحران می شود و به بهانه پیدا کردن همکارش انقدر در گذشته غرق می شود که بین گذشته یا حال دست به انتخاب بزند.
نقد فیلم بی نامی
فیلم بی نامی در مکان و شاید حتی بتوان گفت زمان اشتباهی اکران شده و همین موضوع باعث شده که آنطور که باید دیده نشود. علیرضا صمدی که کارگردانی این فیلم را برعهده داشته با اکران اثر خود در سانسهای عمومی سینمای کشور خطای بزرگی را مرتکب شده است. قاعدتا او باید خودش میدانسته که فیلم او برای بخشی مثل هنر و تجربه کارساز است و نه تماشاگران عادی سینما. بی نامی در محتوا و فیلمنامه نقاط ضعف بسیار بسیار زیادی دارد که در سایه برخی مسائل فنی بسیار زیبای آن گم میشوند، ولی هر مخاطبی به دنبال کسب تجربه از یک بخش فیلمسازی به سالن سینما نیامده است و به همین دلیل برای من طبیعی بود که در حین تماشای فیلم، تماشاگران سالن را ترک کنند.
صمدی اولین فیلمش را خودش نوشته و کارگردانی کرده و آن را کمک بازیگرانی چون باران کوثری و حسن معجونی به تصویر کشیده است. حضور معجونی در فیلم میتوانند سیگنالی باشد برای اینکه با یک اثر مرتبط با تئاتر روبرو هستیم. عاشقان صحنه نمایش معجونی را با هنرنماییهایش بر روی سن تئاتر میشناسند و او بعد از مدتها به سینما بازگشته است (سال تولید فیلم خوک که معجونی نقش اصلی آن را بر عهده داشت و زودتر از بی نامی اکران شد به یک سال بعد از مراحل تولید بینامی برمیگردد) بازی معجونی در فیلم بی نامی اما همانند اسم فیلم، بی هویت است و هیچ اثری از بازیگری بینظیر او در گذشته دیده نمیشود.
داستان فیلم درباره مردی به نام امیر است که در آستانه چهل سالگی خود قرار دارد و با زنی به نام ریحانه ازدواج کرده است. امیر هنرمند است و در زمینه شعر و شاعری و نویسندگی و البته تئاتر دستی بر کار دارد و ریحانه هم با اینکه رشته هنر را خوانده ولی فعلا مشغول به کافه داری است. آنها هر دو یک کافه به نام «کافه تو کافه» را راه اندازی کردهاند و تمام سرمایه و جا و هزینهها با ریحانه است چرا که امیر آهی در بساط ندارد.
پدر امیر در بستر بیماری است و او خودش از اینکه با پدر بیمارش روبرو شود واهمه دارد و برای همین از یک دوست صمیمی خود میخواهد که به جای او به پدرش رسیدگی کند. از آنسو آرمین، یکی از نیروهای شاغل در کافه که از شهرستان آمده و سه سالی هست برای آنها کارگری میکند، یک روز غیب میشود و لپ تاپ امیر را هم با خود میبرد. امیر در لپ تاپ خود رازهایی پنهان دارد که از افشا شدن و برملا شدن آنها میترسد و برای همین در به در دنبال آرمین است تا لپ تاپ را به هر قیمتی که شده از او پس بگیرد.