مرد عرب و سگ
گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمیدهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
عرب گفت: نانها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه میکنم. گدا گفت : خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل.
منبع: از مثنوی و معنوی
8 سال پیش
داستان چهارشنبه سوري درزادگاه زرتشت اسموني عزيز ضمن عرض تبریک زودهنگام بمناسبت فرارسیدن عید سعید نوروز وارزوي موقیت روزافزون برای دست اندر كاران سايت محبوب ووزين مراسم وحواشی نوروز سرشار از حکمت ومعرفت است (برگ درختان سبز درنظر هوشیار - هرورقش دفتریست معرفت کردگار ) حتی ان قسمت ...
8 سال پیش
با سلام و سپاس از شما در هفته های پیش رو این داستان درچ می شود. تشکر از شما