توچال یک فیلم سینمایی درحال اکران است با بازی پژمان بازغی، لیلازارع و …
پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲
لاله عالم
شروع فیلم کوبنده است و توان جذب مخاطب را برای ادامه تماشا دارد و می تواند کنجکاوی تماشاگر را برانگیزاند.
فیلم با یک صحنه خاکسپاری آغاز می شود اما نه یک مراسم عادی، بلکه در برف و سرما و به نظر می رسد کسی که فوت شده است یک کوهنورد یا اسکی باز باشد.
فیلمبرداری خوب فیلم ، نکته دومی است که به چشم می اید ، خصوصا وقتی تصاویر آدم های توی مراسم را بر روی شیشه های عینک افراد می بینیم و حتی صحنه هایی از خاکسپاری را. سپس فیلم به زمان گذشته برمی گردد و ماجرا آغاز می شود و مخاطب با شخصیتی اشنا می شود که قاب عکس او را در مراسم ختم دیده است، اما داستان هر چه جلوتر می رود، جذابیت خود را از دست می دهد و عدم منطق در روایت داستان که به ایرادات فیلمنامه مربوط است ، خود را نشان می دهد.
اصولا ساختن فیلم هایی که از انتها شروع می شوند یا با مرگ یکی از قهرمانان اصلی است ، بسیار سخت است چرا که مخاطب داستان انتهای فیلم را می داند ، ساختن اینگونه فیلم ها مهارت و خلاقیت بسیار می خواهد .
اگرچه فرم این فیلم نیم دایره است ، نیمی از فیلم را می بینیم و دوباره فیلم به همان نقطه آغاز برمی گردد و از آنجا فیلم دوباره ادامه دارد. بازهم فرم فیلم مدرن است و به علاوه این نحوه داستان گویی کار را سخت می کند .
یک عده جوان برای تفریح ، سرگرمی و اسکی بازی به هتل توچال می روند و مشکلاتی برایشان پیش می اید، فیلم با ریتم بسیار کند پیش می رود و اصولا اگر فیلمبرداری خوب و متفاوت را نداشت ، نمی توانست تماشاگر را چندان در سینما نگه دارد.
شخصیت اصلی فیلم ، با بازی لیلا زارع جذب یکی از نیروهای امداد( با بازی پژمان بازغی) می شود درحالی که پسرخاله اش ،هم به او علاقه و دارد و در آن منطقه صاحب رستوران است .
تقریبا حدود یک ساعت از فیلم می گذرد که یک اتفاق جدی روی می دهد و دو شخصیت اصلی فیلم ازدواج می کنند ، درحالی که در فیلم نشان یا دلیلی برای عشق شدید این دو نمی بینیم ، تنها دو بار پای بازیگر نقش زن در حین اسکی آسیب می بیند و توسط نیروی امدادگر یا نوید امداد می شود .
از طرف دیگر پیشینه علاقه پسرخاله شخصیت زن داستان با بازی شهاب شادابی نیز مبهم است و تنها به اشارتی مختصر و حرف های شعاری بسنده شده است .
وقتی فیلم رو به سقوط می رود که تمرکز داستان از شخصیت های اصلی از دست می رود و با اضافه شدن شخصیت ها و رویدادهای جدید ، حوادث جدید شکل می گیرند.
ایرادات منطقی وارد بر فیلمنامه تا انتهای فیلم ادامه دارد، معلوم نیست چرا کارمند
هتل که شاهد کتک خوردن نوید بود ، کسی را مطلع نمی کند، و چرا همراه آن زن خارجی تا لحظه اخر حقیقت را نمی گوید، چرا تیم امداد زودتر به فکرشان نرسیده بود که به منطقه خطر نیز سر بزنند؟
آیا فقط اصرار همسر نوید کافی بود تا در دل کولاک به آن منطقه بروند؟!
به همین دلایل و ایرادات و لحن شعاری اخر فیلم ، باعث شده بود ، تا فیلم به جای اینکه تاثیرگذار و ناراحت کننده باشد، مخاطب را بخنداند و این متاسفانه ضعف فیلمنامه و دیالوگ های شعاری در اکثر فیلم های روز دیده می شود و اینطور می شود که فیلمهای کمدی نمی خنداند و فیلم های جدی که لحن تراژیک دارند، برعکس عمل می کنند حتی در میان نسل جوان که یعنی مخاطب فیلم های به اصطلاح رمانتیک و احساسی باید باشند.