- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد فیلم نگهبان شب، گاهی وقتها دیر میشه برای آشتی؛ حسرت تو دل آدم میمونه
نقد فیلم نگهبان شب، گاهی وقتها دیر میشه برای آشتی؛ حسرت تو دل آدم میمونه
دوشنبه 18 بهمن 1400
نویسنده: نجیبه نعمتی
فیلم «نگهبان شب» آخرین اثر «رضا میرکریمی» در مقام کارگردان است. او که فیلمهایی همچون دختر، امروز، یه حبه قند و قصر شیرین را در رزومه خود دارد هر بار از زاویه دید خود به مسائل و مشکلات جامعه مینگرد. فیلم نگهبان شب فیلمی در ظاهر ساختاری خطی دارد، شاید در نگاه اول فیلم ساده با بازی های معمولی به نظر برسد؛ اما در لایههای آن عوامل روانی همچون ترس، حسرت کاری گذشته و مشکلات قشر ضعیف نهفته است. این مسئله در نهایت پیچیدگی فیلم را در بر دارد.
انتخاب بازیگران آن به درستی صورت گرفته است (به جز محسن کیایی) بازی «تورج الوند» در (نقش رسول ابراهیم پور) پسر ساده کرمانی یکی از نقاط قوت فیلم محسوب می شود. او در فیلم از یک شخصیت منفعل، بی دست و پا و ترسو به شخصیتی مصمم مبدل میشود. «رسول ابراهیم پور» کارگر روز مزد بیست و پنج ساله ای است که توسط مهندس «بهنام کلانی» با (بازی محسن کیایی) برای نگهبانی مجتمع مسکونی استخدام میشود. سادگی او سبب میشود تا مورد سوء استفاده مهندس قرار بگیرد؛ اما در روند فیلمنامه این شخصیت ساده و منفعل؛ متحول شده و جلوی مهندس ایستادگی میکند و در نهایت بر ترس خود غلبه و اوج میگیرد.
«تورج الوند» در این فیلم شعار نمیدهد و تیپ ندارد بلکه کاملا در قالب شخصیت خود فرو رفته و در صحنههای فیلم درد و رنج او را شاهد هستیم و تغییر شخصیتی او نیز بسیار زیر پوستی است. بازی لاله مرزبان در نقش « نسیبه» به عنوان دختر کم شنوا هم از جمله انتخابهای خوب کارگردان محسوب میشود بازی روان او سبب همذات پنداری مخاطب میشود. بازی «لاله مرزبان» در فیلم نگهبان شب از سایر بازیگران سختتر است او نیز مانند «رسول» است. ضعیف و شکننده.
شکنندگی او از «رسول» هم بیشتر است چرا که او ضعف در شنوایی هم دارد و این مسئله سبب می شود تا در ارتباطات ضعیف باشد. سیر تحولی «نسیبه» در سیر روایی فیلم هم قابل ستایش است. دختری که نادیده گرفته میشد و اعتماد به نفس پایینی دارد در سیر فیلمنامه، متحول می شود.
عشق این دو یکی از زیباترین عشقهای دراماتیکی است که در پرده سینما به نمایش گذاشته شده است. در میان فیلمهایی که از خیانت و عشقهای مصلحتی آکنده شده؛ میرکریمی عشق پاک و ساده این دو را به عنوان برگ برنده رو میکند. «علی اکبر اوصانلو» در نقش «دایی» یکی از وزنههای سنگین این فیلم است. او به عنوان راهنما و مرشد سیر تحولی را برای رسول پیریزی میکند. او از یک رسول منفعل و بیجنم؛ رسولی متحول شده میسازد. او در آستانه فروپاشی ذهنی است و آلزایمر به آرامی این فروپاشی را برای او رقم می زند.
دایی از « چشم» گفتن های «رسول» کلافه است. او در رسول پسر از دست رفته خودش را جستجو میکند. پسری عاشق پرواز که در آخرین دیدار با پدر دعوایش شده و پدر دیگر هیچوقت موفق به دیدار او نشد و حسرتش در دل او مانده است. دایی قدم به قدم همچون سوپر ایگو در راهنمایی رسول ثابت قدم است. او همچنین ازدواج با دخترش «نسیبه» را به «رسول» پیشنهاد میکند چون رسول را برای قبول مسئولیت بعد از خودش مناسب میبیند.
در روند انتخاب بازیگر شاید «محسن کیایی» یکی از ضعفهای فیلم محسوب شود. وی مدتهاست که خودش را بازی میکند. شخصیت پردازی ندارد و مرتب تیپ خود را تکرار میکند. بازی یکدستی که در تمامی نقشهایش وجود دارد. «رسول ابراهیم پور» در نهایت با سوء استفاده مهندس دو هفته بازداشت می شود و این زندان شدن تیر خلاص شخصیتی اوست. او ترسو و فاقد اعتماد به نفس وارد زندان وارد اما با اعتماد به نفس از آن خارج می شود.
کسی که بالاخره موفق می شود در مقابل مهندس بایستد و «نه» بگوید.
فردی که در پایان فیلم پرواز می کند.
داستان فیلم واقع گرایانه است؛ اما پرداخت سیاسی و انتخابات در فیلم اضافی است و حذف آن لطمهای به فیلم نمیزند. پایان فیلم نیز کمی شعاری است؛ اما در هنگام دیدن فیلم و سیری که رسول طی میکند و هدفی که از چتربازی دارد بر منطق فیلمنامه سوار است.