
زیباترین اشعار مولانا
مولانا عارف و شاعر عظیم ایرانی و صاحب یکی از عظیم ترین آثار ادبیات فارسی یعنی مثنوی معنوی میباشد. مولانا از شاعران عظیم قرن هفتم میباشد که آثار بسیاری گران بها همچون مثنوی معنوی را از خویش به یادگار گذاشته میباشد که شهرتی جهانی دارند. در ادامه این بخش آسمونی زیباترین اشعار مولانا و اشعار عاشقانه و عارفانه مولانا را برای شما کاربران عزیز آسمونی تهیه و تنظیم کرده ایم. پیشاپیش از همراهی شما سپاسگزاریم.

بشنـو این نی چون شکــایت میکـــنـد
از جـداییــهـــا حکـــــایت مـــیکــــنـد
کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــدهانـد
در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــدهانـد
سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق
تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق
هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش
مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم
جفــت بــدحالان و خوشحالان شـــدم
هــر کســی از ظن خــود شــد یـار من
از درون مـن نجســت اســـرار مــن
ســـر مــن از نالـــهی مـــن دور نیست
لیـک چشم و گوش را آن نور نیست…
مولانا
*
ای یوسف خوش نام مـا خوش میروی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا
مولانا
*
مــن غلام قمــرم ، غیـــر قمـــر هیــــچ مگو
پیش مـــن جــز سخن شمع و شکــر هیچ مگو
سخن رنج مگو ،جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر ، هیچ مگو
دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت
آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هیچ مگو
گفتــم :ای عشق مــن از چیز دگــر می ترســم
گــفت : آن چیـــز دگـــر نیست دگـر ، هیچ مگو
من به گــوش تـــو سخنهای نهان خواهم گفت
ســر بجنبـــان کـــه بلـــی ، جــــز که به سر هیچ مگو
قمـــری ، جـــــان صفتـــی در ره دل پیــــــدا شـــد
در ره دل چـــه لطیف اســت سفـــر هیـــچ مگــو
گفتم : ای دل چه مه است ایــن ؟ دل اشارت می کرد
کـــه نـــه اندازه توســت ایـــن بگـــذر هیچ مگو
گفتم : این روی فرشته ست عجب یا بشر است؟
گفت : این غیـــر فرشته ست و بشــر هیچ مگو
گفتم :این چیست ؟ بگو زیر و زبر خواهم شد
گــفت : می باش چنیــن زیرو زبر هیچ مگو
ای نشسته در این خانه پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو،رخت ببر،هیچ مگو
گفتم:ای دل پدری کن،نه که این وصف خداست؟
گفت : این هست ولـــی جان پدر هیچ مگو
مولانا
*
ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید
معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید
گــر صـــورت بیصـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید
ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید
آن خانــــه لطیفست نشانهـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد
یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید
با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
مولانا
*
حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو
رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو
باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی
گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو…
مولانا
*
هلـــه نومیـــد نباشی کـــه تـــو را یـــار بــراند
گـــرت امروز بـــراند نــه کـــه فـــردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کـــن آن جا
ز پس صبر تـــو را او به ســـر صـــدر نشاند
و اگــر بر تو ببندد همه رهها و گذرهــا
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند…
مولانا
*
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…
مولانا
*
یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا
روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا
دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا
این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی
راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه گـــفتار مرا
مولانا
*
عـــــالم همـــه دریــا شـــود دریـــا ز هیبت لا شـــود
آدم نماند و آدمی گــــر خــــویش بـــا آدم زند
دودی بـــرآید از فلک نــی خلق مـــاند نــی ملـــک
زان دود ناگــــه آتشی بر گــــنبد اعظم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهــان وین سـور بر ماتم زند
گـــه آب را آتش بــرد گــه آب آتش را خــورد
گــه مــوج دریای عــدم بـــر اشــهب و ادهـــم زند
خورشیـد افتــد در کـــمی از نـــور جان آدمی
کـــم پـرس از نامحـــرمان آنجا کـــه محرم کـم زند…
مولانا
*
من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نـــه از اینم نــه از آنم مــن از آن شهر کـلانم
نـــه پـــی زمــــر و قمــارم نه پی خمر و عقارم
نـــه خمیـــرم نــــه خمـــارم نــه چنینم نه چنانم
مـــن اگـــر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهــــل زمــــانم
خـــرد پـــوره آدم چـــه خبـــر دارد از ایــن دم
کــــه مــن از جمــله عالــم به دو صد پرده نهانم
مشنـو این سخن از من و نه زین خاطر روشن
که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم…
مولانا
سلام عزیزان من مولانا در شهر بلخی افغانستان به دنیا ومد و سپس به شهر سمر قند سفرکرد وسپس به یکی از شهر های ترکیه سفر کرد اسلیهتش افغانی است چرا یه کمی فکر نمی کنید
یه عده احمق سر اینکه مولوی مال کدوم کشوره دعوا راه انداختن
چیزی که ما و شما افغان ها را به هم پیوند میدهد زبان پارسی است افغانستان در زمان قاجاریه از ایران جدا شد ودر زمان مولانا بخشی ار ایران بود اغلب پایتخت امپراطوری ساسانی مداین بوده که در جوار بغداد است پس چرا نمیگویند امپراطوری ساسانی متعلق به عراق است به هر حال شاعران پارسی گو ...
سلام به همگی ايا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّـهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ زیبایی مرز نمیشناسه خوب بودن مرز نداره ما همه بنی آدم هستیم سخن ح ...
افغانستان اصلا تاریخ داره که ادعاش بشه واسه همچین شاعری که ریشش ایرانیه؟؟واقعا اگه یکم خودتون فکر کنید میفهمید ادعاتون خیلی چرته الکی اسم همچین ادمه بزرگیو لکه دار نکنید
اون کسی ک تفکرش چرته شمایی.. جناب مولانااهل بلخ کشورافغانستان هستن ومذهب ایشان تسنن حنفی هستش... درضمن بایدبگم ک ما در حقیقت از مولانا دفاع نمیکنیم. از «منِ» خودمان دفاع میکنیم و میگوییم مالِ من است. ولی اگر واقعا بخواهیم بررسی کنیم و عمیقا دقت کنیم، چقدر از حرفهای ...
میگن یه دیوونه یه سنگ میندازه تو چاه که صدتا عاقل نمی تونن بیرون بیارنش، برادر ایرانی و افغانی و... اگه از مولانا خوشت میاد برو شعراشو بخون و لذتت رو ببر، اینکه ایرانیه یا عراقی یاترک یاافغانی یا ... نگاه کن ببین اولاً آدمه ، دوماً مسلمونه
اگر ایقدر مرد هستین بگویین نسبش به کی می رسد کسی که شما احمق ها لعنت می کنین (حضرت ابوبکر صدیق) باز بگویین که اگر افغانی نیست پس در ایران بلخ کو اسد اباد در کدام شعر مولانا است ؟
باحرفتون کاملا موافقم ازیه طرف پشت نسب مولانابدمیگن ازیه طرف به ظاهرمولانا دوست هستن متاسغم واسه همچین آدمایب
اصلا چیزی به نام افغانی اصیل وجود ندارهوهمه بربرن مثل مغول ها.افغان ها بهد از حمله مغول ها،ساکن شدن پس مولانا ایرانیه بیسواد.
ببخشید این بحث های تفرقه انداز بین دوهمسایه باروح اشعار مولانا به نظر اینجانب درتضاد می باشد. پیشنهاد می کنم انگلیسی فکر نکنید.
افغانستان اول مشکلات مملکتش مثل جنگ و فساد و فقر رو حل کنه بعد بیاد سراغ مولانا... تازه ترکیه هم مدعی مولاناس...
فقط سوال کجایی کشور ایران اسمش بلخ هست؟ فقر و هزار مشکل دیگه هم که داشته باشیم اول اصلا به شما مربوط نیست و دیگه این که اگر دخالت های همسایه های بدجنس کشورم نبود الان کشورم یک کشور موفق بود...
سلام به همه عزیزان و اون عزیزی که فرمود عشق مرز نداره.از دید بزرگان نفس ناطقه انسان متعلق به ملکوت است و ما به لحاظ بدن ایرانی،افغانستانی،اروپایی و...هستیم اما به لحاظ روح ما ز بالاییم و بالا میرویم.مولانا فراتر از مرزبندی ماست و هموست که فرمود هر کسی از ظن خود شد یار من وز درون ...
سلام. مولانا افغانستانی است نه ایرانی یک سرچ کوچک بکنید در گوگل نام مولانارو درباره اش بخوانید در ویکی پدیا
مولانا متعلق به همه اون آدماییه ک عشق واقعی و الهی و حقیقی رو درک و لمس میکنن و با چشم دلشون مولانارو نگاه میکنن و میخونن برای خود مولانا مهم نیست اهل کجاست پس برای ماهم فرقی نداره به جای این حرفا ک مال ماست و مال توعه با یه دید دیگه شعراشو بخونید
سلام عزیران ادب دوست. مولانا متعلق به انسان است او از مرزها گذشته است او متعلق به نوع انسان است بگذار بگویند آمریکایی است مگر ما از سخنان زیبای گوته ی آلمانی مست نمیشویم گوته ایرانی است . جایی آدمها از تعلق به یک نقطه عبور می کنند تعصب مکان نکشید گوش کنید او چه گفته است.
اشتباه نكنيد هر چي را ديديد نگوييد از ماست اي دزدان مولانا جلال الدين بلخي أفغانستاني است نه إيراني
دانش تاریخ هم خوب چیزیست. بخوانید و ببینید باخ در زمان تولد مولانا به کدام مملکت تعلق میگرفته ای جاهلان.