- آسمونی
- مجله اینترنتی
- مناسبت های روز
- 8 مرداد؛ روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق)

8 مرداد؛ روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق)
سهروردی به سفرهای فراوان رفته و با بزرگان و مشایخ هر دیار ملاقات کرده است. آخرین سفر سهروردی به حلب و دمشق بود و در آنجا مورد احترام ملک ظاهر شاه قرار گرفت. این اکرام شاه جوان از او و نیز دلایلدیگر وی را محسود فقها کرد و خواستار حکم قتل او از صلاح الدین ایوبی شدند و سرانجام در 587 ق به شکل نامعلومی در جوانی در حلب از دنیا رفت.
سهروردی، قامتی معتدلو چهرهای سرخگون داشته و به شیوه قلندران رفتار میکرده است. برخی سهروردی را صاحب کرامات و برخی ملحد دانستهاند. منابع کهن سبب شهادت سهروردی را راجع به مناظر هوی در باب ختم نبوت گزارش کردهاند.
لذا مفسران امروزین سهروردی معتقدند (ولایت از اصول اعتقادی سهروردی است و به نظر او اگرچه نبوت ختم شده اما ولایت بدان معنا که در شیعه مطرح شده، پیوسته و مداوم است.)
آثار و اشعار فراوانی منسوب به سهروردی است.کهنترین فهرست آثار وی را شهرزوری ارائه کرده که تعداد آن مشتمل بر 46 عنوان است.به نظر سهروردی، حکمت، <خمیرهازلی> است و بنیان آن توسط هرمس نهاده شده است. او میگوید شاخه فیثاغوری و بایزید بسطامی و سپس منصور حلاج و ابوالحسن خرقانی در سلوک وارثان معنوی این حکمت هستند.
منابعاندیشههای سهروردی گوناگوناست، مثلااندیشههایدینیفلسفی ایران پیش از اسلام یکی از این منابع است. او اساس حکمت فرزانگانایرانی را در تفسیر جهان بر اساس<قاعدهنور و ظلمت> و <تصفیه باطن> میداند.
نیز سهروردی بهحکمتیونانتوجهکردهاستو بیشاز همه از افلاطون و نوافلاطونیانمتاثر است.
سهروردی بهشیخاشراقمعروفبودهو در اصولتبحر داشتهو در فروع بهمذهب شافعیمیرفتهو شعر نیکو میسرودهو در مناظرهبسیار توانا بود و هیچیک از معاصرانشبهپایاو نمیرسیدهاند. ویحکمتو اصولفقهرا از شیخمجدالدینگیلانیدر مراغهفرا گرفتهاست.در منطق، بصائر ابنسهلانساویرا نزد ظهیرالدین قاریخواندهاست.
سهروردی بعد از فراغتاز تحصیلغالباوقاتدر مسافرتبودهو مدتیهمبا طایفهصوفیهمصاحبشدهو از بیاناتاینفرقهاستفادهکردهتا روحتسامحو استقلالفکریدر او حاصلشده، پساز آنمشغولریاضتو مجاهدتشدهو در خلوت بهاوراد و اذکار اشتغالداشتهو غالب ایامسال روزهبودهو در هفتهیکبار افطار میکردهتا آنکهبهمقاماتعالیه و نهایت مکاشفهرسیدهو صاحبکراماتو خوارق عادات شد و بهواسطهآنامور عجیبیکهاز او ظاهر گشت او را <خالقالبرایا = آفریدگار مردمان> نامیدند ولکنیکیاز دوستانشاو را در خوابدیدهو شیخفرمودهکهمرا بهایناسممخوانید. بعضیدیگر غلو کردهاو را نبیگفتند.
سهروردیهمچنانبهقدمتجرد در شهرها میگشتتا اینکه بهماردیناز بلاد ترکیهرسید و بهزیارتفخرالدینماردینیعارفو حکیمرسید. استاد هموارهاز او بهبزرگی یاد میکرد و هوشو استعداد او را میستود ولیهمیشه میگفتکهاز بیپرواییاو به جانشمیترسم.
مکتب فلسفی شیخ اشراق
نظام فلسفی سهروردی بیشتر بر اشراق، مکاشفه، تصفیه نفیس و اصول کشفی ذوقی بنا شده است، سیر و سلوک و شهودات درونی از مهمترین عناصر نظام فلسفی وی به شمار میرود.
شیخ اشراق، نظام فلسفی مشاء را (که خود از آن تعبیر به حکمت بحثی مینماید) در رسیدن به حقایق هستی بسیار ناتوان میداند. او در مقدماتش بر حکمتالاشراق مینویسد: <کسی که طالب روش بحثی در حکمت است باید طریقه مشائین را بپیماید که در این جهت محکم و نیکو نوشته شده است. در این صورت ما با او سخنی در قواعد اشراقی نداریم.>
از اینرو سهروردی در بررسیهای انتقادی خویش مهمترین مبانی و اصول حکمت مشاء را در نهایت دقت و ظرافت به نقد کشیده است. مهمترین محورهای اختلافی بین ابنسینا را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد 1- تشکیک در ماهیت یا وجود 2- اصالت وجود یا ماهیت 3- وجود یا عدم صورت نوعیه 4- مثل افلاطونی 5- وحدت و کثرت 6- شروط ادراک 7- نوعی یا غیرنوعی بودن اختلاف انوار مجرده عقلیه و دهها مسائل دیگر.
شیخاشراقاز آنانینبودهکهتنها بهقاضیرفتهباشند، زیرا میبینیمکهوی پیشاز اینکهبهرد آرای مشائیانبپردازد، چند کتابدر بیانفلسفه مشاء نوشتهکهاز مهمترینکتبو مراجعحکمتمشائیاستو معروفترین آنها مطارحاتو تلویحاتاستو شیخدر آنها عقاید ارسطو و مشائیانرا با وضوحو صراحتکاملبیانکردهاست.

نظام فلسفی حکمت اشراق
نظام فلسفی اشراق یکی از پرارزشترین نظامهای اسلامی است که اصول آن به صورتی که امروز شناخته شده بهوسیله متفکر، عارف و عالم عظیمالشان شهاب الدبن سهرودی تدوین و تنظیم شده است. تاثیر فلسفه اشراق بر تکامل فلسفه در ایران و علیالخصوص تاثیر آن بر عرفان نظری، شاید بیش از تمامی نظامهای دیگر فلسفی باشد. پایههای تاریخی فلسفه اشراق از طرفی بر تعالیم عالیه قرآن مجید استوار است و از طرف دیگر بر مکتبهای فلسفه افلاطونی و نو افلاطونی مبتنی شده است؛ نیز بهطور کلی، پایههای <مشرقی(>مباحث فلسفه مشرقی که ابن سینا در منطقالمشرقین به آن اشاره کرده است) هم برای آن میتوان جستوجو کرد. فلسفه اشراق علیرغم حکمت مشاء که تعقل و برهان را اصیل میداند. تعقل و برهان را مبتنی بر شناخت نور موجود از موضوع میداند. هستی از نقطه نظر فلسفه اشراق نور مجرّدی است که از اصل نورالانوار ساطع شده و عالم را فرا میگیرد. اشراق حضوری و شهود هم در مرتبت و هم در اصالت مقدم است بر برهان و تعقل و این نکتهای است که در فلسفههای جدید، علیالخصوص در پدیدارشناسی متعالیه <هوسرل> از اهمیت زیادی برخوردار است؛ با این تفاوت که پدیدارشناسی هوسرل بیان ناقصی از علم حضوری در مقابل بیان سهروردی از علم حضوری اشراقی و شناخت برمبنای مشاهده اشراق است.
آنچه به نام حکمهالاشراق و یا فلسفه اشراقی معروف است و بانی آن را سهروردی میشناسیم، منحصرا در کتاب حکمهالاشراق بیان نشده است بلکه فلسفهای است جامع که سیر تکامل آن را، حداقل در 4 کتاب اصلی فلسفی سهروردی، یعنی التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات و حکمهالاشراق مشاهده و دنبال میتوان کرد.
البته باید توجه داشت که از لحاظ تاریخی، حکمت اشراقی به مابعدالطبیعه پیش از ارسطو مربوط است. جرجانی در کتاب تعریفات، اشراقیون را از جمله فیلسوفانی میداند که استادشان افلاطون است.
عبدالرزاق کاشانی، در شرح خود بر فصوصالحکم ابن عربی مینویسد که اشراقیون از سلاله <شیث>اند. ابن وحشیه در الفلاحهالنبطیه اشراقیون را طبقهای از کاهنان مصری میداند که فرزندان خواهر <هرمس> بودهاند.
خود جناب سهروردی در مطارحات مینویسد که حکمت اشراق متاثر از ما بعدالطبیعه موبدان ایران قدیم، بوده است. فیثاغورث و افلاطون از جملهحکمای یونان بودند که تحت تاثیر این حکمت قرار گرفتند و سرانجام ذوالنون مصری و بایزید بسطامی وارثان این حکمت هستند.
در اینکه آیا عقاید سهروردی منسوب به مشرق زمین است و شیخ فلسفه خود را منسوب به مشرق زمین و مقتبس از آنها میداند یا نه؟ عقیدهها مختلف است. نظر دکتر حلبی در این مورد چنین است که: <اشراق یک معنی بیشتر ندارد و آن روشن شدن است و اینکه اشراق را به سوی مشرق رفتن معنی کردهاند، صحیح نیست و در زبان تازی وقتی خواهند این معنی را برسانند از کلمه تشریق استفادهمیکنند، چنانکه متبنی گوید: و شرق حتی لیس للشرق مشرق و غرب حتی لیس للغرب مغرب و این معنی که از اشراق در لغت و اصطلاح معمو لشده با خواست شیخ اشراق موافق و به حقیقت نزدیکتر است چه سهروردی آرای خود را منسوب به روشن شدن باطن و کشف و ذوق درونی میداند.>
نور، فرشته و زرتشت از نگاه شیخ اشراق
نور:بنابر نظر سهروردی، واقعیتهای مختلف، چیزی غیر از نور نیستند که از لحاظ شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند. واقعیت نیازمند به تعریف نیست؛ چرا که قاعده آن است که پیوسته امر غیرواضح را با امری روشن و واضح تعریف کنند. در حالی که پیداست که هیچ چیز از نور، آشکارتر و روشنتر نیست و بنابراین، آن را با هیچ چیز دیگری نمیتوان تعریف کرد. حقیقت این است که همه چیزها بهوسیله نور آشکار میشود و به همین دلیل، باید به وسیله آن تعریف شود. نور محض که سهروردی آن را <نورالانوار> نامیده است، حقیقت الهی است که روشنی آن به علت شدت نورانیت و فیض، کورکننده است.
نور اعلی منبع هر وجود است؛ چرا که جهان در همه درجات واقعیت خود، چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست. سهروردی در این باره چنین میگوید: <ذات نخستین نور مطلق، یعنی خدا، پیوسته نورافشانی (اشراق) میکند و از همین راه متجلی میشود و همه چیزها را به وجود میآورد و با اشعه خود به آنها حیات میبخشد و هر چیز در این جهان منشعب از نور ذات او است و هر زیبایی و هر کمال، موهبتی از رحمت اوست و رستگاری عبارت از وصول کامل به این روشنی است.>
فرشته: علم به عالم ملکوت یا فرشتهشناسی که بحث در مورد انوار یا جواهری است که میان این جهان سایه و نور اعلی قرار دارد، قسمت مرکزی حکمت اشراق را تشکیل میدهد. فرشته در زمان واحد، هم نگاهدارنده این جهان است، هم وسیله و افزار معرفت و شناخت است و هم چیزی است که آدمی میخواهد به آن برسد و در این زندگی زمینی پیوسته درصدد یافتن آن است. زیبایی و تسلط فرشته پیوسته در جهان اشراقی میدرخشد و هر کس را که درصدد رویت آن برمیآید، خیره میسازد. در نظر سهروردی تعداد فرشتگان به تعداد 10 عدد فلک نجومی قرون وسطی نیست بلکه به تعداد ستارگان ثابت است. یعنی عملااز قدرت شمارش ما بیرون است و طریقی که فرشتگان از فیض الهی بهرهمند و اشراق میشوند، محدود به هیچ شکل منطقی که از پیش قابل دریافت باشد، نیست. سهروردی سلسله مراتب فرشتگان را از دو جهت طولی و عرضی مورد بحث قرار داده است.
در بالای سلسله طولی، فرشتگان مقرب جای دارند که برترین آنها نورالاعظم یا نورالاقرب (یا بهمن) نامیده میشود. این فرشته که نزدیکترین فرشته به نورالانوار است، فرشته مقرب پایینتر از خود را بهوجود میآورد که این فرشته پایینتر، از آن و نیز از نورالانوار کسب نور میکند.
این افاضه به نوبه خود انتقال پیدا میکند تا سلسله طولی- که هر یک از افراد آن نور قاهر نامیده میشوند- کامل شود. این سلسله طولی را <امهات> نیز مینامند؛ از آن جهت که همه چیزهای جهان از آن تولد مییابد.
اعضای سلسله امهات، به صورتی هستند که هر فرشته مقرب فوقانی، جنبه بهتر و غلبه نسبت به آنکه در زیر آن است، دارد و فرشته پایینتر نسبت به فوقانی دارای جنبه محبت است.
از جنبه غلبه و مشاهده این سلسله مراتب عالی، رشته عرضی فرشتگان پیدا میشود که مطابق است با جهان ارباب انواع یا <مثل افلاطونی.> افراد این سلسله مانند سلسله طولی از یکدیگر تولید نمیشوند.
هر چیز در این دنیا که عالم پایین است، صنم یکی از این ربالنوعها است که <اثر فرشتهای خاص> آن را همراه دارد. به همین جهت است که سهروردی آنها را صاحبان نوع (ارباب الانواع) خوانده است چون در واقع هر یک بر یک نوع خاص حکومت دارد و در واقع، ربالنوع آسمانی و مثال افلاطونی آن است.از فرشته عرضی فرشتگان، یک دسته فرشتگان متوسط بهوجود میآید که همچون خلفای آنها مستقیما بر انواع (موجودات) حکومت میکنند.
اعضای این دسته متوسط را <انوار مدبره> و گاهی <انوار اسفهبدیه> مینامند. این نام اخیر بیشتر برای آن دسته از فرشتگان است که بر نفوس آدمیان حکومت دارند.
این فرشتگان؛ یعنی انوار مدبره به میانجیگری محبت، افلاک را به حرکت درمیآورند و حافظ همه آفریدههای زمینی از معدنی و گیاهی و حیوانی و بشری هستند.
زرتشت: سهروردی تمایل زیادی به مذهب زرتشتی داشته و حقایق آن مذهب در بارور شدن آرای او تاثیر تام داشته است. این تمایل در بعضی از دانشمندان دیگر از جمله عبدالله بن المقفع و رازی نیز بوده زیرا <بیرونی> در چند کتاب از آثار خویش به مانوی بودن زکریای رازی اشارت آشکار دارد ولی باید دانست که فیلسوفان و دانشمندان و بزرگان عالم به هر دینی باشند اهمیتشان از لحاظ خدمتی است که به بشریت میکنند و این فکر صحیح نیست که متفکر یا فیلسوفی را به جرم مسلمان نبودن او تحقیر کنیم و آرای او را مردود بدانیم. اعتقاد به نور و ظلمت در آرای سهروردی بسیار نزدیک به دو نیروی <سپنتامینو> و <انگرهمینو> در دین زرتشتی است و این امر البته دلیل ثنویت نیست، چه اگر واقعا دین زرتشت را فهمیده باشیم، زرتشت مظاهر نیک و بد عالم را منسوب به این دو قوه میکند و در دین او <اهورامزدا> خدای واحد است به قول پروفسور جکسن اگر معتقد باشیم که دین زرتشت ثنوی است، اسلام هم ثنوی است، در حالیکه نه دین زرتشت ثنوی است و نه دین اسلام، زیرا با اینکه ظاهرا هر یک از این دو دین به دو نیروی رحمانی و شیطانی معتقد هستند ولی این دو دین، آن قوی را مخلوق یک نیروی فوقالعاده میشمارند که در اسلام<اللّه> و در دین زرتشت و در آیین مزدیسنا <اهورامزدا> گفته میشود.

رد شعوبی بودن سهروردی
برخی از کسانی که در تاریخ فلسفه اسلامیخود را صاحب نظر میدانند شیخ مقتول شهاب الدین سهروردی را در زمره شعوبیه به شمار آورده و آثار وی را نیز بر همین اساس مورد ارزیابی قرار دادهاند. دکتر محمدعلی ابوریان استاد و رئیس بخش فلسفه در دانشکده افسریه مصر از جمله این اشخاص به شمار میآید. وی کتابی تحت عنوان<تاریخ اندیشه فلسفی در اسلام> به رشته تحریر درآورده و در آن این مساله را مطرح ساخته است. این استاد مصری میگوید: نهضت شعوبیه در پایین آوردن اعتبار قوم عرب و کاستن ارزش آنان تاثیر فراوان داشته است. وی بر این عقیده است که شعوبیه تنها گروهی از ایرانیان را تشکیل میدهند که از اندیشه عنصری و نژادپرستی جانبداری میکند.
دکتر ابوریان نظریه چند تن از محققان را نیز درباره اینکه قوم عرب از درک مسائل فلسفی ناتوان هستند در کتاب خود نقلکرده و آنها را مورد انتقاد شدید قرار دادهاست.
جاحظ در کتاب <البیان و التبیین> و صاعد ابن احمد در کتاب <طبقات الامم> این مساله را مطرح ساخته و قوم عرب را در مورد درک مسائل فلسفی ضعیف و سست به شمار آوردهاند و صاحب کتاب <عقد الفرید> نیز عین این عقیده را ابراز داشته است.
در این سخن تردیدی نیست که سهروردی با قوم عرب مخالف نبوده و به هیچ وجه با آنان به دشمنی سخن نگفته است دلیل این امر آن است که این فیلسوف متاله یک مسلمان واقعی بوده و شخص مسلمان به برتر بودن نژاد معتقد نیست. آنچه در نظر سهروردی اهمیت دارد وصول به حقیقت بوده و حقیقت کامل را نیز جز وحی محمدی (ص) که در قرآن مجید متجلی است چیز دیگری به شمار نمیآورد.
دکتر محمد علی ابوریان این فیلسوف مسلمان را با صراحت تمام از شعوبیه به شمار آورده اما در این باب سند معتبری ارائه نکرده است؛ تنها چیزی که وی برای مدعای خود سند قرار داده این است که سهروردی بسیاری از اصطلاحات و کلمات فارسی را در آثار خود به کار بردهاست.
آثار شیخ اشراق
سهروردی با وجود کمی عمر، حدود 50 کتاب به فارسی و عربی نوشته که بیشتر آنها بهدست ما رسیده است. آثار وی از چند نوع است و میتوان آنها را به 5 دسته تقسیم کرد:
- کتابهای صرفا فلسفی سهروردی که همه به زبان عربی نوشته شده است و عبارتند از تلویحات، مقامات، المشارح و المطارحات و حکمهالاشراق. در کتاب اول مسائل فلسفی را از دیدگاه مشائیان مطرح کرده و در موارد متعدد به سبک خود آنها، علیهشان انتقاد کرده است و در کتاب چهارم <حکمه الاشراق> که مهمترین اثر فلسفی او و شاهکار عظیم او بهشمار میآید مختص به بیان فلسفه اشراقی است.
- رسالههای کوتاهتری به فارسی و عربی که در آنها مواد 4 کتاب فوق به زبان سادهتر و بهصورت خلاصه توضیح داده شده از این جمله است: هیاکل النور، الواحالعمادیه که هر دو هم به عربی و هم به فارسی نگاشته شده است. پرتونامه، فی اعتقادالحکما، اللمحات، یزدان شناخت و بستان القلوب از دیگر آثار او است.
- حکایتهای رمزی یا داستانهایی که در آنها از سفر نفس، مراتب وجود و رسیدن به رستگاری و اشراق سخن رفته، این رسالهها، همه به فارسی است، ولی بعضی از آنها، ترجمه عربی نیز دارد، عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصه الغربه الغربیه، لغت موران، رساله فیحاله الطفولیه، روزی با جماعت صوفیان، رساله فیالمعراج و صفیر سیمرغ از این دسته است.
- تحریرها و ترجمهها، شرحها و تفسیرهایی است بر کتابهای فلسفی پیشینیان و نیز بر قرآن کریم و حدیث نوشته مانند ترجمه فارسی رساله الطیر ابنسینا، شرحی بر اشارات او، تالیف رساله فیحقیقه العشق که مبتنی بر رساله فیالعشق ابن سینا است و تفسیرهای چند سوره از قرآن و بعضی از احادیث.
- رسالاتی که حاوی ادعیه، اوراد و اذکار است که شیخ آنها را <الواردات و التقدیسات> مینامد، این نوشتهها بیانگر فرشتهشناسی سهروردی، ارتباط افلاک با موجودات لطیفه و تطابق آنها با امشاسپندان زرتشتی است. مثلادر دو نیایش بسیار معروف، خورشید یا هورخش مورد خطاب قرار میگیرد.
قتل سهروردی
از زمان قدیم قاعده بر این بوده که اگر کسی ظهور کند و سخنی تازه بگوید و تحقیقی نو بیاورد او را برانند یا تکفیر کنند و این امری است که آن را در شرح احوال اکثر دانشمندان و حکیمان و فیلسوفان روشنفکر و نوآور ایران خواندهایم.
سهروردی نیز از این سرنوشت شوم دور نمانده، به طوری کهعرصه را بر سهروردی تنگ گرفتهاند که از زندگی بیزار شده و در مقدمه <حکمهالاشراق> آرزوی سکوت کرده است.
با همه این احوال چنان که سیره آزادگان است او با شجاعت تمام عقاید خود را ابراز داشته و از تکفیر عالم نمایان دروغین نترسیده و جان خویش بر سر این سودا گذاشته است.
در واقعه قتل و سال وفات سهروردی اختلاف است. شیخ اقامت کردن در <دیار بکر> را بسیار مایل بود و در بعضی اوقات به شام منزل میکرد و گاهی هم به روم مسافرت میکرد، دفعه اخیر که از روم به شام آمد و از آنجا به حلب رفت، حاکم حلب در آن اوقات <الملکالظاهر> پسر سلطان <صلاح الدین ایوبی> بود.
<الملک الظاهر> چون آوازه سهروردی شنیده بود شایق ملاقات او شد و مقدمش را گرامی داشت. گاهی از اوقات در حضور <الملکالظاهر> با علمای<حلب> مناظره و مجادله میکرد و آنان را مغلوب و ملزم میساخت و به هر علمی که وارد میشدند و محل بحث واقع میشد کلام شهاب الدین بر کلام آنان برتری داشت به طوری که از عهده مناظره و مباحثه با او بر نمی آمدند. این مساله باعث کینه شدید آنها شد و آتش حسد در قلوبشان مشتعل شد، علاوه بر اینها چون شهاب الدین با رای حکیمان صحبت میکرد و عقاید فیلسوفان را بیان میکرد و بعضی اوقات هم امور عجیبه و افعال خارقالعاده از او ظاهر میشد، تمام اینها سبب شد دانشمندان حلب او را تکفیر کردند و قتلش را واجب دانستند ولیکن الملک الظاهر وقعی به سخنان آنها ننهاد و از کشتن شیخ سر باز زد، ناچار عالمان ظاهر و فقیهان حلب حکم کفر شهاب الدین را نزد صلاح الدین فرستادند.
سلطان محض همراهی با آنها به پسر خود حکم کرد که سهروردی را به قتل برساند، الملکالظاهر در اجرای فرمان پدر مسامحه و تساهل پیش گرفت، عالمان حلب چون دیدند که حکم تکفیر اجرا نشد باز به صلاحالدین نوشتند که اگر الملک الظاهر، شهاب الدین را پیش خود نگاه دارد چیزی نخواهد گذشت که عقیده او را فاسد و تباه خواهد کرد و اگر اخراجش کند، به هر کجا رود باعث فساد و گمراهی مردم عوام خواهد شد. مرتبه دوم صلاحالدین فرمانی به خط قاضی فاضل بفرستاد و پسر را تهدید کرد که اگر در قتل شهابالدین مسامحهن مایی، حکم میکنم که حلب را از تصرف تو باز گیرند. الملک الظاهر بر حسب فرمان پدر و حکم علمای حلب شهابالدین را ماخوذ و محبوس کرد.
در اینجا خوب است نظر آیتالله شهید مطهری درباره شخصیت والای سهروردی را بیاوریم که ایشان مینویسد: . . . < سهروردی نهتنها در مناظره با فقها و متکلمان بیپروا بود و دشمنی برمیانگیخت، در اظهار اسرار حکمت، برخلاف توصیه بوعلی در آخر اشارات، شاید بهعلت جوانی، بیپروایی میکرد و همین باعث دشمنی و توطئهچینی علیه وی شد.>
اما در کیفیت قتل مرحوم شیخ اشراق، بعضی نوشتهاند: او را حبس کردند و طعام از او باز داشتند تا از گرسنگی جان داد و این را خود او از الملک الظاهر خواسته بود. بعضی گفتهاند: با زه کمان خفهاش کردند. برخی دیگر میگویند: از پشت بام به زیر انداختند و سپس جسدش را سوزانیدند.
آمده است که الملک الظاهر پس از کشتن او سخت پشیمان شد و دستور داد همه کسانی را که به قتل او فتوا نوشته بودند تبعید کنند و اموال و دارایی آنها را به غرامت بردارند و اندوختههایشان را مصادره کنند.
در سنین عمر سهروردی نیز اختلاف است و از 33 تا 50 سال نوشتهاند. یاقوت حموی در معجم الادبا مینویسد که سهروردی در سال هجری وارد حلب شد و در پنجم رجب سال در سن 40 سالگی به قتل رسید.