داستان ارواح گمشده در زمینی دیگرقسمت پنجمنوسنده : لیلا شاهپوریلحظاتی چیزی رو که می دیدم نمیتونستم باور کنم...
داستان ارواح دریا غرق شده هیچوقت جنازش پیدا نشد خاله ام طفلی هنوزم که هنوزه با اسم نسیم اشک میریزه ..
نسیم دخترخاله روزبه گفت :
-روزی که با دوستام رفتم شنا هوا عالی بود صاف و درخشان خیلی زیبا بود .. دریا آروم آروم بود موج های کوتاهی میومدن و محو میشدن که ناگهان یه موج بزرگ و گل آلود به سمتم اومد تا اومدم فرار کنم و به سمت دوستام برم حتی فرصت نشد فریاد بکشم و تو آب گل آلود محو شدم .
روزبه رو به نسیم گفت :
-نسیم یکم از اینجا بگو .. ما فکر نمیکردیم دنیای بعد از مرگ اینجوری باشه !!
نسیم کمی مکث کرد و گفت : چی ؟ دنیای بعد از مرگ ؟ شماها چطوری اومدین جا ؟
روزبه ماجرای جاده اصفهان و تمام اتفاقات دیگه رو تعریف کرد ..
تا اینکه نسیم سرش رو تکون داد و گفت :
-روزبه شماها نمردین ! فقط اشتباهی سر از اینجا در آوردین ! پس هنوز شماها آدمای دیگه رو که اینجا هستن ندیدین ! پس شماها هنوز مجوز نگرفتین ....
من , ماهان و روزبه با تعجب و سردرگمی به هم نگاه کردیم و گفتیم :
-مجوز ؟؟؟؟؟
پایان قسمت پنجم
قسمت چهارم
با ما همراه باشید