
نامه بابا لنگ دراز به جودی ابوت
** از نامه های بابا لنگ دراز به دخترش جودی ابوت**
آسمونی : جودی !! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو میدانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دور دست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آنقدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.
در حالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود در حالی که از اطراف خود غافل بوده است.
آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که از دست رفته و به دست نخواهد آمد.....
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.
دوستدار تو: بابا لنگ دراز
به قدری این متن قویه که آدم حس میکنه از اصل کتابه نه نوشته ثریا جولقانی. قلم ایشون واقعا بی نقصه
This is a great text...thank U too much asemooni...we love u
بله کاملا درسته- همیشه نظر خودم اینه که خوشبختی اصلا دور از ما و لحظاتی که میگذرونیم نیست تا تمام سعیمون رو بر تلاشی بی وقفه بگذاریم که شاید روزی به خوشبختی برسیم-بلکه خوشبختی همینجا و همین الآن ماست- فقط کافیه که بهتر و جدیتر به همه چیز نگاه کنیم و پیامهای زیبائی رو که در هر لحظ ...
بامصداق این که : به کجا چنین شتابان ؟ آسمونی ممـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنون
بسیار عالی و زیباااااااو ....کاملا درست درد دل منو گفتی بابا لنگ دراز عزیز!