نوروز در راه است...
نوروز نخستین روز سال خورشیدی ایرانی است که مصادف است با یکم فروردین ماه، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهن ترین جشن های به جا مانده از روزگار قدیم است. آسمونی در این بخش مطلب جالبی در مورد نوروز برای شما عزیزان تهیه کرده است.
نوروز نامی به عنوان خجسته ترین جشن آریائیان که اسطوره و تاریخ تمدنی این منطقه ازوجود آن به خویش می بالد ، از بهینه ترین نماد ها و بارزترین نمود های خرد مداری و هوشمندی نیاکان ما میباشد .ازجا نب دیگر؛ سیر اندیشه دقیق و آفاقی در سنجش گردش خورشید و تعیین مدار نجوم و سر انجام پیریزی نجوم ، خود حکایت گر عظمت تمدن این سرزمین است.
در آریانای کهن، خراسان بزرگ و افغانستان امروز همه ساله و در هرجا ، چه در کلبه روستائیان و چه دربارگاه شاهنشاهان هریک به سهم خویش ، نوروز را به عنوان مظهر شگوفایی ، بالنده گی ، تجدید حیات و آغاز تلاش انسان در کانون نور و طراوت به تجلیل گرفته اند.
نوروز، تنها نام یا بهانه یی برای بزرگداشت از یک روز،یا شادمانی نیست ؛ بلکه آیین نامه مردمی است که افتخار فرزندی اجداد تمدن انسانی را با خود دارند؛ پس بی مناسبت نیست که بیش از صدها ملیون انسان در یک محدوده وسیع جغرافیایی آن را به تجلیل مینشینند.
منشأ و زمان پیدایش دقیق نوروز به روشنی معلوم نیست ، امابا کاوشی در هستی شناسی این رویداد باییسته ، میتوان اذعان نمود که نوروز عمری به درازای شکل گیری اقوام آریایی دارد و ریشه عمیق در تاریخ و فرهنگ ما ؛از آن رو بسیاری از رویداد های جالب تایخی، اساطیری و دینی را به آن مرتبط میدانند و اسطوره و تاریخ هرکدام در پی آن بوده اند تا افتخار بنیانگذاری اش را به نام خویش تسجیل نمایند.
در تعدادی از متن های کهن آریایی کیومرث به عنوان پدید آورنده نوروز یاد شده است ،در برخی جمشید و در پاره یی فراتر از آن؛ چنانکه دانشمند بزرگ ابو ریحان البیرونی در « آثار الباقیه… »آورده است که آغاز سال در این سرزمین ، یعنی از ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم، روز هرمز از ماه فروردین (حمل) بود ،به باور دیگر؛قدیمی ترین جایی که سایه روشن های نوروز از بعد تاریخی در آن دیده میشود ، هزاره سوم قبل از میلاد است.
به همین سان ،در ادبیات ما جشن نوروز را مانند بسیاری دیگر از آیین ها و رسوم ، به نخستین پادشاهان نسبت می دهند و شاعران و نویسندگان سده های چهار و پنج ؛ مانند : فردوسی ،منوچهری، عنصری، طبری ، مسعودی ،گردیزی و سایرآنها، نوروز و برگزاری جشن نوروز را به زمان پادشاهی جمشید نسبت داده اند.
با آنکه بیشترین سعی داعیه داران تمدن امروزی بر آن بوده است تا داشته ها و دانسته های فرهنگ پرارج ما را نادیده انگاشته وا ین حوزه تمدنی را به جای فرهنگ ساز بودن به فرهنگ ستیزی علم نمایند ؛ اما موقعی که خرد جمعی در تصمیم گیری های جهانی سهیم بوده است ، با تمام اما ها ، اگر ها و کتمان ها ، سرانجام به اندیشه ورزی و تمدن سازی این خطه اعتراف نموده و به پاسداشت از آنها معترف شده اند که تجلیل از هشتصدمین سال تولد مولانا، برگزیده شدن غزنه بامی به عنوان پایتخت فرهنگ و ثقافت اسلامی،گزینش بامیان به عنوان پایتخت فرهنگی سارک و پذیرفته شدن جشن نوروز به عنوان جشن جهانی از سوی سازمان ملل متحد، حاصل چنین روندی میباشد.
باورمندم اگر جهانیان با دید وسیع ، غیر از نگاه به جنگ ، مواد مخدر،فقر و عواقب منفی یی که به علت سایه افگندن آنها در جامعه ما بروز نموده است ، به موارد ارزنده و ارجمندی که در گنجینه فرهنگی این کشور وجود دارد چشم افگنند، به سیما ها و مناسبتها ی پرشمارو ستودنی یی برخواهند خورد که تجلیل از آنها نه تنها برای حوزه تمدنی ما، بل برای تمام جهان بشریت موجب مباهات خواهد بود.
متأسفانه طی چند سال گذشته و درست از زمانی که نوروز به عنوان جشن جهانی از سوی سازمان یونسکو به رسمیت شناخته شد،جمعی از هم میهنان ما به جای افتخار نمودن از ارج گذاری جهانیان به خردورزی نیاکان خویش،آب به هاون دشمن فرهنگ ستیز سرزمین ما ریخته و درپی انکار نوروز آستین برزده اند.
اگر این دوستان با تأمل و دقت و بدون عصبیت و پیش داوری ریشه و پیشینه نوروز را به کاوش بگیرند این نکته را در می یابند که نوروز پیشینه بسیارفراتر از ظهور زردشت داشته و هیچ رابطه و پیوندی با کدام دین ندارد. هردینی که ظهورنموده است مردم خواسته اند مناسبتها و باورهای پویاو ماندگار خود را با آن پیوند زنند .
پس نوروز را که جشن نوشدن و نو دیدن ونو اندیشیدن است پاس بداریم و به آنهایی که ذهن های شان از انجماد کوتاه نگری بازشدنی نیست ، دعای بهاری شدن خوانده و به تأسی از فرموده حافظ بزرگ ؛چراغ دل هایشان را روشنایی استدعا نماییم.
جرف از نوروز که میاد حس میکنم یه جور ساده و زیبایی برسم خودش بهم میگه : تازه و نو شو , فکراتو از گذشته بشور با بارانی که داره نم نم میاد , زنده شو اگه دیروز مرده ای بودی فقط فکر خودت یا... , بهاری شو و شکوفه کن با لبخندی تا شاید بتونی غمی رو از صورتی بر داری یا غباری رو از آئینه ...