- آسمونی
- مجله اینترنتی
- عکس و خواندنی
- عاشقانه
- دیگر هیچ نمیخواهم از دنیا ...

دیگر هیچ نمیخواهم از دنیا ...
دیگر هیچ نمیخواهم از دنیا
وقتی تو مرا میخواهی
خوشبختـی همین جاست
پشت این پنجره باران زده
وقتی صدای بوسه های باران را بر زمین می شنوی
وقتی نسیم صبحگاهی بی دعوت به میهمانی تنت می آید
وخنکای روح بخشش را تقدیـــــم وجودت می کند
و تـــو پناه می آوری به آغوش گرمی که تمـام دنیایت را رقم زده است
خوشبختی همین جاست میان آغوش تو
دیگر هیچ نمیخواهم از دنیا...
وقتی تو مرا میخواهی
مرا در آغوش بگیر
آغوش تو بوی عشق می دهد
بوی خوش دوستت دارم
ومن چون پیچکی ظریف تنها مانده در باد
میپیچـــــم با تمـــام وجودم
بر اندامت
مرا در آغـــــوش بگیر
آغوش تو امنیت است
من دلم میخواهد
با توبه سرزمین احساســــم سفر کنم
برایت عاشقانه بسرایم و تو
سرشار از این عشق
خیـره به چشمانـم
دستانـــــم را بگیری
و شعری تــــازه بسرایی
من دلــــــم میخواهد
من باشم و تو باشی و عشق
و دیگر هیــــــچ
دیگر هیچ نمیخواهم از دنیا
وقتی تو مرا میخواهی …