- آسمونی
- مجله اینترنتی
- عکس و خواندنی
- سخنان چهره ها
- دیالوگ های ماندگار حامد بهداد

دیالوگ های ماندگار حامد بهداد
حامد بهداد بازیگر سینما و تلویزیون کشورمان 26 آبان ماه سال 1356 در مشهد متولد شد. او در رشته بازیگری تئاتر فارغ التحصیل شده است و کارهای زیادی در پرونده خود دارد. با یکی از پایه های ماندگاری فیلم های حامد بهداد را باید در اکت بی نظیر و دیالوگ های بیاد ماندنی اش جستجو کرد. با آسمونی همراه باشید.

مسعود – آرایش غلیظ
تو اگه دلت میخواد رو تخت بخوابی و رو میز غذا بخوری منم دلم میخواد ویلا و پنت هاووس و BMW داشته باشم چون شما جاتونو رو زمین میندازین منو نفرست رو هوا.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
منصور - خانه دختر
یه چیزایی رو هیچوقت به من نگو. هیچوقتِ هیچوقت. شاید تیریپ بی غیرتی بردارم ولی از توو داغون میشم.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
داوود - زندگی جای دیگریست
من خیلی ها رو از مرگ نجات دادم، خیلی هام زیر دستم مردن. فکر میکردم مرگ برام عادی شده نگو مرگ دیگران برام عادی شده بود.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حامد - نارنجی پوش
لیلا: تبریک میگم.
حامد: برای چی؟
لیلا: دادگاه رو بردی.
حامد: کاشکی تو رو میبردم.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حامد - کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد
سروش هیچکس: داش اومدیم بالا یه خورده بچه ها تصویر برداری کنن که بگم چی!! اینجا تهرانه.. می گیری چی می گم؟
حامد: یعنی شهری که هر چی توش می بینی باعث تحریکه..
سروش : ما از قدیم کف خواب همین خیابونا بودیم ! همه ی کف خوابی هامون تو همین جاست ! زندگی کردنمون، پول در آوردنمون، عاشق شدنمون، رفاقتامون ...
حامد: یعنی داداش نمیشه بیای اونور آب؟
سروش: نه داداش به مولا نمیشه .اصن خارج کشور و اینا راه نداره. چون حرفی که ما میزنیم واسه دل همین شهره. اصن راه نداره
حامد: اگه راه داشت؟
سروش: اگه راه داشت که رادارش میکردم!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حبیب - محاکمه در خیابان
هر روز خدا تا تموم بشه یه کرور آدم یا می بره بالا یا زمین می زنه ، نه میشه گفت بی خیال نه میشه گفت به قول تو زنبور ، نه میشه گفت بدش تعطیل خوبش باز ، راستش تو عمرم دل این که خبر بد بدم نداشتم اما یه ورش رفیقمه یه ورشم خبر بد.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
محسن - سعادت آباد
محسن: راستی چی بود تو وسط این دعواها و اینا حالت به هم خورده بود؟
یاسی: چه فرقی میکنه برای تو؟ اصلاپرسیدی من برای چی رفتم دکتر؟
محسن : خب دکتر رفتی دیگه آدم مگه دکتر نمیره! دکتر رفتی که رفتی، بعدشم تو فکر کردی من مثل اون مرتیکه دیوانم...!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
سیاوش - پرتقال خونی
وقتی نیستی یه جوراییه که انگار هستی... وقتی هستی!!!... وقتی هستی که انگار هیچکس نیست.فقط تویی...فقط تو...
ترمه: سیاوش یه دیقه ، یه دیقه گوش کن ببین چی می گم! ببین! دنیای ما با هم فرق داره، ما دو تا هیچ ربطی به هم نداریم. به خدا داری وقتتو تلف می کنی.
سیاوش: خوشحالم ! وقتی نگران وقت های تلف شده منی ، یعنی اینکه برات مهمم.
............................
ترمه: بچه کجایی؟
سیاوش: پایین
ترمه: پایین کجا؟
سیاوش: پایین هرجا!!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حسین - نیمه شب اتفاق افتاد
زیبا: تو چیکارمی؟ شوهرمی؟ پدرمی؟ پسرمی؟ چرا باید بهت محل بذارم؟
حسین: من می خوام همش باشم!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
بهرام - حس پنهان
آدمایی که چشماشون رو میدوزن و پایین رو نگاه میکنن و رو صورتشون هیچ لبخندی نیست، دارن از خودشون فرار میکنن.
خوش بر و رویی اما ﺍﺯﺍﻭﻥ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﺖ ﺟﺴﺪﺕ ﺑﻮ گند ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ.
همه ی موجودای زنده بعد از مرگشون فاسد میشن و آدما قبل از مرگشون.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
فواد - روز سوم
تو مال من باش ، من این لباسا رو آتش می زنم.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
علی - زندگی با چشمان بسته
اسم تو رو گذاشتیم پرستو، من در به در شدم . پرستو کارش پریدنه نه؟ غروب وسط پرندههایی که میرن بخوابن، من دارم دنبال یه پرستو می گردم. پرستو این دنیا واسه من ساخته نشده من خیلی کوچیکم . دیگه هیچ توقعی ندارم . دیگه همه چیز رو با هم نمی خوام.
ترانه: اینجا تلخ شده
علی: دیگه خاله بازی نیست،قانون محله،همه یه جوری نگات می کنن،باهات حرف می زنن،فراموشت می کنن!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مهرداد – بوتیک
من تا الان فکر می کردم بهش گفته بودم خوب ویترین میزنی... نگفته بودم خوبم تار می زنی.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حامد – پله آخر
به هر حال خیلی کودکانست آدم هر جور دوست داره رفتار کنه در یک شغل اینقدر حرفه ای با یه عذرخواهی فکر کنه همه چیز تموم میشه.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
عماد - دلخون
میدونی مثل چی میمونه؟ مثل اینکه 1 جنگل آتیش گرفته و تو میخوای با 1 فنجون آب خاموشش کنی.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
فرزاد - چه خوبه که برگشتی
فرزاد: سی، چهل سال دیگه فکر نکنم از من باقی مونده باشه.
کامبیز: سی، چهل سال با این شکم؟ برو بابا.
فرزاد: هر چی، بیست سال، ده سال ، بگو دو سال ، دلم می خواد جانانه عاشق بشم، قلبم بزنه، گریه کنم، فریاد بکشم ، محبنون بشم...
کامبیز: عاشقی کیلو چنده مرد حسابی!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حاج محسن - کیمیا و خاک
امیر: تعطیله حاج آقا
حاج آقا: سلام علیکم، در حال حاضر که کل مملکت تعطیله
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حمید - آدمکش
مرده شور این زندگی رو ببرن. همه چی داری... خونه، ماشین، مستغلات، پول. عشق که نداری یعنی هیچی نداری.