- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد سریال تاج و تخت

نقد سریال تاج و تخت
شکستن کلیشه های رایج
نویسنده : نجیبه نعمتی

باوجود اینکه آخرین فصل آن نیز به پایان رسید همان طور که مخاطبان را شگفت زده می کند . این سریال پربیننده ترین مجموعه در سراسر دنیا نامیده شده است.
سریال فوق در حقیقت اقتباسی از کتاب « ترانه یخ و آتش» نوشته جرج ریموند ریچارد مارتین ( George Raymond Richard Martin) ) است.
نویسنده و نمایش که بیشتردر ژانر فانتزی، عملی –تخیلی و وحشت مینویسد. کتاب ترانه یخ و آتش او در سال 2011 توسط شبکه تلویزیونی HBO خریداری و سریال تاج و تخت از این کتاب اقتباس شد.
مارتین در سال 1991 شروع به نگارش کتاب کرد. گفته میشود او نیز از داستان هایی همچون آیوانهو و جنگ رزها الهام گرفته است. کتاب ترانه یخ و آتش در نهایت تبدیل به هفت کتاب خواهد شد که اولین کتاب از این مجموعه « بازی تاج وتخت» در سال 1996 منتشر شد.
کارگردان تاج و تخت دیوید بنیاف ودی.بی . وایس را بر عهده دارد. از اولین فصل این سریال نام موفق ترین و پربیننده ترین مجموعه سریالی را بر خود گرفته. فیلمبرداری در کشورهای مالت، کرواسی، ایسلند و مراکش صورت گرفت.
سریال از نوع فانتزی حماسی است. هفت اقلیم و سرزمین تخیلی برای تصاحب و سلطه بیشتر با هم به مبارزه میپردازند. نبرد بر سر تصاحب تخت آهنین از یک سو و تهاجم وایت واکرها از سوی سرزمین های یخ زده از سویی دیگر نبرد همیشگی خیر و شر، نیکی و بدی را به ما یاد آوری میکند. وایت واکرها برای نابودی تمام انسانها در راه هستند. شخصیتهای داستان هم باید بر نبردهای انسانی مابین خود فائق آیند و هم بر وایت واکرها و قدرتهای جادویی.

آنچه از ابتدای سریال مشخص میشود پیشینه مبهم هر کدام از شخصیتها ست. شخصیتها بر خلاف سایر شخصیتهای فانتزی کاملا مثبت و یا کاملا منفی نیستند سیاه و سفید نیستند شخصیتهای این سریال خاکستری هستند. هم نقاط مثبت و هم منفی در وجودشان نهادینه شده است. این شخصیت پردازی سبب میشود تا شخصیتها انسانی تر به نظر بیایند.
قصه از زمان آوارگی خواهر و برادری بعد از مرگ پدر شروع می شود. برادری که خواهرش( دنریس تارگرین) را به قبیلهای وحشی میسپارد تا از آنها نیرو و تجهیزات بگیرد و بیننده در همان قسمتهای اولیه فیلم با دختری ضعیف و شکننده روبرو است که در مسیر سریال هر بار قوی و قوی تر میشود و بعد از مدتی در مییابی او مادر سه اژدهاست. دنریس یا همان کلیسی آرام آرام این مسیر قدرت را طی میکند. سویی دیگر پسری( جان اسنو) که ریشه خانوادگی اش مبهم بوده و به همین دلیل حرامزاده خطاب میشود، قرار دارد که در خانواده ند استارک با سایر فرزندان او (راب، سانسا، برن، آریا، ریکون ) زندگی میکند. او که خود را از فرزندان این خانواده منفک میداند ولی می خواهد به آنها خدمت کند.

به عنوان بیننده عشق ، محبت و نوع دوستی را در این خاندان مییابی و بر اساس قانون نانوشتهای گمان میکنی که این عشق است که بر تخت هفت اقلیم تکیه خواهد زد؛ گردن زده شدن نداستارک بزرگ توسط یک نوجوان «جفری» پسر سرسی و جیمی ؛ امید مخاطب را درهم میشکند. بیننده این بار پسر بزرگتر خانواده استارک یعنی راب را برمیگزیند اما او نیز در یک عروسی خونین و بسیار غافلگیرانه به همراه مادر و جمعی دیگر به قتل میرسد. مخاطب بعد از این متوجه میشود که هر بار دل به پیروزی شخصیتی میسپارد شخصیت سریال تاوان این گمانه زنی را پس خواهد داد و در یک حادثه و ماجرای بسیار غافلگیرانه و نفس گیر از ماجرا حذف و یا به صورت موقت به کنار زده میشود. هر کدام از شخصیتهای فیلم جایگاه خاص و ویژه خود را دارند. هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. «سرسی» به همان راحتی انسان میکشت به همان راحتی نیز عشق به فرزندان خود دارد.
هر زمان که تو به عنوان یک مخاطب شروع به گمانه زنی در به قدرت رسیدن فردی میکنی تمامی این گمانه توسط قدرت خلاقانه نویسنده و کارگردان نقش بر آب میشود. قدرت خلق این گونه رویدادها بیشتر فانتزی ساخته شده نویسنده را به ما نشان میدهد. قدرتی که از همه عناصر ممکن فانتزی استفاده موثر کرده است. شخصیتهایی همچون غول، جادو، وایت واکرها، پادشاه شب، اژدها، ابزارهای جادویی و... یکی از بزرگترین و مهمترین دلایل محبوبیت این سریال در برهم زدن تمامی کلیشههای رایج در خلق داستان و قهرمانان آن است. داستان پردازی معمول و رایج آن است تا بر روی منحنی داستان نویسی واقع گردد. مقدمه، گره افکنی، نقطه اوج، گره گشایی و پایان.

اما این سریال قرار بر این نیست که روی منحنی و یا هر کلیشه رایج قرار بگیرد، سریال تمامی این تفکرات و پیش بینی ها را بر هم میزند. نمودار داستانی این سریال هیچ ثباتی ندارد. این سریال تعلیق، وحشت، عشق و...را با هم دارد. زمانی که به قهرمانی ند استارک میاندیشی ، سر از بدنش جدا میشود و خانواده اش هر کدام آواره محلی دیگر میشوند؛ از پنج عضو خانواده ند استارک هر کدام سرنوشت جالب و غیر قابل پیش بینی را دارند. سریالی با خلق این همه تعلیق تا کنون سابقه نداشته است. این که مخاطب نتواند هیچ لحظه از سریال و یا واقعه را به درستی حدس بزند سبب همذات پنداری شده و مخاطب بیش از پیش دل به اتفاقات این سریال ببندد. مخاطب بین سرسی، سانسا، جان اسنو، برایان، کلیسی و...قرار میگیرد چرا که هر کدام برای مخاطب میتواند به قدرت برسد؛ اما ذهنیت ساخته شده مخاطب در این سریال در تعلیق های زیاد از بین میرود. جان اسنو همان که با رشک به زندگی فرزندان ند استارک مینگرد و همه او را فرزند نامشروع میشناسند در حقیقت داستان بزرگی را در پس زمینه زندگی خود دارد و آن این است که در حقیقت او برادر زاده مشروع کلیسی است. او نیز به مدعیان پادشاهی و نشست بر تخت آهنین اضافه میشود. در انتها بعد از فجایعی که کلیسی به بار میآورد و قتل عام وحشیانه شهر، اقدام به کشتن او میکندو کلیسی ناباورانه از دایره فرضیات بیننده زدوده میشود.

جان اسنو به عنوان شخصیت کلیدی و شخصیتی که بر پایه نیکی و درستی است و بر علیه شخصیتهای بد و ظالم اقدام میکند مخاطب امید آن دارد تا بتواند هفت اقلیم را با هم متحد سازد و قلمرو را پادشاهی کند اما در انتها همه این پیش بینی های مخاطب نقش بر آب شده و جان اسنو به عنوان نگهبان شب به سرزمین شمالی تبعید و حق ازدواج را ندارد. سریال چندین بخش و قسمت را در خود دارد. قسمت اصلی جنگ قدرت است. هر کدام از قلمروهای هفت گانه برای شناخت پادشاه، درگیر جنگ بزرگی میشوند؛ قدرت در خود سریال نهفته است. مخاطب قدرت شخصیتها را در پیشبرد اهدافش موثر میداند اما با مرگ شخصیتها و یا مرگ جان اسنو درک میکند که قدرت شخصیتها در سریال جایی ندارد آنچه قدرت نامیده میشود قدرت خود سریال است. قدرتی که توانایی آن را داردتا شخصیتهای کلیدی را بر اساس اتفاقاتی به کنار بزند و این همان قدرت است که شاهین قدرت را بر سر شخصیت دیگر بنشاند. هر چند ایستایی خود را نیز حفظ میکند. این تعلیق و بر هم زدن تفکرات و پیش بینی های رایج مخاطب، سبب میشود تا مخاطب و بیننده در حال و هم اکنون به تماشای فیلم بنشیند. شخصیتها پیش چشمان مخاطب شکل میگیرند. خالقان سریال، قدرت حدس و گمانه زنی را از بیننده گرفته و بیننده چون قادر نیست چیزی را از پیش حدس بزند با سرتاپای وجودش فیلم را میبیند. این تاثیر گیری بیننده از سریال همان چیزی است که سریال را متفاوت از سایر سریال ها به پیش میبرد. تعلیق و خلق موقعیتهای ناگهانی در این سریال بسیار دقیق و حساب شده انجام شده و به همین دلیل مخاطب برای دیدن قسمت بعدی سر از پا نمیشناسد. این مسئله مخاطب را درگیر و هوشیار نگه میدارد.
