
داستان عاشقانه ی زیبا و غمگین دوستم داری
دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت
دختر:آروم تر من می ترسم
پسر نه داره خوش میگذره
دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهش میکنم خیلی وحشتناکه
پسر:پس بگو دوستم داری
دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر
پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)
پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.
و....روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفرسر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)
ممنون قشنگ بود
خیلی قشنگ بود واقعا
خیلی قشنگ بود واقعا.ممنون
آفتاب میگه ک ما که درکمون زیاد نبود که بگیریم مسئله چی بود و نبود ولی یه مطلی گذاشته بودین و یه آقایی با نام " بدبخت " که به هر کی دل میبنده گویا بندش قرقره اس که پاره پوره و درمیره , خواستم بگم : بابا با این اسمی که واسه خودت گذاشتی (شایدم گفتم پیری و فراموشی) هر کی دیگه هم ب ...
خیلی قشنگ بوووووووووود...
خیلی قشنگ بود واقعا.ممنون