- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نه خانى امده، نه خانى رفته نقد فيلم بعد از رفتن

نه خانى امده، نه خانى رفته نقد فيلم بعد از رفتن
يكشنبه ٣٠بهمن ١٤٠٢
چكاوك شيرازى
بعد از رفتن
صابر ابر در این فیلم نقش مردی را دارد که از خانه و دیار خود کنده و به جنوب رفته و با پسرش زندگی می کند و اوضاع مالی خوبی هم ندارد.
قرار است در این فیلم با تعلیق های زیادی مواجه شویم که چند تا از آن ها بی دلیل است و چند تای دیگر قبل از برآورده شدن نظر فیلم ساز لو می رود. آرش ( صابر ابر) در حالی به ما معرفی می شود که همسرش سرش را کلاه گذاشته و ترکش کرده است. او منتظر است که برگردد و وقتی کاوه به او می گوید که مونا را دیده به تهران برمی گردد که بتواند او را پیدا کند. کاوه یکی از نقاط قوت فیلم است که نسبتش با آرش تقریبا تا انتهای فیلم پوشیده می ماند.
اما نقشش در فیلم نپخته است. او نقشه ای برای مونا و آرش دارد که اصلا خوب از کار در نیامده است و مخاطب خیلی قبل تر به آن پی می برد اما باز هم فیلم به گونه ای پیش رفته که مخاطب با شک و شبهه نسبت به حدسش منتظر می ماند تا درستی آن را ببیند. یکی از دلایلی که این نقشه ها زود لو می رود انتخاب بازیگر نامناسب است. کسی که صورت و صدای و لحن حرف زدنش فریاد می زند که چه چیزی در سرش می گذرد.

این اشتباه را در انتخاب بازیگر نقش فرشاد، پسر آرش، هم مرتکب شده اند. قرار است فرشاد پسر بچه ای باشد که در زندگی با پدری که اوضاع مالی خوبی ندارد، در حالی که زیر گرمای جنوب به سر می برند و غم بی مادری آزارش می دهد، کاراکتری سختی کشیده را به نمایش بگذارد. کسی که زندگی مشقت بار روی چهره اش سایه انداخته است، درست مانند آرش پدرش، که ظاهر و لباس هایش خبر از درونش می دهد. اما صورت فرشاد اصلا با این نقش هماهنگ نیست، بچه ای که مدام به آب می زند و عاشق شناست، صورتش این همه باز و روشن نیست. اصلا او فقط باید نقش پسربچه های اعیان را ایفا کند.
یکی از نشانه هایی که برای مخاطب ایجاد کرده اند تا متوجه شود که وضع مالی آرش به هم ریخته است، علاوه بر دعوای ابتدای فیلم که بر سر پول صورت میگیرد، این است که آرش به ماهی فروشی می رود و مدام قیمت ماهی ها را می پرسد و این در حالی است که ظاهرا غذای غالبشان ماهی است و کمی عجیب است که هنوز نمی داند آیا می تواند ماهی بخرد یا خیر.

به هر حال، آرش و فرشاد به تهران بر می گردند تا گمشده شان را پیدا کنند و در عین حال مخاطب هم از جواب سوالاتش را بگیرد. اما فیلم بیشتر در گذشته ی آرش به سر می برد یعنی این که با هربار وارد شدن کاراکتری جدید به فیلم ما به جای این که قدمی رو به جلو داشته باشیم فقط دلیل زندگی کنونی آرش رامى فهميم . مثلا این که چند ماهی مواد مخدر مصرف می کرده یا با پدرش روابط خوبی ندارد یا این که قبلا ازدواج کرده است و همسرش را در تصادف از دست داده است.
این مورد آخر را از هر نظر که بررسی کنید باز هم به نتیجه نمی رسید و هیچ، تاکید می کنم هیچ دلیلی برایش پیدا نخواهید نکرد. از راه نرسیده مادر آرش او را تشویق می کند که به دیدن پدرزن سابقش برود که معلوم نیست چرا. البته چرایش برای فیلمساز روشن است. او راه دیگری برای نشان دادن گذشته ی آرش پیدا نکرده است. او به دیدن پدر زنی میرود که مرده بعد هم آرش با فرد دیگری ازدواج کرده است آن هم حدود ده یا نه سال. پس چه دلیلی دارد که به دیدن مردی برود که در گذشته ای به این دوری می شناخته است. تازه این دیدار، مثل باقی اتفاقاتی که می افتد تاثیری در به هدف رسیدن آرش ندارد.

آرش به تهران به دنبال کاوه ای آمده که با پای خودش به جنوب رفته و خواسته که به آرش کمک کند. حالا غیبش می زند و بخشی از فیلم به جستجوی آرش برای یافتنش می گذرد. جالب این جاست که بعدا که همه چیز آشکار می شود در مى يابيم اگر نقشه های کاوه خوب پیش می رفته، زودتر پیدا کردن کاوه، اتفاقا کاملا به نفعش بوده است. اما معلوم نیست چرا مدام خودش را پنهان می کند. البته چرا معلوم است! کارگردان از این طریق می تواند فیلم را کش بدهد، کمی رنگ تعلیق به آن بزند و ظاهرا در انتها مخاطب را غافلگیر کند، اما متاسفانه خودش غافلگیر می شود زیرا مخاطب خیلی قبل تر فهمیده که چه اتفاقی افتاده است.
در این بین اتفاقات بی دلیل دیگری هم می افتد که ربط آن به داستان مشخص نیست. برادر آرش به دنبال کاوه می رود که ردی از او و مونا پیدا کند که تصادف می کند. پزشک با لحنی نگران کننده می گوید که خون در مغزش لخته شده و باید منتظر ماند و دید که آیا از بین میرود یا نه. در این حین خواهر آن دو که معلوم نیست تا حالا کجا بوده سر می رسد و شروع می کند به دعوا و جر و بحث با آرش. که این یک مورد حتی به گذشته ی آرش هم ربطی ندارد، حالا اهداف فیلم نامه پیشکش. بعد هم برادر دیگرشان صاف و سالم از بیمارستان مرخص می شود. اگر کل سکانس بیمارستان را از اول تا آخر از فیلم بیرون بکشند هیچ تغییری در هیچ کجای فیلم نامه نمی گذارد. نه خانی آمده نه خانی رفته است.