- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های ادبی
- زندگینامه ابوسعید ابوالخیر
زندگینامه ابوسعید ابوالخیر
یکی از این عرفای مشهور که نام او در تاریخ و اندیشه او تا ابد جاودانی است، ابوسعید ابوالخیر است. لقب ابوسعید ابوالخیر، پیر خراسان است. برای آشنایی بیشتر با ابوسعید ابوالخیر این بخش آسمونی را تا انتها مطالعه نمایید چرا که زندگینامه کامل ابوسعید ابوالخیر را برای شما عزیزان تهیه و تنظیم کرده ایم.
ابوسعید فضلالله بن احمد بن محمد بن ابراهیم (ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر احمد) مشهور به شیخ ابوسعید ابوالخیر (357-440 قمری) عارف و شاعر نامدار ایرانی تبار قرن چهارم و پنجم است. ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار برجسته و ویژه ای دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافتهاست. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار میگیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشههای عرفانی اش در بالاترین سطح اندیشمندان این گُستره ی پهناور در کنار حلاج، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار میرود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و ادامه حکمت خسروانی میخواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبودهاست.
شیخ ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ و مشهور پایانیِ سده چهارم و اوایل سده پنجم هجری در یکم محرم 357 قمری در میهنه متولد گردید و در روز پنجشنبه (شب آدینه) 4 شعبان 440 قمری در زادگاهش دیده از جهان فروبست. میهنه، زادگاه و محل دفن ابوسعید ابوالخیر، ناحیهای میان سرخس و ابیورد، اکنون شهرکی در خاک ترکمنستان در 130 کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، مقابل چهچهه در خاک ایران است.
او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا در یک رویداد مهم در زندگی اش ، درس را رها کرده و به گرد صوفیان پیوست و به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از دریافت طریقه تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن 40 سالگی به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.
او تمام عمر خویش را در تربیت مریدانش سپری کرد. نوهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر، محمد بن منور، در سال 599 کتابی به نام اسرار التوحید دربارهٔ زندگی و احوالات شیخ نوشتهاست. ابوسعید عاقبت در میهنه در شب آدینه 4 شعبان سال 440 قمری، درگذشت.
دیدگاهها نسبت به ابوسعید
ابن سینا پس از دیدار با ابوسعید گفتهاست:
هر چه من میدانم او میبیند.
هرمان اته، خاورشناس نامی آلمانی دربارهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر مینویسد:
وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه بهشمار میرود، بلکه صرف نظر از رودکی و هم دوره هایش، میتوان او را از نوآوران رباعی، که زاییده طبع است، دانست. نوآوری او در اینگونه شعر از دو جایگاه است: یکی آن که وی نخستین شاعری است که شعر خود را فقط به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف پیشینیان خود نقشی از نو زد، که آن نقش جاودانه ماند. یعنی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار گمان های رنگین عقیده به خدا در همه چیز بودهاست.نخستین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه به کار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و در این معنی از ساقی بزم و شمع شعلهور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، میگسار، مست و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق میافکند.
ملاقات تاریخی ابوسعید ابوالخیر و ابوعلی سینا در باب عقیده معروف صوفیان که علم مراتب دارد، نخست تجربه حسی یا آزمایش، دوم علم استدلالی یا دانستن، سوم شهود یا دیدن. حکایت دیدار ابو علی سینا که استاد منطق و حکمت بود و از طریقه مشاء که پایه اش به دلیل عقلی است بحث می کرد، با ابوسعید ابوالخیر که ذوق اشراق داشت و می گفت علم باید به مقام شهود رسد در کتاب اسرار التوحید اینگونه آمده است:
خواجه بوعلی [سینا] با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند و به خلوت سخن میگفتند که کس ندانست و نیز به نزدیک ایشان در نیامد مگر کسی که اجازت دادند و جز به نماز جماعت بیرون نیامدند، بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من میدانم او میبیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ پرسیدند که ای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما میبینیم او میداند.
چهار رباعی
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر برسر من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
از واقعهای ترا خبر خواهم کرد و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد با مهر تو سر ز خاک برخواهم کرد
گفتم: چشمم، گفت: به راهش میدار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت
میسوختم آن چنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت.
او خود میگوید: «آن زمانی که قرآن میآموختم پدرم مرا به نماز آدینه برد. در راه شیخ ابوالقاسم که از مشایخ بزرگ بود پیش آمد، پدرم را گفت که ما از دنیا نمیتوانستیم رفت زیرا که ولایت را خالی دیدیم و درویشان تباه میشدند. اکنون این فرزند را دیدم، ایمن گشتم که عالم را از این کودک بهره خواهد بود.» نخستین آشنایی ابوسعید با راه حق و علوم باطنی به اشاره و ارشاد همین شیخ بود. چنانکه خود ابوسعید نقل میکند که شیخ به من گفتند: ای پسر خواهی که سخن خدا گویی گفتم خواهم. گفت در خلوت این شعر میگویی:
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
همه روز این بیتها میگفتم تا به برکت این ابیات در کودکی راه بر من گشاده شد. ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملاً در گردآوری معارف صوفیه اثر جداگانه ای به جای نگذاشته است با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از سخنان وی به وسیله دیگران نگارش یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشتهاست از او بر جا ماندهاست.
کتابهایی که برپایه ی سخنان بوسعید گردآوری شدهاست عبارتند از:
- اسرار توحید فی مقامات شیخ ابی سعید تألیف محمدبن منور
- رساله حالات و سخنان شیخ ابوسعید گردآورنده: ابوروح لطفالله نوه ابوسعید
- سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر
به رغم اینکه وی در معارف صوفیه اثری مهمی تألیف نکردهاست اما از شواهد و قرائن برمی آید که در ذهن ابوسعید، یک جهان بینی عرفانی، به صورت کل و منظم شکل یافته بود.
علوم مقدماتی را که صرف و نحو و لغت باشد، در همان شهر آموخته و چون اندیشه فقه داشته به مرو رفته است. در مرو مدت پنج سال در حوزه درس امام ابوعبدالله حضری حاضر شده و پس از درگذشت وی، پیش امام ابوبکر قفال مروزی پنج سال دیگر فقه خوانده است. سپس از مرو قصد سرخس کرده، چون به سرخس رسید؛ نزد امام ابو علی زاهر بن احمد که علم تفسیر و حدیث میگفته رفته است و چون مدتی تفسیر و اصول و اخبار رسول را فرا گرفته، اتفاق ملاقات او با لقامان سرخسی که از عاقلان مجانین بوده افتاده است. لقمان سرخسی او را در خانقاه (پیر ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی) برده و دست او بدست پیر ابوالفضل داده است و این پیر ابوالفضل مرید (شیخ ابو نصر عبدالله بن علی سراج طوسی) بوده است. پیر ابوالفضل مراقب شیخ ابوسعید بوده و شرایط تهذیب اخلاق و ریاضت به او را یاد داده است شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف به دیار اصلی خود (میهنه) برگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و سپس نزدیک ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی، آمده و به اشاره شیخ و پیر خود به نیشابور رفت و در نیشابور از ابو عبدالرحمن محمد بن حسین بن محمد سلمی نیشابوری، صاحب طبقات الصوفیه خرقه ارشاد گرفت و به میهنه برگشت و در آنجا خانقاهی بنا کرده و به تربیت مرید و ریاضت پرداخته و پس از هفت سال با مرگ ابوالفضل سرخسی، به شهر آمل رفته و در آن شهر برای بار دوم از دست ابوالعباس احمد بن عبدالکریم قصاب آملی از خلفای محمد بن عبدالله طبری، خرقه گرفته و یکسال در شهر آمل مقام کرده و باز به نیشابور بازگشته است. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند. ابوسعید پس از یکسال اقامت در نیشابور به میهنه مراجعت کرد و عاقبت در همانجا که چشم به دنیای ظاهر گشوده بود، در شب آدینه چهارم شعبان سال 440 هجری، وقت نماز خفتن جهان را بدرود گفت. و روح بزرگ خود را که همه در کار تربیت مردمان میداشت تسلیم خدای بزرگ کرد. غیر از گفتار منظوم عربی و فارسی، دو بیتی و رباعی، از گفتار و مأثورات و حکایات و حالات او، دو کتاب باقی مانده است: یکی (اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید) که محمد بن منور میهنی نواده اش آن را تألیف کرده است و دیگری،(حالات و سخنان شیخ ابوسعید) که بطور احتمال مؤلف آن، کمال الدین محمد، پسر عموی پسر مؤلف اسرار التوحید است. “هرمان اته” خاور شناس نامی آلمانی درباره شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین آورده است:
( وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه بشمار میرود، بلکه صرف نظر از رودکی و معاصرینش، میتوان او را از مبتکرین رباعی که زاییده طبع ایرانی است دانست. ابتکار او در این نوع شعر او دو لحاظ است: یکی آنکه وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراً به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد که آن نقش، جاودانه باقی ماند. یعی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار تصورات رنگین عقیده به خدا در همه چیز بوده است. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه بکار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و درین معنی از ساقی بزم و شمع شعله ور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، میگسار و مست، و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق می افکند. بدیهی است در عقاید شاعرانه ابو سعید مطالب مبهم و تاریک موجود است و تعیین خط مرز میان عشق زمینی و آسمانی، بین مستی می و مستی عشق الهی بسی دشوار است؛ ولی این قضیه به استثنای معدودی از استادان نظیر حافظ که به طریقه اول تمایل دارد و سنائی، عطار و جلاالدین رومی که به دومی متمایلند، در حق اغلب غزل سرایان و قصیده گویان متأخرتر هم صدق میکند. در هر صورت از رباعیهای ابوسعید نور تصوف واقعی میدرخشد مانند اعراض اعراض از علایق زمینی و صرف نظر از لذات هر دو جهان، و استخفاف نسبت به رسوم ظاهری ادیان و مذاهب، و تقدیس مجاهدات آزادمردان راه خدا که در نظر آنان کعبه و بتخانه و خالق و خلق یکیست و عقیده به وحدت کلی و اعتقاد به اینکه این مظاهر کثیره در عالم ازل با ذات حق یکی بوده اند و جدایی و کثرتی وجود نداشته است. باید این را هم گفت که میان سروده های ابوسعید گاهی احساسات عمیق مؤثری مشهود است که نمونه کامل حکم و امثال و نغمه های شاعرانه است.)
سخنان و داستانهایی دربارهٔ ابوسعید
چنانکه در برخورد وی با ابن سینا میتوان این نکته را دریافت. در این دیدار با یکدیگر سه شبانه روز به خلوت سخن گفتند که کس ندانست. بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی سینا برفت، شاگردان او پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی گفت: هر چه میدانم، او میبیند. مریدان از شیخ پرسیدند که ای شیخ بوعلی را چگونه یافتی گفت: هر چه ما میبینیم او میداند. بوسعید همچون حلقه استواری زنجیره سنتهای عرفانی پیش از خودش را به حلقه نسلهای پس از خویش پیوند میدهد. وی تصوف را عبارت از آن میداند که: «آنچه در سرداری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.» با اینکه در روزگار زنده بودنش مورد تازش خشک مغزان مذهبی بود و اتهام لاابالیگریهای او در دوره ی زندگی تا اسپانیای اسلامی یعنی اندلس رفته بود. ابن حزم اندلسی در زمان زندگی او درباره اش میگوید: «شنیدهایم که به روزگار ما در نیشابور مردی است از صوفیان با کنیه ابوسعید ابوالخیر که گاه جامه پشمینه میپوشد، و زمانی لباس حریر که بر مردان حرام است، گاه در روز هزار رکعت نماز میگذارد و زمانی نه نماز واجب میگزارد نه نماز مستحبی و این کفر محض است. پناه بر خدا از این گمراهی.» با وجود این قدیس دیگری را نمیشناسیم که مردم تا این پایه شیفته او باشند و چهره او به عنوان رمز اشراق و اشراف بر عالم غیب به گونه نشانه و رمزی درآمده باشد آن گونه که بوعلی رمز دانش و علوم رسمی است.
آرامگاه ابوسعید ابوالخیر در ترکمنستان
ابوسعید نسبت به دو صوفی قبل از خودش بایزید بسطامی و حلاج که در تاریخ عرفان مهمترین مقام را دارند، اراداتی خاص داشتهاست. وی در محیطی که اکثریت صوفیان، حلاج را کافر میدانستند و گروهی مانند امام قشیری در باب او با احتیاط و سکوت برخورد میکردند او را به عنوان نمونه عیار و جوانمردی میدانست که به گفته خودش در اسرار التوحید «درعلوم حالت در مشرق و مغرب کسی چون او نبود.» وی در فقه و کلام و منطق و حدیث و تفسیر و دیگر علوم رایج عصر از چهرههای ممتاز به شمار میرفتهاست. ابوسعید بزرگترین علمای عصر از قبیل ابوعلی زاهدبن احمدفقیه و قفال مروزی و ابوعبدالله خضری سالهای دراز به تحصیل علوم اشتغال داشتهاست. از جمع استادان او که بگذریم وی با عده زیادی از فقها و محدثین و ادیبان و شاعران عصر خود روابط دوستانه و عادلانه داشتهاست. نه تنها داستانهای اسرارالتوحید بلکه اسناد تاریخی غیرصوفیانه نیز گواهند بر اینکه علمای بزرگی چون ابومحمد جوینی پدر امام الحرمین که از بزرگترین علمای نیشابور در این عصر بود با وی روابط دوستی داشتهاست. بوسعید در تاریخ چهارم شعبان 440 هجری در میهنه وفات یافت. مدفن وی در مشهد در برابر سرایش قرار دارد. شیخ را گفتند:(به شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتند) " فلان کس بر روی آب میرود (راه میرود)! گفت: «سهل است (آسان است)! وزغی (قورباغه) و صعوهای (پرنده کوچک آوازخوان) نیز بروی آب میرود» گفتند که: «فلانکس در هوا میپرد!» گفت: «زغنی (نوعی پرنده از راستهٔ بازهاست) ومگسی در هوا بپرد». گفتند: "فلان کس در یک لحظه از شهری بشهری میرود. شیخ گفت: "شیطان نیز در یک نفس (یک لحظه) از مشرق بمغرب میشود (میرود)، این چنین چیزها را بس (بسیار) قیمتی (ارزش) نیست. مرد (انسان واقعی) آن بود (آن کس میباشد) که در میان خلق بنشیند و برخیزد وبخسبد (بخوابد) وبا خلق ستدوداد کند (معامله) وبا خلق در آمیزد (در ارتباط باشد) ویک لحظه از خدای غافل نباشد.
هرمان اته، خاورشناس آلمانی او را یکی از نوآوران قالب رباعی در زبان فارسی دانستهاست.
آرامگاه منسوب به ابوسعید ابوالخیر
آرامگاه ابوسعید ابوالخیر
در مورد مزار ابوسعید ابوالخیر باستانی پاریزی در کتاب «بارگاه و خانقاه: در کویر هفت کاسه» چنین گفتهاست که:
«... مزار ابوسعید ابوالخیر در مهنه دشت خاوران است و هم اکنون آثار آن در جمهوری ترکمنستان باقی است ولی در خراسان نیز دو جا به نام مزار ابوسعید ابوالخیر شهرت دارد: یکی در مهنه مه ولات و دیگری در جلگه رخ در نزدیکی کدکن در وسط دشت ساختمانی است که سابقه سندی هم ندارد اما بر سر آن اشعاری نوشته شده و آن را به نام مزار شیخ ابوسعید ابی الخیر معرفی کردهاند و عامه مردم بدین نام جای تبرک میجویند و حدس من این است که هردو جا یک روزی قدمگاه شیخ ابوسعید بودهاست…»
آرامگاه ابوسعید ابوالخیر در 5 کیلومتری شمال شهرک مهنه، زادگاه وی، ناحیهای بین سرخس و ابیورد، که اکنون در خاک ترکمنستان در 130 کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، مقابل چهچهه در خاک ایران است.
مقبرهای در روستای مهنه از توابع شهرستان مه ولات (در حوالی شهرستان تربت حیدریه) واقع در استان خراسان رضوی را به ابوسعید ابوالخیر نسبت دادهاند. بنای این مقبره در 55 کیلومتری جنوب شرقی تربت حیدریه و 7 کیلومتری فیض آباد در روستایی به نام مهنه قرار دارد که به اعتقاد برخی مدفن شیخ ابوسعید ابی الخیر پیرمهنهاست. مؤلف اسرار التوحید به صراحت محل دفن شیخ را میهنه خاوران ذکر کردهاست که در حال حاضر این نقطه خارج از مرزهای ایران واقع میباشد.