- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد و بررسی سریال بینایی (see)
نقد و بررسی سریال بینایی (see)
پنجشنبه 27 آبان 1400
نویسنده: نجیبه نعمتی
سریال see (بینایی) سریالی پسا آخرالزمانی است. این سریال توسط "اپل تی وی پلاس "پخش میشود. فیلمنامه نویس آن «استیون نایت» و کارگردانی آن را «فرانسیس لارنس» بر عهده دارد. در این سریال بازیگرانی همچون: جیسون موموآ، آلفری وودارد، هرا هیلمار، سیلفیا هوکس، کریستیان کامارگو، جاشوآ هنری، آرچی مدکو، نستا کوپر، موژان آریا، دیو باتیستا و....) در آن به نقش آفرینی میپردازند.
سریال فوق در دو فصل و هر فصل هشت قسمت پخش شده است.
در قرن بیست و یکم دنیای کنونی با شیوع یک ویروس کشنده نابود شده و جمعیت دنیا به شدت کاهش مییابد. سیصد سال از آن تاریخ گذشته و مردم باقی مانده در اثر عواقب ناشی از ویروس، بینایی خود را از دست داده و فرزندانی که از آنها به دنیا میآیند نیز قوه بینایی ندارند. بینایی به عنوان یک عارضه؛ حراو جرم محسوب میشود. آنها اعتقاد دارند که بینایی و قوه بصری سبب نابودی دنیا شده و هر کس بینایی دارد جادوگر خطاب میشود و باید سوزانده شوند.
دنیا شکل و شمایلی دیگر یافته است تکنولوژی و صنایع از بین رفته و مردم زندگی بدوی را دارند. هیچ تکنولوژی در کار نیست و حتی خود آنها استفاده از تکنولوژی را بر خود حرام میدانند.
باور عجیبی در دنیا بوجود آمده و آن این است که آنها به تاریکی باور دارند. آنها روشنایی و بینایی را نکوهش میکنند. تاریکی، جهل و باورهای خرافی بر دنیا حکمفرماست. خط و نوشته نیز با دنیای کنونی متفاوت است. کاغذ جایش را به نخ و ریسمان و کلمات نیز جایشان را به گره داده است. گرههایی که آنها با دستانشان لمس میکنند و از میان آن محتوای پیام را درک میکنند.
افراد برای شناسایی یکدیگر از آواهای مختلف که حکم اسم شب را برای آنها دارد و یا استفاده از زنگ، عصاهایی که به زمین میزنند و یا از طنابهایی که در مسیر برای شناسایی مسیر قرار دادهاند استفاده میکنند. کارگردان در سریال بینایی دنیای خاص را در سریال خلق کرده است.
دنیای خلق شده یعنی دنیای خاص نابینایان با استفاده از ریزهکاریهایی که کارگردان به آن افزوده دنیای خاص و فانتزی است؛ اما به دلیل همین ریزهکاریها باور پذیر است.
در دنیای آنها نابینایی یک معلولیت محسوب نمیشود بلکه یک امر عادی است.
بینایی در این دنیا، افسانهای بیش نیست و تنها کسی که بینایی دارد فردی به نام «جورلامارل» ( با بازی جوشوا هنری )است. او تنها فرد بینایی است که گروه جادوگریاب(ویچ فایندرها) با رهبری «تاماچی جون» ( با بازی کریستیان کامارگو)که ریاست ویچ فایندرها را بر عهده دارد به دنبال دستگیری او و فرزندانش میباشند
جورلامارل در بخشهایی از سریال به عنوان یک نماينده از سوی روشنایی دیده میشود؛ او در صدد است تا بینایی را ترویج دهد. او به واسطه جمع آوری کتاب و آموزش خواندن و نوشتن به عنوان شخصیت مثبت سریال شناخته میشود؛ اما در روند سریال و وقایع ذات او برای مخاطب رو میشود.
ماجرای سریال در دهکدهای به نام « آلکنی» متشکل از چند خانوار که در کنار هم زندگی میکنند شروع میشود جایی که «ماگرا» ( با بازی Hora Hilmar) دچار درد زایمان میشود. زایمان او با حمله جادوگریابها به دهکده مصادف است. جادوگرها بدنبال فرزندان ماگرا و جورلامارل بینا هستند. رییس دهکده آلکنی فردی به نام « بابا راس» ( با بازی بازی Jason Momoa ) است. همه اهلی کور بوده و بر اثر نابینایی سایر حسهای آنها قوی شده است. افرادی در تشخیص بو، افرادی دیگر در تشخیص صدا و عدهای دیگر حس ششم قوی برخوردارند."بابا واس "متوجه نزدیک شدن جادوگرها به روستا میشود. جادوگریابها بر اثر وجود یک خائن در میان افراد دهکده آلکنی، از زایمان "ماگرا "مطلع شدهاند. حمله آغاز میشود و دو گروه نابینا با یکدیگر میجنگند و ماگرا با کمک « پاریس» ( با بازی Alfre Woodard )دو فرزند به دنیا میآورد یک دختر به نام « هانیوا» و یک پسر به نام « کوفان».
پاریس یکی از افراد قبیله آلکنی است و یکی از بزرگان قبیله محسوب میشود. او؛ بابا واس، ماگرا و دوقلوهایشان را دوست دارد.
"پاریس "از حس ششم قوی برخوردار است و قدرت ماورایی و پیشگویی دارد. او مربی "بابا واس"، دو قلوها و سایر افراد قبیله بشمار میرود. "بابا واس "در بیشتر مسائل و مشکلات خود و قبیله از او راهنمایی میگیرد. .
میان جادوگریابها و افراد قبیله جنگ سختی در میگیرد، افراد قبیله با راهنمایی پاریس به سمت محلی که سابق بر آن توسط جورلامارل ساخته شده پیش میروند.از طرف ديگر
در شهری به نام «کانزوا» که پشت سد قرار دارد «ملکه کین» ( با بازیSylvia Hoeks ) ملکه سرزمین « پایا» ((Payan))بر سرزمینهای اطراف حکمروایی میکند.
او با استفاده از انرژی برق حاصل از توربینهای سد قدرت انرژی را در دست دارد؛ اما از آن برای شکنجه و کشتن مخالفانش استفاده میکند. او ملکه دیوانهای است که تنها هدفش آن است تا "جورلامارل "را پیدا کند و از او فرزند بینایی باردار شود. او برای حفظ پادشاهی نیاز به فرزندی بینا دارد. ملکه کین شخصیت منفی و پلید سریال است. او از اعتدال رفتاری برخوردار نیست. برای خود آیین و رسوم خاصی برای ستایش و نکوهداشت تاریکی خلق و همه را مجبور به رعایت اصول آن کرده است. جادوگریابها زیر نظر او کار میکنند.
جادوگریابها از سوی او ماموریت دارند تا "جورلامارل "را به هر شکل ممکن دستگیر کنند. ملکه کین به شدت به دنبال جورلامارل و بچههای اوست..... "بابا واس "شخصیت اصلی سریال و محوریت و پیش برنده سریال است. او با وجود اینکه پدر دوقلوها نیست اما عشقی که به آن دو دارد حقیقی است.
داستان سریال عجیب است و قدرت تخیل بالایی را میطلبد. به عنوان مخاطب ما شاهد دنیایی هستیم که تصورش کمی سخت است؛ اما به آرامی با شخصیتهای داستان به خصوص "بابا واس "ارتباط میگیریم. همزاد پنداری با شخصیتهای داستان سخت است؛ این مسئله در خصوص شخصیتهای منفی دشوارتر میشود. "ملکه کین "به عنوان شخصیت منفی، ضد قهرمان؛ آنتاگونیست رفتارهای عجیب و غریبش بیش از حد غلو آمیز است. او ملکه بی سیاست و تدبیری بوده و بیشتر حرفها و دستوراتش از روی هوس میباشد. رفتارهایش او را به موجودی ضعیف و بیمار مبدل میکند که این مسئله سبب میشود تا محتوا و درونمایه داستان رنگ ببازد. در بخشهایی از سریال ریتم کند و تکرار موضوعات سبب خستگی مخاطب میشود.
"بابا واس "و بازی که از خود ارائه میدهد او را به بهترین و اصلیترین شخصیت سریال مبدل میسازد هر چند که بیشتر روی دو قلوها باید تاکید شود چرا که قرار است دنیای جدید توسط آن دو ساخته شود. اما بازی آن ضعفهای شخصیت پردازی را نشان میدهد. به خصوص "کوفان "شخصیت متزلزلی دارد.
سریال در مسیر خود به سراغ سایر انسانهای باقی مانده میرود. انسان هایی که با زبالههای پلاستیکی برای خود دهکده ساختهاند و یا کسانی که در زیر زمین زندگی میکنند.
در روند داستان سریال این گونه به نظر میرسد که ایده بسیار خلاقانه سریال (نابینایی) کم رنگ میشود و به همین دلیل به یکباره شخصیتهای داستان تغییر موضع میدهند. به عنوان مثال «ماگرا» همسر "بابا واس "که همیشه نیاز به اتکا به سایرین و به خصوص بابا واس دارد به یکباره مشخص میشود خواهر ملکه کین است و مدعی سلطنت میشود. او در این بازی تاج وتخت بر علیه خواهرش میشورد و به یک شمشیر زن قهار مبدل میشود و یا «تاماچی جون» که به مدت بیست سال به جز ریختن خون بیگناهان و به خاک و خون کشیدن دهکدهها کار دیگری نداشته است به یکباره آب توبه بر سر میریزد و بعد از کشتار "ملکه کین "و از دست دادن خانوادهاش بر علیه او میشورد و به سمت خواهرش یعنی "ملکه ماگرا "میرود. یا حتی صحنهای که همه فکر میکردند تا "ماچی جون "به دست "ملکه کین "به قتل رسیده است بدون اینکه جراحتی بردارد به صحنه بر میگردد.
قتل و کشته شدن "پاریس "نیز از جمله صحنههایی است که بر روند داستان لطمه میزند او یکی از شخصیتهای دوست داشتنی سریال بود که با عقل و منطق رهبری دهکده و حتی رهبری بر "بابا واس "را نیز برعهده داشت. حال با مرگ او مشخص نیست شخصیتهای سریال در قسمت سوم چه اتفاقاتی را پشت سر میگذارند.
برادر بابا واس یعنی ایدو واس ( با بازی دیو باتیستا) در فصل دوم به عنوان شخصیت منفی تحرک سریال را بیشتر میکند و سریالی که خط داستانیش رو به زوال است را کمی به تحرک وا میدارد او برادر کوچکتر بابا واس است و حاکمیت و فرماندهی ارتش و قوای مسلح شهری به نام (Trivantes) را در دست دارد. شهری متمدن با زیر ساختهای برتر. شهر نسبت به سایر دهکدههایی که سابق بر آن نشان داده شده است برتری دارد. بازار، آهنگری و...در شهر دیده میشود ایدو از پسر بچهای بینا ( یکی از فرزندانی که جرولامارل به عنوان برده به آنها فروخته است برای هدایت سربازانش استفاده میکند. "ایدو "با بابا واس دشمنی دیرینه دارد. بابا واس در سالهای پیش از این پدرش را به قتل رسانده حال "ایدو "با دیدن "بابا واس "در صدد است تا انتقام بچگی خود و پدرش را از او بگیرد. صحنههای نبرد این دو برادر در ایجاد حس تعلیق و نگه داشتن هیجان در روال سریال در فصل دوم از نکات قوت آن به شمار میرود.
"ایدو "
در فصل دوم شخصیت منفی سریال محسوب میشود.
او در دیالوگ های خود دشمنی دیرینه خود و بابا واس را بیان میکند؛ این موضوع یعنی فلاش بک به زندگی گذشته این خاندان میتوانست فصل جالبی را در سریال داشته باشد اما به جای پرداختن به ریشههای قتل پدر، تنبیه و دشمنی دو برادر، دوران برده داری بابا واس به سرعت از آن گذشته که ضربه بزرگی را به سریال زده است.
فیلمبرداری سریال یکی از نقاط قوت سریال محسوب میشود. فیلمبرداری و نورپردازی به خصوص رقص سایه روشنها بر روی افراد نابینا که از نعمت دیدن این صحنهها محروم هستند صحنههای بدیعی را خلق میکند.
در سریال منظرههای بکر و دست نخورده و مناطقی که بعد از بین رفتن بشریت و تکنولوژی خود را بازیافته و به جلوه گری مشغول هستند به تصویر کشیده شدهاند؛ اما در میان این اغواگری و طنازی طبیعت این بشر است که از نعمت دیدن این مناظر محروم مانده است.