
حرمت پیران را پاس داریم
گفت جوانی به شوخی با پیر نحیفی که عصای دستت نیز چون تو نحیف است
بهار عمر است و من چون سرو و صنوبر تکیه بر عصایت گوید که خریف است
گفتا بازوی یلان یا دیوار کسان تکیه گه اشخاص دون و ضعیف است
چه گوئی ای خیره سر با این پیر نحیف که اندر مناعت طبع بر تو حریف است
تکیه بر بنیاد قوی از عاجزیست عصای نحیف مونس پیر نحیف است
خفته ای در خواب جهالت, بیخبری دل پیر و علیل چون جام ظریف است
طعنه زدن باب نصیحت بتو گویم بر پیر و علیل کاری زشت و کثیف است
حفظ حرمت پیران یا شان علیلان کار کریمان و اشخاص شریف است
اختصاصی پورتال آسمونی
شعر از: حبیب شکوری
قبلا" بابت تایپ حرف پ اشتباه برای مطلب قبلی بود ببخشید . شاعر محترم شکوری حق مطلب را به زیبایی و سادگی بیان کرده فقط اینکه براستی قلب خیلی ظریف و شکننده است , دیگر آنکه هیچ چیزی برای آدمی ابدی نیست چه رسد به جوانی . پیران سر لوحه زندگی ما بوده هستند و خواهند بود , پیری نیمه ...
با سلام و ابراز تشكر از اظهار نظر مبتنى بر حقيقت شما ، در مرد وداع با جوانى كه اشاره فرموده ايد ذكر يكى از تك بيتى هايم را بى مناسبت نمى دانم : ( پيرى از ره رسيد و عصا داد به دستم با عصا عهدم با جوانى ها شكستم ) ( حبيب شكورى )