شعر ای که دستت می رسد کاری بکن از سعدی
ای که دستت می رسد کاری بکن! این شعر را همه ایرانیان می شناسند. حتی اگر متن کامل آن را تابحال نشنیده باشید اما این جمله کوتاه برگرفته از این شعر را بارها شنیده یا خودتان تکرار کرده اید. سعدی یکی از بزرگترین شاعران ایرانی است که تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته است. آسمونی در این بخش این شعر بسیار زیبا را برای شما عزیزان منتشر می کند. از شما دعوت می کنیم تا شعر ای که دستت می رسد کاری کن و همچنین در انتهای مطلب، مفهوم این شعر زیبا را مطالعه کنید.
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامههاآوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
ای که وقتی نطفه بودی بیخبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
همچنین تا مرد نامآور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
گل بخواهد چید بیشک باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
اینهمه هیچست چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
سال دیگر را که میداند حساب؟
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟
خفتگان بیچاره در خاک لحد
خفته اندر کلهٔ سر سوسمار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
هیچ دانی تا خرد به یا روان
من بگویم گر بداری استوار
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
پیش از آن کز دست بیرونت برد
گردش گیتی زمام اختیار
گنج خواهی، در طلب رنجی ببر
خرمنی میبایدت، تخمی بکار
چون خداوندت بزرگی داد و حکم
خرده از خردان مسکین درگذار
چون زبردستیت بخشید آسمان
زیردستان را همیشه نیک دار
عذرخواهان را خطاکاری ببخش
زینهاری را به جان ده زینهار
شکر نعمت را نکویی کن که حق
دوست دارد بندگان حقگزار
لطف او لطفیست بیرون از عدد
فضل او فضلیست بیرون از شمار
گر به هر مویی زبانی باشدت
شکر یک نعمت نگویی از هزار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
ملک بانان را نشاید روز و شب
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
کام درویشان و مسکینان بده
تا همه کارت برآرد کردگار
با غریبان لطف بیاندازه کن
تا رود نامت به نیک در دیار
زور بازو داری و شمشیر تیز
گر جهان لشکر بگیرد غم مدار
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار
منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار
با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار
دیو با مردم نیامیزد مترس
بل بترس از مردمان دیوسار
هر که دد یا مردم بد پرورد
دیر زود از جان برآرندش دمار
با بدان چندانکه نیکویی کنی
قتل مار افسا نباشد جز به مار
ای که داری چشم عقل و گوش هوش
پند من در گوش کن چون گوشوار
نشکند عهد من الا سنگدل
نشنود قول من الا بختیار
سعدیا چندانکه میدانی بگوی
حق نباید گفتن الا آشکار
هر کرا خوف و طمع در کار نیست
از ختا باکش نباشد وز تتار
دولت نوئین اعظم شهریار
باد تا باشد بقای روزگار
خسرو عادل امیر نامور
انکیانو سرور عالی تبار
دیگران حلوا به طرغو آورند
من جواهر میکنم بر وی نثار
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعایی میکنم درویشوار
یارب الهامش به نیکویی بده
وز بقای عمر برخوردار دار
جاودان از دور گیتی کام دل
در کنارت باد و دشمن بر کنار
درک و دریافت از ای که دستت میرسد کاری کن
هر کسی قطعا در زندگی خود قدرتی دارد که برای انجام کار ها می تواند از آن استفاده کند، البته که این محدوده در مورد هر کسی متفاوت است و وقتی بخواهیم فردی را مورد سنجش و در آزمون ذهنی خود قرار می دهیم، عموما اهدافش را سعی می کنیم بیابیم و از آن ها برای سنجش عقایدش استفاده می کنیم.
انسان ها همواره باید در شرایط سخت به یکدیگر کمک کنند و وقتی مسیری را خودشان پیش رفته اند، با موفقیت و یا گرفتاری روبرو شده اند، به دیگران نیز گوشزد کنند، البته که بحث رقابت کمی متفاوت است، ما می توانیم در یک رقابت سالم از حریف خود پیشی ببگیریم و سعی کنیم تا هدف خود را تبدیل به واقعیتی که در ذهن داریم کنیم.
جمله ای که دستت می رسد کاری بکن به این منظور است که برخی قدرتی دارند و می توانند به دیگران کمک های بسیاری کنند، در واقع از آن ها می خوانیم که نسبت به دیگران از هیچ کمکی دریغ نکنند و سعی کنند همواره حواسشان به زندگی دیگران باشد که این می تواند بهترین اتفاق ممکن باشد و قطعا بسیاری را از تلخی ها و سختی ها عبور می دهد.
همواره باید حواسمان به اطرافیان باشد، آن ها قطعا گاه نیاز به کمک خواهند داشت و اگر دستمان باز است کمک را از آن ها دریغ نکنیم، می توانیم خودمان را جای آن ها بگذاریم. این مسئله باعث می شود که هوشمندانه تر عمل کنیم و بیاموزیم هر انسانی ممکن است نیاز به کمک داشته باشد. کمک کردن حتی به ما نیز انرژی مثبتی می دهد و باعث می شود تا هنوز هم به آینده امید داشته باشیم.
مفهوم شعر ای که دستت میرسد کاری کن پیش از آنکه از تو نیاید هیچ کار چیست
ناشکیباییم را سرایم، به به عالی عاشق شعر و شاعری هستم ای که دستت میرسد ما هم خواننده و شاعر بشیم
خواننده ای که میرسد کاری بکن چه کسی هست؟
شعرهای جالب سرودن و همچنین اقای مولانا زیبا سرودن
در یک شعر حداقل هفت هشت بیت هست که زبانزد مردمه، از نوجوانی تا حال. اینه که میگن سعدی، استاد سخن!
در یک شعر حداقل هفت هشت بیت هست که زبانزد ماست از نوجوانی تا حال. اینه که میگن سعدی، استاد سخن است.
شاهدان محترم فیس , توئی تی , گوگلی , تلگرامی با اون جیگرم , آسمونی عزیز امروز رنگ همون آبی بود نگید بی توجه بود که تامینا یکی از القابی که گرفته اینه : میکروسکوپ ... دل نمیکنه می بینید اینم جالبه ای بابا الان اونجا بود حتمی میخواد یه چیزی بگه نشون بده اما طفلکی روش نمیشه آره تام ...
خداآن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا ... زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را , یکی مثل نسیم دشت می گوید: کنارت هستم ای تنها.. سلامتی رفقایی که آتیش معرفتشون جنگل بی معرفتا رو خاکستر کرده ؟ امان آی اما معما: سه تا دوست بودن . کرو کور و لال . کر می میره , حالا لال چطوری به کور ...
ول کن معامله نیستی باشه 10 دقیقه هستم . زندگی قافیه باران است من اگر پائیزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند تو بهاری و به اندازه باران خدا لطیف و زیبایی . روزی اگر نبودم زیر لب بگو ک یادش بخیر چقدر اذیتش کردم !!! مثل تقدیر پرستوی خزان دیده , پشت دیوار دلم از همه محبوب تری .. ...
سعدی بسیار زیبا اشاراتی داشته بابا نه اون موند و نه این اگه راس میگی عاشقت که شدم اینم جالبه ! یه پاک کن بزار, گر ز دستت بر آیدد کاری بکن . دمت گرم سعدی جان روحت شاد نور به قبرت بباره نه اونقدا که خوابت نبره از بس روشنه . فی البدایعه ... ببین با من کل کل سر این پاک کن نزاشتن نزا ...
بزرگی را گفتند: راز همیشه شاد بودنت چیست ؟ گفت: دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم , فردا یک راز است نگرانش نیستم , دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمی خورم , امروز یک هدیه است قدرش را می دانم .
آدم ها می آیند در زندگیت می مانند گاهی در خاطره ات , آنها که در زندگیت می مانند همسفر می شوند, آنها که در خاطرت می مانند کوله پشتی تمام تجربایاتت برای سفر می شوند. گاهی تلخ گاهی شیرین گاهی با یادشان لبخند می زنی و... گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می دارد ... اما تو لبخند بزن به ...
کاش می شد حال خوب را , لبخند زیبا را و بعضی روزها را خشک کرد , لای کتابی گذاشت و نگهش داشت . **** در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر , با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد , عشق ها می میرند, رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ ... دست نخورده به جا می ماند. » ...
تسلیت به بازماندگان روان شاد سعدی افشار . روحش شاد آرامشش مدام . تقدیم به عزیزانش : افتاد درختی که بخود می بالید از داغ تبر به خاک غم می نالید گفتم چه کسی به ریشه ات زد گفت : آنکه به زیر سایه ام می خوابید. تامینا