مادر، پدر يا فرزند سالاری؟! والدینی که از سبک های فرزندپروری سنتی زخم خورده اند، می خواهند با فرزند سالاری، تلخی های دوران کودکی و نوجوانی خودشان را جبران کنند
بدون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت ارتباط والدین با فرزندان، در شکل گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت فراوانی دارد. روان شناسان معتقدند محیط خانه اولین و بادوام ترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است. رابطه اعضای یک خانواده ممکن است به سه صورت: محدودیت مطلق، آزادی مطلق و عدم دخالت افراد خانواده در کار یکدیگر و نهایتاً آزادی مشروط ظاهر شود. در ادامه مطلب آسمونی به روش های فرزندپروری می پردازیم.
در چنین خانواده هایی معمولاً یک نفر بر تمام اعمال و رفتار دیگران ناظر است. این فرد غالباً پدر (پدرسالاری) و در بعضی موارد مادر خانواده (مادرسالاری) است و گاهی نیز برادر یا خواهر بزرگ تر نسبت به دیگر اعضای خانواده، با چنین روشی رفتار می کند. در این خانواده فقط یک نفر تصمیم می گیرد و هدف را تعیین می کند، همه باید مطابق میل او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر دارد و دستورش باید بدون چون و چرا از طرف دیگران اجرا گردد.
در چنین خانواده هایی به فرزندان اجازه داده می شود که به خواسته های خود آن گونه که می خواهند دست یابند و آرزوهای خود را برآورده نمایند. در این خانواده افراد دارای آزادی مطلقند و هرچه را تمایل داشته باشند، می توانند انجام دهند. شعار طرفداران این دیدگاه این است که:«بگذار هرچه خواستند، انجام دهند.»
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که سلب آزادی موجب عقده روانی در فرد و اختلال در زندگی آینده او خواهد شد، زیرا هر خواسته، از نیازی در درون فرد حکایت می کند و ضروری است که در اسرع وقت آن نیاز تأمین و ارضا شود. در صورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می شود. در چنین خانواده هایی خواسته ها و تمایلات فرزندان محور اصلی و خط دهنده فعالیت اعضای خانواده، حتی والدین آنها است.
فرزندان این خانواده ها خصوصیت مشترکی دارند از جمله: لوس بودن، خودخواهی، نامحتاط بودن و خواسته های بی شمار که باید برآورده شود. آنها بسیار بی حوصله و ناشکیبا هستند و برای حل مشکل خود از راه خشونت وارد می شوند و ناکامی خود را درباره اهداف شان پذیرا نمی باشند.
در خانواده هایی که نه محدودیت مطلق سایه افکنده و نه دچار معضل آزادی مطلق هستند، آزادی مشروط معیار و ملاک رابطه والد- فرزند می باشد. همه افراد خانواده به تناسب موقعیت خویش، حق دخالت در اداره امور خانه و اظهار نظر درباره مسائل مختلف را دارند. این روابط عاقلانه ترین و انسانی ترین روش زندگی و فرزندپروری می باشد. فرزندان چنین خانواده هایی بدون سختگیری و کنترل بیش از حد یا آزادی و رهایی در انجام کارها، از یک حد تعادل و آزادی نسبی و انضباط هدایت شده برخوردارند و از نظر عاطفی نیز در یک سطح متعادل و بدون افراط و تفریط قرار دارند و به موقع از محبت والدین بهره می جویند و شخصیت آنها در خانه مورد احترام قرار می گیرد. این افراد نظم گرا، منضبط و تسلیم نرم های اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی هستند، حق اظهار نظر دارند و مشکلات خود را با والدین در میان می گذارند.
این فرزندان در مکان های آموزشی و غیرآموزشی ارتباط عاطفی و اجتماعی صحیحی برقرار کرده و اختلاف عقاید دیگران را به راحتی پذیرا می شوند.
بر اساس بررسی های روان شناسان اجتماعی، افرادی که در دوران کودکی، آزادی مشروط و متعادلی داشته اند، در بزرگسالی دشمن ظلم ها و مخالف ناروایی ها بوده و به اصلاحات بزرگ اجتماعی توفیق یافته اند.
در شیوه فرزندسالاری ویژگی های زیر مشاهده می شود:
آموزه های اسلامی و متون دینی، ما را به رعایت حد میانه و آزادی مشروط در روابط بین اعضای خانواده و از جمله رابطه والدین و فرزند توصیه می کند چرا که در فرهنگ اسلام هرچه در اختیار انسان باشد، حتی فرزندان، امانت الهی اند و خانواده مسؤول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنها است.
از نظر دین، دوران تربیت به سه دوره تقسیم شده است. پیامبر اسلام (ص) در روایتی می فرماید:« الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین» یعنی « دوران هفت سال اول کودک، دوران سیادت و آقایی اوست، دوران هفت سال دوم، دوران اطاعت و هفت سال سوم، دوران وزارت است.»
«دوران سیادت» بدین معنا نیست که کودک باید به طور مطلق آزاد باشد و هر کاری که خواست انجام دهد و هیچ محدودیتی نداشته باشد، بلکه به این معناست که در این دوران، کودک تکلیف و مسؤولیت ندارد و اگر از او درخواست کردید که کاری را انجام دهد، نباید مورد مؤاخذه و سؤال قرار گیرد. به همین دلیل اسلام آموزش های رسمی را در هفت سال دوم طرح کرده است.
و اگر پیامبر اکرم(ص) دوران هفت سال دوم را «دوران اطاعت» نامیده اند، بدین معنا نیست که والدین می توانند با دیکتاتوری مطلق، همه چیز را بر او تحمیل کنند بلکه باید با برهان با او سخن گفت، چرا که کودک در این دوران وارد مرحله برهان پذیری می شود و استدلال های منطقی والدین و مربیان خود را درک نموده و آزادی اعمال و رفتارش حد و مرز پیدا می کند.
بررسی ها نشان می دهد کودکانی که در هفت سال دوم عمر خود، از آزادی های زیاد و بی حساب برخوردار بوده اند، در آینده دچار تندروی و افراط کاری های زیاد شده اند و در دریای مفاسد و انحطاط اخلاقی سقوط کرده اند. به همین جهت است که اسلام این مرحله را دوران اطاعت فرزند نسبت به والدین معرفی کرده. دوران هفت سال سوم که« دوران وزارت» نامیده شده، باید بر اساس تفاهم هرچه بیشتر بین والدین و فرزندان شکل گیرد و انس و صفا و خیرخواهی بر روابط بین آنها حکومت کند زیرا شرایط این دوره به گونه ای نیست که بتوان بر او سختگیری کرد یا به گونه ای رفتار نمود که فرزند احساس محدودیت، استبداد و دیکتاتوری کند که در آن صورت به طغیان و ایستادگی در برابر والدین یا فرار و گریز از خانواده منجر خواهد شد. پس باید به طور معقول و صحیح او را کنترل کرده تا هم به غرور جوانی او لطمه وارد نشود و هم کاملاً آزاد و رها نباشد.