- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های ادبی
- سید مهدی موسوی، شاعر و نویسنده
سید مهدی موسوی، شاعر و نویسنده
سید مهدی موسوی شاعر و نویسنده ایرانی است که حواشی بسیار زیادی داشته است چرا که در سال 94 به خاطر اتفاقاتی که برایش پیش آمد به 9 سال حبس محکوم شد. اگر می خواهید در مورد سید مهدی موسوی بیشتر بدانید این بخش آسمونی را مطالعه کنید چرا که بیوگرافی سید مهدی موسوی به همراه گزیده ای از اشعار سید مهدی موسوی را برای شما همراهان خوب آسمونی تهیه کرده ایم.
سید مهدی موسوی (زاده 1355 در تهران) شاعر ایرانی و پژوهشگر ادبیات است که بسیاری از منتقدین او را پدر غزل پست مدرن میدانند. از فعالیتهای مهم او ایجاد کارگاههای شعر و داستان در شهرهای مختلف کرج، تهران، شاهرود، مشهد و... در طی سالهای 1376 تا سال 1388 بودهاست. از شاگردان او میتوان به فاطمه اختصاری، حامد داراب، محسن عاصی، محمد حسینی مقدم، الهام میزبان، مونا زنده دل و آناهیتا اوستایی اشاره نمود. کارگاههای او پس از دستگیری اش در سال 1389 تعطیل شد. همچنین او در سالهای 1386 و 1387 سردبیری نشریهٔ «همین فردا بود» (نشریهٔ تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که پس از انتخابات لغو مجوز شد. او در کلاسهای آزاد مؤسسه پنجره حکمت تدریس میکند.
توقیف آثار
در نمایشگاه کتاب سال 1393 ابتدا خبرگزاریهای زنجیرهای اصولگرا به سردستگی «خبرگزاری فارس» انتشار کتابش را به انتشار کتاب شاهین نجفی تعبیر کرده و مورد حمله قرار دادند. پس از تکذیبیهٔ نمایشگاه کتاب، این حملات توسط «روزنامهٔ کیهان» ادامه پیدا کرد که منجر به جمع شدن کتاب مهدی موسوی از نمایشگاه و بسته شدن «نشر نصیرا» شد. قبلاً در سال 1389 نیز کتاب دیگر او با نام «پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود نه کوچولو» از نمایشگاه جمع و خمیر شده بود. از آثار مطرح او میتوان کتاب «فرشتهها خودکشی کردند» را نام برد. این کتاب بعد از توقیف توسط وزارت ارشاد در سال 1379، بهصورت زیرزمینی در سال 1381 به چاپ رسید. او همچنین در زمینههای نقد، داستان و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقالههایش در تعدادی از نشریات داخلی و خارجی به چاپ رسیدهاست.
محکومیت قضایی
سید مهدی موسوی در تاریخ 21 مهر 1394 به همراه فاطمه اختصاری با حکم دادگاه انقلاب تهران به ترتیب به 9 و 11 سال و نیم حبس و 99 ضربه شلاق محکوم شدند.
در خواست تجدید نظر
وکیل مدافع سید مهدی موسوی و فاطمه اختصاری از تقاضای تجدیدنظر برای احکام صادره خبر داد. امیر رئیسیان در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی آنا دربارهٔ محکومیت موکلین خود گفت: «اساساً موضوع اعتراض ما نسبت به محکومیت این دو شاعر، تحتالشعاع موضعی است که در مقابل یک خواننده در خارج از کشور وجود دارد که با تقاضای دادگاه تجدیدنظر آن را دنبال میکنیم.» وکیل مدافع مهدی موسوی و فاطمه اختصاری ضمن بیان این مطلب که موکلانش فعلاً به قید وثیقه آزادند گفت: «ما قطعاً ظرف 20 روز آینده که مهلت قانونی است، تقاضای تجدیدنظر خود را به دادگاه ارائه میکنیم و تمام تلاش خود را برای تخفیف رای خواهیم کرد.»
خروج از ایران
مهدی موسوی و فاطمه اختصاری پس از اعتراض به رأی دادگاه و حکم بدوی، به دلیل وجود احتمال نسبتا قویِ عدم تغییر حکم بدوی در دادگاه تجدید نظر و نهایی شدن حکم سنگین اولیه، بالاجبار از کشور خارج شدند. .
پیش از این وکیل این دو شاعر محکومیت موکلین خود را اغراقآمیز خوانده گفته بود: «ماجرا از این قرار است که چند شعر از مهدی موسوی و فاطمه اختصاری که مطابق با قوانین جمهوری اسلامی بهطور رسمی و با مجوز وزارت ارشاد در کتابهایشان منتشر شده، چند سال قبل توسط خوانندهای خارج از کشور خوانده شده است. این اتفاق، قبل از خواندن آهنگهای موهن این خواننده و توهین به مقدساتش بوده و بعد از این واقعه، دیگر موکلین من با ایشان هیچ همکاری نداشتهاند.» این وکیل دادگستری ضمن تأکید بر این مطلب که در متن ترانهها و شعرهایی که از این دو شاعر توسط خواننده مذکور خوانده شده، هیچ توهینی به مقدسات وجود ندارد، گفت: «حتی این آهنگها، در آلبومی که در آن آهنگهای موهن آن خواننده قرار دارد هم نیست، اما متأسفانه از نظر دادگاه، این فاصلههای زمانی نادیده گرفته شده و این اتفاقات یکجا دیده شده است.» رئیسیان همچنین دربارهٔ مواد قانونی محکومیت موکلانش توضیح داد: «قاضی به استناد ماده 134 قانون جدید مجازات اسلامی، محکومیت آنان را تشدید کرده است.» وی موارد اتهامی موکلانش را توهین به مقدسات، تبلیغ علیه نظام و انتشار مطالب و تصاویر غیرمجاز در فضای مجازی عنوان کرد و افزود: «مهدی موسوی نیز برای نگهداری گاز اشکآور در خانه محکوم شده است. آنچه در خانه موسوی کشف شده، اسپری دفاع شخصی است که امروزه بسیاری آن را برای دفاع از خود در برابر ناامنی احتمالی به همراه دارند.»
آثار
- پر از ستارهام اما... - 1376
- فرشتهها خودکشی کردند - 1381 (چاپ زیرزمینی)
- اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم - 1384
- پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود نه کوچولو - 1389
- آموزش مقدماتی وزن به زبان ساده - 1390 (چاپ الکترونیک)
- حتی پلاک خانه را - 1391 (شعر جنگ)
- مردی که نرفتهاست بر میگردد (رباعیهای سید مهدی موسوی به روایت عکسهای محمد صادق یارحمیدی) - 1391
- غذاش بادمجان است - نشر ناکجا (پاریس)
- غرق شدن در آکواریوم - 1392
- با موشها - 1392
- بعد از باران، قبل از تبعید - 1393
- انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی رویهٔ تعداد گوسفندان - نشر نیماژ - 1393
- گفتگو در تهران (رمان)
غزل ... نگاه ... سکوت ... آفتاب ... پنجره ... تو ...
نه! نثرنیست ، نه! درهم شکسته شاعرتو
در آفتاب غزل بارها بخار شده
و باز گریه نموده فقط به خاطر تو
کسی نیامده هرگز برای بدرقه اش
و آب ریخته پشت خودش مسافر تو !
نگاه کن که چه بی ریشه راه افتاده
خلاف حرکت طوفان، گل مهاجر تو
اگر چه نیمه پنهان ماه تاریک است
همیشه وسوسه انگیز بوده ظاهر تو
شهاب سوخته دل به هر دری زده است
مگرعبور کند روزی از مجاور تو
پلیسها همه در جستجوی خود هستند
که گم شدست خیابان درون عابر تو ...
***
تمام شعرم تقدیم آنکه باران شد
کسی که فاتح تنهاترین خیابان شد
زمین سگش به بهشت خدا، شرف دارد!
اگر که عشق دلیل سقوط انسان شد
دوید و باز دوید و دوید تا برسد
به زن رسید و خود مرد خطّ پایان شد
زنی به چشم پر از انتظار من زل زد
و از قیافه ی غمگین خود هراسان شد
و مرد قصّه همین که نشست و گریه نمود
از اینکه مرد شده تا تو را… پشیمان شد
و زن که تا ابدالدّهر بچّه می زا یید
و مرد که وسط سفره تکّه ای نان شد
و مرد رفت به دنبال آنچه زن نامید
و زن در آخر یک شعر تیرباران شد
***
حسی شبیه غم بدنات را گرفته بود
از خانهای که بوی تنات را گرفته بود
میخواستی که جیغ شوی: خستهام عزیز!ـ
یک دست خستهتر دهنات را گرفته بود!!ـ
میخواستی فرار... که مثل دو چشم خیس
چیزی مقابل تر شدنات را گرفته بود
میخواستی بمیری و از دستِ دستهاش...ـ
با گریه گوشهی کفنات را گرفته بود
لعنت به روزگار که از خاطرات من
حتی خیال داشتنات را گرفته بود
لعنت به روزگار که ما را دو نیم کرد
چیزی شبیه «تو» که منات را گرفته بود
که اولاً «گرفته دلم» ثانیاً ... شبی↓
تیره تمام ثانیاً ت را گرفته بود!!ـ
حسی شبیه غم بدنات را گرفته بود
بویی غریبه کل تنات را گرفته بود
***
از شیشه ی مشروب خالی توی یخچالم
از من که دارد می رود از حال ِ تو، حالم!
از کوه استفراغ!! روی دفتری کاهی
از زنگ های بی جوابی که نمی خواهی
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقه ی بدبخت تو افسردگی دارد!
از قرص ها که خودکشی را یاد می گیرند
از سوسک ها که از تنم ایراد می گیرند!
از نصفه های تیغ در حمّام ِ غمگینم
می بینمت! امّا فقط کابوس می بینم
بر روی دُور ِ تند... نُه سال ِ تمامی که...
از خواب هایت/ می پرم از پشت بامی که...
از دست ِ تو دیوانه ام بی حدّ و اندازه
از دست ِ تو در گردن ِ معشوقه ای تازه
از سر زدن به خانه ام مابین ِ کردن هات!!
از گوشی ِ اِشغال ِ تو، از چهره ی تنهات
می بینم و کنج خودم سردرد می گیرم
رگ می زنم... هی می زنم... امّا نمی میرم
رگ می زنم از درد که دیوانه ام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده
پاشیده خون از گریه ات بعد از هماغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی
از اسم من که در تنت تا آخر ِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یک روز یادت رفت
از فکر تو، از گرمی خون، خوب می خوابم!
تو نیستی! با شیشه ی مشروب می خوابم!!
بالا می آرم از تو و از کلّه ی پوکم
از اینکه به هر چیز ِ تو بدجور مشکوکم
از قصّه ی بی مزّه ی وصل و جدایی ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی ها
باید بخندم پیش تو بغض ِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرص هایم را
باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم