ثبت نام لاتاری
زمان مطالعه: 7 دقیقه
اشعار نیمه شعبان

اشعار نیمه شعبان

جدیدترین اشعار نیمه شعبان را برای شما جمع آوری نموده ایم که میتوانید برای تبریک و بزرگداشت این روز از انها استفاده کنید.

اشعاری در وصف مهدی موعود و نیمه شعبان را می توان از طریق شبکه های اجتماعی برای یکدیگر ارسال کرد و این روز فرخنده را به یکدیگر تبریک گفت. پورتال آسمونی پیشاپیش فرا رسیدن سالروز ولادت یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقیة الله الاعظم حجته ابن الحسن العسکری مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف را به تمامی محبان منتظران آن حضرت صمیمانه تبریک و تهنیت عرض میکند.

مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد

بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد

بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست

همه گویند مگر جلوه یزدان آمد

اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا

نور خورشید امامت همه تابان آمد

قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول

حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد
گفت برخیز که آرام دل و جان آمد

سحر از پرده نشینان حریم خلوت
نغمه برخاست که شاهنشه خوبان آمد

عاشقان را رسد این طرفه بشارت زسروش
که سحرگاه شب نیمه شعبان آمد

می ‏کند مرغ سحر زمزم بر شاخ گل
که ز نرگس ثمری پاک بدوران آمد

وارث تاج نبی اوست که با دعوت حق
بهر افراشتن پرچم قرآن آمد

شهسواریست که با صولت و بازوی علی
از پی کشتن کفار به میدان آمد

مظهر صلح حسن اوست که با حلم حسن
پی آرامش دلهای پریشان آمد

آنکه اندر رگ او خون حسین بن علیست
پی خونخواهی سالار شهیدان آمد

در ره زهد و عبادت چو علی بن حسین
سوی حق قافله راسلسله جنبان آمد

علم باقر همه در اوست که با مشعل علم
رهبر جامعه بی سر و سامان آمد

تا ز ناپاک کند مذهب صادق را پاک
مظهر راستی و پاکی و ایمان آمد

هم چو کاظم که بود قبله حاجات و مراد
دردمندان جهان را پی درمان آمد

چون رضا تا که کند از رنگ علوم
وارث افسر سلطان خراسان آمد

اوست سرچشمه تقوا و فضیلت چو جواد
منبع فیض و جوانمردی و احسان آمد

هادی وادی حق کز پی ارشاد بشر
با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد

یادگار حسن عسگری پاک سرشت
که جهان را کند از عدل گلستان آمد

قائم آل محمد شه اقلیم وجود
که بفرمانده ی عالم امکان آمد

طبع خاموش رسا باز چو مرغان چمن
پی تبریک چنین شاد و غزلخوان آمد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

شبی را به خوابم بیا، نازنین!
دلم را پُر از بوی خورشید کن

بیا چشمه غصه‌های مرا
پُر از جوشش شعر امید کن

بیا که جهان، زیر هر گام تو
پُر از رویش سبزه‌ها می‌شود

دلِ آسمان، پُر ز رنگین کمان
زمین، غرق ذکر خدا می‌شود

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بی‌قرار تؤام و در دل تنگم گِله‌هاست

آه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست

بی‌تو هر لحظه مرا، بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گُسل زلزله‌هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

دیدنت آرزوی روز و شب چلچله‌هاست

باز می‌پرسم از آن مسئلة دوری و عشق

و ظهور تو جواب همة مسأله‌هاست

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

کسی می‌آید

کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته

شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته

غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد

و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته

دل دریایی ما را به دریا می برد روزی

به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته

ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را

درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته

نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن

بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته

کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را

ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته

فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان

ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته

به سر می‌آید این دوران تلخ انتظار آخر

و ناجی می کند اینجا ظهور آهسته آهسته

ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن

که او مردانه می یابد حضور آهسته آهسته

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم؟

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایة لطفی به سروقتِ من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گُل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد

که من آن وَقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی

مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گُذر از دست رقیبان نتوان کرد به کُویت

مگر آن وقت که در سایة زنهار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبلة خوبان!

چون نباشند؟ که من، عاشق دیدار تو باشم

من چه شایستة آنم که تو را خوانم و دانم

مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دیدی ای دل که غمِ عشق دگر باره چه کرد؟

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد؟

برقی از منزل لیلی بدرخشید «سحر»

وه که با خرمن مجنونِ دل افگار چه کرد؟

برقِ عشق، آتش غم در دلِ حافظ زد و سخوت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد؟

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

زمین دلتنگ و مهدی بیقرار است‏
فلک شیدا، پریشان روزگار است‏

دلا، آدینه شد، دلبر نیامد
غروب انتظارم سرنیامد

همه دلها پر از آه و غم و درد
همه آلاله‏ها پژمرده و زرد

نفس‏ها خسته و در دل خموشند
فغانها بی‏صدا و پرخروشند

نه رنگی از عدالت، نی از صداقت‏
در و دیوار دارد نقش ظلمت‏

شده پرپر گل مهر و محبّت‏
همه دلها شده سرشا نفرت

شده شام یتیمان، ناله و اشک‏
برد هرکس به کاخ دیگری رشک‏

شده پژمرده غنچه در چمنزار
بگشت آواره گل در کوی گلزار

نشسته دیو بر دلهای خفته‏
همه جا بذر نومیدی شکفته‏

زده زنگارها آئین و مذهب‏
دمی، رویی ز سرور نیست یا رب‏

به اشک چشم و مهر و ماه، سوگند
به آه و ناله دلهای دربند

اگر نرگس ز هجرت زار زار است‏
شقایق تا قیامت دغدار است‏

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

امشب از مفهوم مستی جرعه‌ای سر می‌کشم

فکر دیدار تو را تا مرز باور می‌کشم

ای نگاهت سبز، ای سرچشمة آئینه‌ها

گر بیایی با تو از پاییزها پر می‌کشم

خوب من! با هم قراری داشتیم آدینه‌ها

سال‌ها طرح نمی‌آیی به دفتر می‌کشم

من به قربان قدم‌هایت، تو برگرد و ببین

جای قربانی گلویم را به خنجر می‌کشم

قصة پرواز تو در آسمان پیچیده است

باز امشب در هوایت بی‌نشان پَر می‌کشم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

گریة آسمان

ای شعر من، فدای دو چشمان خسته‌ات

ای چشم من، به پای صدای شکسته‌ات

ای آخرین حماسة بیداری صدا

وی اوّلین تصادف بیداد با خدا

چشمان مست تو به کجا می‌کِشد مرا

می‌آیی و خدای صدا می‌کُشد مرا

ای های‌های گریة مستانه‌ام بیا

وی بغض در گلو به پرستاری‌ام بیا

آغاز من بیا و مرا باز زنده کن

در این غروب سرد دلم را تو بنده کن

این را بدان که باز ستاره شکست و رفت

آمد به شوق دیدن تو مست گشت و رفت

من می‌روم ولی برای تو آشفته‌ام بدان

چون در صدای عشق تو بشکفته‌ام بدان

این را بدان که از غم تو آسمان شکافت

این نور عشق بود که بر بی‌کران بتافت

دیشب هزار بار ناله زدم آسمان گریست

از عرش تا به حرمت کون و مکان گریست

امشب به پاس گریة افلاک بازگرد

ای نازنین ستارة ادراک بازگرد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

شعر تنهایی

سکوت کوچه‌های تارِ جانم، گریه می‌خواهد

تمام بندبند استخوانم، گریه می‌خواهد

ببار ای ابر باران‌زا! میان شعرهای من

که بغض آشنای آسمانم، گریه می‌خواهد

بهاری کن مرا جانا! که من پابند پاییزم

و آهنگ غزلهای جوانم، گریه می‌خواهد

نمی‌خواهم دگر آیینه را؛ چشمان من مُردند

که در متنش نگاه ناتوانم، گریه می‌خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتّی گریه‌های بی‌امانم، گریه می‌خواهد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مشتاق جمال همچو ماهش، هستیم

محتاج نگاه گاهگاهش هستیم

عمری‌ست که بسته‌ایم بر روزنه‌ها

چشمی که یقین کند به راهش هستیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

سالی گذرد بی‌تو مرا روز؛ بیا

جان سوخت، تو ـ ای شعلة جان‌سوز! ـ بیا

لبریز شده کاسة صبرم، جانا

ای از همه غایب ای دل افروز، بیا

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

ما شیفتة زلف سمن سای توییم

دل دادة قامت دل آرای توییم

هرچند فسرده‌ایم در باغ حیات

دل خوش به ظهور سرو بالای توییم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

باران عشق

ای که دریا پیش پایت خاکساری می‌کند،

صبر هم در انتظارات بی‌قراری می‌کند

بی‌تو می‌خشکد لبان رود، ای باران عشق

عقد اشک و چشم را نام تو جاری می‌کند

نیست اندر سر هوای هیچ جا جز کوی تو

ناکجا آباد، آن‌جا خانه‌داری می‌کند

در تمام سال‌های دوری من از رُخَت

در حضور غیبتت دل داغداری می‌کند

ای تمام معنی یک رود، اندر یک «کویر»

گر نباشی بی‌تو خشکی حکم جاری می‌کند

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

آستان عشق

یوسف ندیده است به دنیا نظاره‌ات

کردم هزار حنجره نذر هزاره‌ات

راضی مشو که طعمة دست خزان شوم

وامی‌شود گل لب من با اشاره‌ات

حرفی برای گفتن از این دل نمانده است

جانا! کجاست در دل این شب ستاره‌ات؟

رازی است سر به مهر، دو چشم سیاه تو

دیدم به قاب دیدة تو استخاره‌ات

سر می‌نهم به پای تو در آستان عشق

من زنده‌ام به نام و نگاه دوباره‌ات

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دادخواه

باز می آید صدای پای آه چشم ما

صد افق راز است آن سوی نگاه چشم ما

از نگاه آینه یک روز جاری می شوی

تا بگیری دست های بی پناه چشم ما

خسته ایم از این همه تصویرهای نانجیب

چیست، آیا چیست ای آبی، گناه چشم ما؟

گوش کن! ندبه غریبانه شکایت می کند

آی باران! کی می آیی دادخواه چشم ما؟

در هجوم رنگ های بی تپش باز آینه

می شود سنگ صبور و سر پناه چشم ما

هر شب آدینه، همراه توسل می رویم

تا دیار شوق، تنها وعدگاه چشم ما

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بهار شکفتن

زمان نشسته کناری به انتظار شکفتن

کجاست آن که بیاید پر از بهار شکفتن؟

تمام وسعت باران! زمین بدون تو پژمرد!

جهان دوباره بروید به اعتبار شکفتن

قیام سبز جوانه، در این زمانه گناه است

چه وقت می رسد از راه روزگار شکفتن؟

بیا به روح تماشا دوباره بال دگر ده

حضور آینه ها را ببر کنار شکفتن

تو ای شکوه حماسه بیا و معجزه ای کن

بهار می چکد از زخم ذوالفقار شکفتن

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

آبشار عاطفه

آقا بیا! در دست ها باز آسمان روئیده است

گلواژه سبز دعا تا کهکشان روئیده است

عطر خیال آبیت در ذهن ها جاری شده

تصویر شوق دیدنت در چشم مان روئیده است

با تابش پنهانیت در وسعت آئینه ها

آن سوی باور تا خدا رنگین کمان روئیده است

پژواک نام گرم تو پاییز را تبخیر کرد

بر روی لب ها نام سبزت جاودان روئیده است

در ذهن انگشتان من بوی حضورت می وزد

احساس درکت خوب من! تا بیکران روئیده است

از چهره آئینه ها پاییز پیری می چکد

اما ز میلاد جهان عشقت جوان روئیده است

یکباره خیست می شوم ای آبشار عاطفه !

حتی غزل با نام تو سبز و روان روئیده است

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

نیمه شعبان بر عاشقان مهدی مبارک باد!

ارزیابی مهاجرت ثبت نام لاتاری
نظر خود را درباره «اشعار نیمه شعبان» در کادر زیر بنویسید :
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید

دسته بندی های وب سایت آسمونی

آسمونی شامل بخش های متنوعی است که هر کدام از آنها شامل دنیایی از مقالات و اطلاعات کاربردی می باشند، شما با ورود به هر کدام از دسته بندی های مجله اینترنتی آسمونی می توانید به زیردسته های موجود در آن دسترسی پیدا کنید، برای مثال در دسته فیلم و سینما؛ گزینه هایی مثل نقد فیلم، معرفی فیلم ایرانی، فیلم بین الملل، انیمیشن و کارتون و چندین بخش دیگر قرار دارد، یا بخش سلامت وب سایت شامل بخش هایی همچون روانشناسی، طب سنتی، نکات تغذیه و تناسب اندام می باشد.