شعر عاشقانه حافظ
شعر حافظ برای آنهایی که عاشق شعر و شاعری هستند همیشه جایگاه خاص خودش را دارد به ویژه اشعار عاشقانه حافظ که طرفداران بسیار زیادی دارد. آسمونی در این بخش گلچینی از اشعار عاشقانه حافظ را برای شما عزیزان تهیه کرده است که در ادامه می خوانید.
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
شبی مجنون به لیلی گفت : کای محبوب بی همتا
ترا عاشق شود پیدا ، ولی مجنون نخواهد شد
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
در محفلی که خورشید اندر شمار ذره ست
خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد
گفتم : غم تودارم
چیزی نگفت وبگذشت
حافظ خوشابه حالت
یارم گذشت و یارت
گفتا غمت سرآید
روز وصل دوستداران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
جهان پیر است و بی بنیاد
ازین فرهاد کش فریاد
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
رفتم به در میکده با طنازی
دنبال ولنگاری و دختر بازی
ناگاه مرا گرفت با غمازی
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
شاید فردا دیر باشد . در مورد اشعار شیخ شوریده حافظ لسان الغیب که خیلی از کشورها و محققین و اساتید هنری درباره او سخن می گویند فقط اشعارش عاشقانه نبوده اجتماعی و سیاست آن زمان , و بعد احساسی لطیف که احدی تا امروز به جایگاه حافظ نرسیده و نخواهد رسید یا سعدی , صائب کمی دقت کنیم در ت ...
نمیدانم امروز چه اتفاقی برای سایت محترم افتاده که هفت نت موسیقی بی حرکت و برای ستاره فعال نیست . فردا درباره اش فکر میکنم در قسمتی دیگر دوس دارم مقداری کاری کلماتور پرویز شاپور رو بزارم البته با اجازه مدیریت محترم .
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم. یک بریک کوتاه , تنفس اعلام می گردد.
اصلاح دوباره : لطفا" . روزگاری توی دشتستون دور پای کوه سربلند پر غرور ده پر برکت آبادی بود ده آزادی بود یکی بود یکی نبود زیز گنبد کبود که سرش ابرا رو قلقلک میداد تا که از چشمای ابرای سفید اشک خوشحالی بیاد شعر حسنک کجایی برای دبیرستان با توفیق خدا اجرا و جوایزی ن ...
ای وای من یه پاک کن بزارید اطفا" : اصلاح خط دوم همواره مرا ... دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد . و صائب تبریزی : روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان بخت سیاه اهل هنر ... سبز می شود. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری و ...
الا یا ایها الساقی ادر کاسا" وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها تا گنج عمت در دل ویرانه مقیمست همواره را کوی خرابات مقامست از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگست وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نامست ... واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آ ...