
نگاهی به انیمیشن هیولای دریا
پنجشنبه 13 مرداد 1401
چكاوك شيرازى
Sea beast
هیولای دریا
شخصا، تقریبا هیچ گاه نمی توانم با انیمیشن های ساخت کمپانی نتفلیکس ارتباط برقرار کنم. به نظرم دلیلش این است که این انیمیشن ها بین دنیای کودکان و دنیای بزرگسالان گیر افتاده است. شاید هم دلیلش این است که برخلاف انیمیشن های دیزنی که دخترانه هستند، نتفلیکس تلاش می کند تا مخاطبانش بیشتر پسرها باشند!
هیولای دریا از این دست ساخته های نتفلیکس است. گرافیک آن بسیار شبیه بازی های کامپیوتری طراحی شده است. در عین حال خشونت داستان و وحشتی که قرار است از دیدن هیولای دریا نصیبمان شود، بسیار واقعی است، پس مسلما این انیمیشن مناسب کودکان زیر دوازده سال نیست. اما یکی از قهرمانان این داستان دختربچه ای حدودا ده ساله است.

ما دنیای داستان را باور می کنیم و می پذیریم که در جایی خیلی دور سرزمینی بوده است که فرمانروایان آن منطقه برای حفظ حکومتشان با هیولاهای دریا مبارزه می کنند. اما گاهی اتفاقاتی در دل داستان می افتد که چندان باورپذیر نیست. مثلا "جیکوب" و دختر قهرمان داستان بعد از ماهی گیری غذایشان را بر پشت هیولا صرف می کنند و این سوال پیش می آید که آیا همان جا آتش روشن کرده اند و بدن هیولا را سوزانده اند؟ یا دختر با هیولا درگیر می شود و در میان اقیانوس به این طرف و آن طرف پرتاب می شود و در نهایت وقتی به جایی امن می رسند کتابش را بیرون می آورد و مشغول مطالعه می شود!
شاید این ها به نظر اين ها ايرادهاى جزئى برسند اما از آن جا که سازندگان در ایجاد ترس و ساختن هیولاهای وحشتناک تمام تلاششان را کرده اند، بسیار عجیب به نظر می رسد که چنین سوالاتی را برای مخاطب به وجود آورند.

یکی دیگر از تفاوت های نتفلیکس و دیزنی در این است که انیمیشن های دیزنی برای هر گروه سنی جذاب به نظر می رسند اما در مورد نتفلیکس تقریبا فقط نوجوانان جذبش می شوند. البته همه ی این ها حرف هایی کاملا سلیقه ای است و هیچ تحقیقی روی آن انجام نگرفته است.
اما در مورد داستان فیلم و فیلم نامه باید بگویم وقتی "میزی" با شور و حرارت از یتیم خانه فرار کرد این انتظار را در مخاطب به وجود آورد که داستان قرار است حول او و ماجراهایش بگردد؛ اما سر از کشتی شکارچیان هیولا در می آوریم و با آن ها همراه می شویم البته که در نهایت این "میزی" است که باعث حل مشکلات می شود. اما نمی توان او را به عنوان قهرمان اصلی به شمار آورد. زیرا درست است که او از کودکی جنگ طلب است و به کودکی حامی هیولاها تبدیل می شود اما این تغییر و تحول فقط در ادامه ی یک نگاه احساسی بین او و قرمز (هیولای دریا) اتفاق می افتد و هیچ تلاش دیگری برای رسیدن به تغییر و تحول صورت نمی گیرد مگر مطالعه ی همان کتاب ذکر شده که پس از در آب فرو رفتن های متعدد صحیح و سلامت دختر را همراهی می کرد!

در کشتی هم با ناخدا و ناخدایارش آشنا می شویم و تلاشی که برای نشان دادن قدرت زنان در دریانوردی و انجام کارهای مردانه شده است!
همین طور "جیکوب" را می بینیم و مدام از زبان ناخدا می شنویم که او را پیدا کرده و به کشتی آورده و این که این موضوع و تکرار مداومش چه تاثیری در روند داستان دارد، معلوم نیست.
از همه عجیب تر این که دشمنی چند صد ساله ی مردم آن دیار با هیولاها به صرف سخنرانی یک کودک به دوستی تبدیل می شود و این چیزی است که برای رسیدن به نتیجه ی مطلوب برایش، می بایست زمینه چینی های دقیقی انجام می شد.
در واقع در این انیمیشن ما نه قهرمان داریم و نه ضد قهرمان، زیرا پس از هر بار سخنرانی هیچ رقیبی برای نقض آن وجود ندارد و کاراکترها با فراغ بال به مقصودشان می رسند. شاید برای یک انیمیشن چنین ایراداتی قابل اغماض باشد اما این نادیده گرفتن در جایی شایسته است که انیمیشن های دیگری مانند Frozen یا Moana و شجاع ساخته نشده باشند که مخاطب را قدم به قدم با کاراکتر اصلی در راه رسیدن به مکاشفه نفس همراه می کنند.
در کل این انیمیشن با گرافیکی متوسط و داستای ضعیف قابل رقابت با متوسط ترین ساخته های دیزنی هم نیست.
سوتی و ضعفش مثل همونجای کتاب و اتیش رو اون هیولا یا خام خوردن و خیلی چیزهای جزعی دیگه ولی در کل من با 28سال سن که دوست داشتم داستانشو ما خیلی انیمیشن های خوب و زیبایی داریم که از خیلی فیلمهای سینمایی بهترن
احساسی بودن و صلح طلبی اینکه همه چی اون طور بدکه به نظر میرسه نیست و بدیهاشون علت بدیهای خودمونه و این که زنان جایگاه مهم داشتن در انیمیشن و کارهای سخت و خطر ناک و...در کل دوسش داشتم و خیلی خوب میشه فیلمشم بسازن چون مهیج بود داستان فقط در یه سری جاها غیر واقعی بود و سوتی داشت