ریچارد استونمن در ادامه مقدمه کتاب خود (خشایارشا) بخشهای دیگری از مطالب نویسندگان قدیمی درباره این پادشاه را بیان می کند که به دلیل اقتباس از یکدیگر همگی در انتقاد از وی راه مبالغه در پیش گرفته اند.
دیدگاه غالبی که از نوشته های هرودوت، مورخ یونانی جنگهای ایرانی شکل گرفته، خشایارشا را بهعنوان فرماندهای معرفی می کند که ذهنیت صحیحی ندارد، پیوسته توصیههای نادرست را میپذیرد و به اشتباه فکر میکند که خدایان در کنار او هستند، در حالی که یونانیها میدانند خدایانشان در کنارشان هستند. او سپس اسیر مهمترین خصلت قهرمانان تراژدی های یونانی می شود، شکست اخلاقی که توسط غرور او به وجود می آید و او توسط غرور خود نابود می شود؛ شکستی که خدایان را در برابر او قرار می دهد. او یک غول نیست، اما پیوسته راهی اشتباه انتخاب می کند.
تصویر ارائه شده توسط هرودوت را میتوان از بسیاری از بخشهای آثارش اثبات کرد. ملودی نمایش ایرانیان اثر آیسخلوس نیز خشایارشا را روی صحنه نشان می دهد که لباسهای ژنده پوش پوشیده و در حالی که خود را میکشد و بقایای ارتشش در سالامیس به مادرش می رسد، حکایت از شخص بیماری در تخت جمشید دارد که با ناراحتی ناله میکرد. (خط 750).
مادر می گوید:
پسر من خشایارشا مرد جوانی است که افکارش نیز ناپخته است و دستورات من را به خاطر نمی آورد
(خشایارشا احتمالاً در 30 سالگی لشکرکشی خود را آغاز کرد، اما او به نابالغ بودن قدرت قضاوت خود اعتراف کرد.)
بعدها نوشته های عهد عتیق راه و روشی مشابه در پیش گرفتند. نوشته های کتسیاس از خشایارشا نیز خیلی مختصرتر از آن است که بتواند تفسیری از او ارائه کند، اما افلاطون (در قانون695)خشایارشا را "پسر منحط پدری بزرگ میدانست که به دلیل آموزش های «زنانه» ویران شده بود."
لیسیاس در "سخنرانی تشییع جنازه"، که در پایان قرن پنجم سروده شد، اظهار داشت:
خشایارشا، پادشاه آسیا، یونان را تحقیر کرد. او با فریب امیدهای آنها را از بین برد، در اثر حوادث آنها را تحقیر کرد، ستم هایش به یک فاجعه تبدیل شد، و آنها را از فاتحان خشمگین ساخت.
تصویر نویسندگان قرون وسطی و مدرن خشن تر می شود. جان لایدگِیت می نویسد:
این خودبینی ناشی از توهم رهبری بود
که می خواست تمام دنیا را تحت فرمان داشته باشد
و قدرتش بر فراز آسمان ها تثبیت شود، دور از انتظار و گمان نادرست است.
سر والتر رالی، در "تاریخ جهان" خود، این دیدگاه دریافتی را به این شکل خلاصه می کند:
به همان اندازه که نمی تواند خودش را در دوران صلح مدیریت کند، ارتش خود را هم در جنگ نمی تواند هدایت کند... خوشگذرانی زمانی که با قدرت مطلق همراه شود، چنین اثراتی به بار خواهد آورد»
در ابتدای قرن بیستم نویسنده هلندی لوییس کوپروس داستانی به نام خشایارشا نوشت که نام کامل آن " تکبر؛ فتوحات خشایارشا" بود. در این داستان چنین آمده بود:
چشمان او که در اطراف پرسه میزد، مملو از قدرتی بینظیر بود. آسیا مال او بود. اروپا از او خواهد بود. زمین و آسمان نیز از آن او بود. بادها متعلق به او خواهند بود، مطیع عصای او. او یونانیها، آن آدمهای کوچک بدبخت، را در خاکشان لگدمال میکرد. غروری بی اندازه در وجودش موج می زد و باعث می شد بی صدا لبخند بزند.
دیدگاه کاربران (0 نظر)