داستان همسر گمشده
مردی هنگام غروب به کلانتری می رود تا گم شدن همسرش را اطلاع بدهد...
مرد : زنم از صبح رفته خرید ولی هنوز برنگشته خونه !
پلیس : قدش چقدره ؟
مرد : تا حالا دقت نکردم !
پلیس : لاغره ؟ چاقه ؟
مرد : یک کم شاید لاغر یا چاق !؟
پلیس : رنگ چشمهاش ؟
مرد : دقیقاً نمی دونم !؟
پلیس : رنگ موهاش ؟
مرد : راستش موهاشو هی رنگ می کنه !!
پلیس : چی پوشیده بود ؟
مرد : پیراهن !؟ … یا مانتو !؟ … نمی دونم !!
پلیس : با ماشین رفته بود ؟
مرد : بله
پلیس : اسم ، رنگ و شماره ماشین ؟
مرد : یک مگان مشکی 1600 تیپ2 -4سیلندر با115 اسب بخار – حداکثر گشتاور خروجی:151نیوتن متر-5 دنده با سرعت 193 کیلومتر برساعت- مونتاژ داخلی-استاندارد آلایندگی: یورو3
(مرد ناگهان می زند زیر گریه!!!)
پلیس : گریه نکنید آقا! آروم باشید. ما ماشینتون رو براتون پیدا می کنیم !نیشخن
روزگار خوب هم كوپه جوان دانشجوی من درقطار تهران تبریز که دائم گوشی اش زنگ میخورد ومن که روبرویش نشسته بودم وتاوجود اينك هدفون ام پي تري بگوشم بود گفتگوی بلند اوراميشنيدم اما چیزی نمیفهمیدم فقط ازوجنات صورت وحرکات بدن وتن صدا متوجه میشدم طرف صحبت متنوعی دارد بالاخره جوان عصبا ...