مرد ارام در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر به نمایش در امد.
یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۳
نسترن زمانی
نقد و بررسی فیلم(مرد آرام )
"هاشمی؛ مرد آرام جان فورد نیست!"
یکی دیگر از فیلم های به نمایش درآمده در جشنواره چهل و سوم (مرد آرام ) است . این فیلم به کارگردانی بهنوش صادقی و تهیهکنندگی مهدی هاشمی می باشد.
مرد ارام درباره مهاجران افغان است.
مرد آرام " نخستین تجربه تهیهکنندگی مهدی هاشمی و فیلم نامه نویسی مهنوش صادقی همسر وی و کارگردانی بهنوش صادقی ست که تنها کارگردان زن حاضر در دوره چهل و سوم بود.
صادقی فعالیت خودش را با تئاتر آغاز کرد و تاکنون به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان در سینما حضور داشته است . وی در سال ۹۴ باساخت فیلم(خانه دیگری ) پابه عرصه کارگردانی گذاشت و پس از ۹ سال باساخت فیلم(مرد آرام ) در جشنواره چهل و سوم حاضر شد.
موضوع فیلم اجتماعی ست و به زیست اجتماعی مهاجرین افغانستانی مقیم ایران پرداخته است.
فیلم دارای مشخصه ها و ویژگی های قابل تأمل و توجهی است ؛ اول اینکه در گذشته کمتر فیلم اجتماعی تلاش کرده همانند این فیلم به لایه های پنهان این زیست اجتماعی ورود کند.
دوم اینکه موضوعات اساسی زن، آموزش و دغدغه آینده که امروز مسئله اصلی جامعه کشور همسایه با آداب و رسوم بعضا محدود کننده و محصور کننده زنان در جامعه افغانستان هست که از دلایل اصلی و مهم موج جدید مهاجرت آنها به شمار میآید، حکایت میکند.
البته فیلم نامه و روند قصه دارای نقاط ضعف قابل توجهی ست؛ ابتدای فیلم درباره سنت ازدواج مرد مسن و دخترجوان که یتیم بزرگ شده و توسط شوهر خاله اش در ازای پرداخت پول و خریدن دختر بانام نوبهار بابازی هنرپیشه افغانستانی(شمیلا شیرزاد ) به مرد مسن بانام زمان بابازی(مهدی هاشمی ) داده شده .
اگرچه مهربانی ها و محبت های مرد میانسال افغان به دختر ۱۵ ساله و فراهم کردن زندگی تقریبا مناسبی برای او که حتی فرصت درس خواندن و ادامه تحصیل در افغانستان را نداشت، تصویر دیگری از این ازدواج ها میتواند باشد و پایبندی و وفاداری نوبهار به این وصلت و پیوند را مستحکم تر نشان میدهد و عشق جوانانه پسری به نام احد به نوبهار در میان است، اما باتوجه به شخصیت تندخو و سرکش جوان عاشق یعنی کاراکتر احد و تلاش او برای ربودن نوبهار علیرغم میل باطنی خود نوبهار این دلدادگی و عشق اجباری جلوه میکند.
اما مشکل اصلی فیلم در پایان بندی نمود پیدا میکند و به گونه ای نامفهوم و بی معنا تمام میشود. اینکه چرا زمان " یکدفعه و ناگهانی تصمیم میگیرد همسرش نوبهار " را به جای دیگر ببرد و خودش در پایان فیلم رهسپار یک ناکجاآبادی که انگار هیچ برگشتی در آن نیست میشود و طوری در آخرفیلم حرف میزند که دیگر هیچ امیدی به روند ادامه این ازدواج و زندگی ندارد ونکته بعدی و قابل تأمل آنکه چرا زمان جوان عاشق یعنی احد را بااین جمله که به اندازه تعداد موهای سرتو قتل انجام داده ام تهدید به قتل میکند؟! واین قتل ها را در کجا انجام داده...؟؟!
در ایران...؟؟!
یا افغانستان...؟؟! وآیا اینکه مجازات شده...؟!!
چرا یکدفعه و ناگهانی زمان تغییر شخصیت داد و از مرد آرام تبدیل خشن و خطاکار شد و احد را زیر مشت و لگد خودش له کرد و تا تهدید به قتل او هم پیش رفت...؟!
اسم وتِم فیلم برگرفته از فیلم سرشناس و معروف "مرد آرام " است که در آنجا ورزشکار بوکسوری در آمریکا ناخواسته باعث مرگ حریف خود میشود و پس از آن به زادگاهش ایرلند باز میگردد و در آنجا میخواهد بادختری ازدواج کند.
" اما این فیلم(مرد آرام ) بابازی مهدی هاشمی * هیچ ربطی به اثر "جان فورد " ندارد! ...