زمان مطالعه: 2 دقیقه
داستان پیدایش خربزه و هندوانه

داستان پیدایش خربزه و هندوانه

داستان پیدایش خربزه و هندوانه و اینکه چگونه هندوانه و خربزه را چنین نامیدند هم حکایت و داستان جالبی دارد که در این پست آسمونی می‌توانید بخوانید.

داستان پیدایش خربزه و هندوانه هم ماجرای جالبی دارد. داستان پیدایش هندوانه و خربزه در کتاب قصه‌هاى مردم به نویسندگی سيداحمد وکيليان نوشته شده که در این کتاب روایت‌ها و گفته‌های نقل شده از مردم را بازگو کرده است. در ادامه با آسمونی باشید و افسانه یا حکایتی از اینکه چطور خربزه و هندوانه نامگذاری شده را ببینید و بخوانید.

داستان پیدایش خربزه و هندوانه

انوشيروان زنجيرى جلوى قصرش آويزان کرده بود و نگهبانى هم براى آن گذاشته بود تا هر کس که به او ظلم شده بود و يا مشکلى داشت، آن زنجير را به صدا درآورد.

يک روز نگهبان زنجير مى‌بيند مارى مى‌آيد و دور زنجير چنبره مى‌زند. خبر به انوشيروان مى‌برند و انوشيروان دستور مى‌دهد در شهر جار بکشند که نجار با اره‌اش، بنا با تيشه‌اش، بزاز با قيچى‌اش، بقال با ترازويش، آهنگر با کوره‌اش، نعلبند با چکشش، در ميدان جمع شوند.

همه آمدند و مار هم آمد و از کنار همه گذشت تا اينکه به نجار رسيد. جلوى نجار ايستاد. انوشيروان رو به نجار کرد و گفت: اى نجار. تو به فرمان مار برو، اگر اين مار آسيبى به تو برساند، اولاد به اولاد، من همه‌شان را از مال دنيا بى‌نياز مى‌کنم. اگر هم رفتى و برگشتى که انعام بزرگى پيش من داري. نجار قبول کرد و مار به او اشاره کرد که اره‌ات را بردار.

مار رفت و نجار به‌دنبالش، تا اينکه به غارى رسيدند. نجار ديد آنقدر مار در اينجا جمع شده که جاى سوزن انداختن هم نيست. مار رفت نزديک شاه مارها که بالاتر از همه نشسته بود و دو تا شاخ از دهانش بيرون زده بود.

نجار ديد شاه مارها از قرار گوزنى را بلعيده، اما شاخ‌هاى گوزن در دهان مار مانده و نزديک است که شاه مارها را خفه کند. نجار اره‌اش را برداشت و شاخ‌هاى گوزن را اره کرد و شاه مارها را نجات داد.

موقع برگشتن، شاه مارها به نجار تحفه‌اى داد. نجار نگاه کرد و ديد دو تا دانه عجيب، در دستمال پيچيده شده. دستمال را برداشت و آمد. به دربار انوشيروان که رسيد، حال و حکايت را تعريف کرد و دانه‌ها را به انوشيروان داد. انوشيروان، بعد وزير، بعد وکيل به دانه‌ها نگاه کردند و نشناختند.

وزير گفت: پادشاه به سلامت باد. اين هر چه باشد، خوردنى نيست، شايد کاشتنى باشد. اينها را بکاريم تا ببينم چه مى‌شود.
انوشيروان قبول کرد و دانه‌ها را به باغبان‌ها داد و دستور داد دانه‌ها را کاشتند. مدتى گذشت و دانه‌ها سبز شدند. باغبان‌ها مراقبتشان کردند تا يکيشان گل داد و به بار نشست. باغبان‌ها خبر به انوشيروان بردند.

انوشيروان با وزير و وزراء جمع شدند که حالا چه کار کنيم؟ وزير دوباره درآمد: پادشاه به سلامت باد. شايد اصلا خوردنى نباشد. دستور بدهيد خر و بزى بياورند و هر روز از اين ميوه به آنها بدهند، اگر نمردند که خوردنى است.

خرى و بزى آوردند و چند روزى از اين ميوه به آنها دادند و ديدند هر روز پروارتر مى‌شوند. اسمش را گذاشتند خربزه و خودشان هم خوردند و ديدند طعم و مزه‌اش خوب است.

بعد از آن، دانه دوم بار داد. گشتند و يک هندى پيدا کردند که زنده بودن و مردنش فرقى نمى‌کرد. آن را هم دادند او خورد و آب از لب و لوچه‌اش راه افتاد و باز هم خواست. اسم آن را هم گذاشتند هندوانه.

 

ارزیابی مهاجرت
نظر خود را درباره «داستان پیدایش خربزه و هندوانه» در کادر زیر بنویسید :
لطفا شرایط و ضوابط استفاده از سایت آسمونی را مطالعه نمایید

دسته بندی های وب سایت آسمونی

آسمونی شامل بخش های متنوعی است که هر کدام از آنها شامل دنیایی از مقالات و اطلاعات کاربردی می باشند، شما با ورود به هر کدام از دسته بندی های مجله اینترنتی آسمونی می توانید به زیردسته های موجود در آن دسترسی پیدا کنید، برای مثال در دسته فیلم و سینما؛ گزینه هایی مثل نقد فیلم، معرفی فیلم ایرانی، فیلم بین الملل، انیمیشن و کارتون و چندین بخش دیگر قرار دارد، یا بخش سلامت وب سایت شامل بخش هایی همچون روانشناسی، طب سنتی، نکات تغذیه و تناسب اندام می باشد.