روانشناسی عزاداری
در حقیقت هر چه ما بهتر عزادار را بفهمیم و شرایط او را درک کنیم می توانیم به او کمک کنیم.
درد و رنج از دست دادن یک شخص عزیز روز بروز و به مرور زمان گاهش می یابد فرد عزادار احتیاج به زمان دارد تا خودش را از نظر روحی از شخص فوت شده جدا کند. او مدتی وقت لازم دارد که خودش را با شرایط جدید مانوس کند و شاید هم در اثر این اتفاق علائق جدیدی در شخص زنده شود واگر همه چیز به خوبی پیش رود یک تا دو سال طول می کشد که فرد حالت عادی پیدا کند و تازه بعد از این مدت هم چند وقت یک دفعه دو باره همه چیز ها به خاطر شخص می آید و او را گاهی در افسردگی عمیقی فرو می برد .
کسی که شخص عزادار را همراهی می کند باید خیلی دقت کند که هر وقت شخص عزادار در یک مرحله توقف کرد، او را کمک کند که به مرحله بعدی برود او نباید در یک مرحله توقف طولانی داشته باشد و گرنه شخص قادر نخواهد بود خودش را از عزیز فوت شده جدا کند و همین باعث می شود که بطور بیمار گونه ای عزادار بماند.
تجزیه و تحلیل کننده گان روانی مثل دیوید فولکومر، والیزابت کوبلر- راس، و یوریک اشپیگل که بعد از زیگموند فروید آمده اند هم تغییری در تئوری روانشناسی عزاداری و چگونگی همراهی با عزادار را ندیده اند . تحقیقات جدید هم تئوری قدیمی را تائید می کند .
نتیجه جدیدترین تحقیقات در مورد تئوری عزاداری اینستکه انسانها همانطور که دارای شخصیت های متفاوتی می باشند نحوه عزاداری آنها و طول زمانی عزاداری آنها هم متفاوت می باشد .
مثلاً خانم یا آقای X هرگز از یادشان نمی رود روزی را که دکتر به آنها گفته بود همسر تان یا فرزند تان فوت کرده آنها تمام اتفاقات کوچک آن روز را در حافظه دارند ، حتی آن چیز هائی را که دیگران به زبان آورده اند.
اما چطور می شود باور کرد چنین فردی هنوز مدتی از فوت همسرش نگذشته تصمیم به ازدواج مجدد می گیرد . به قول عامه هنوز خاک خدا بیا مرز خشک نشده او چنین تصمیمی می گیرد .
همین نشانه تفاوت افراد است ، این فرد با حواس کاملاً جمع زندگی جدیدش را برنامه ریزی می کند ، ولی از طرف دیگر هر دفعه موردی پیش می آید او به زبان می آورد که زندگی او هرگز مثل قبل نخواهد بود و چقدر به همسرش فکر می کند و جای او را همیشه در کنارش خالی احساس می کند .
به همین دلیل و بر اساس واکنش های متفاوت انسانها در مقابل از دست دادن عزیزشان ، هرگز نمی توان و نباید ادعا کرد که همه شبیه هم عزاداری می کنند و چه مدت عزاداری آنها در واقع طول می کشد . در اصطلاح علمی این تفاوتها را دیورزیتیت می نامند این لغت ریشه لاتین دارد و معنی آنها متفاوت می باشد.
عزاداری چیست، و چگونه می توان در مورد آن تحقیق کرد ؟
عزاداری واکنش طبیعی انسان در مقابل از دست دادن چیزی یا شخصی با ارزش می باشد .
تحقیقات در مورد عزاداری در واقع بررسی واکنش های متفاوت افراد در مقابل از دست دادن چیزی یا کسی است ،وچرا اصلاْ ما عزاداری می کنیم.
برای فهمیدن عزاداری ما باید اول علت آنرا بفهمیم .زیگموند فروید معتقد بود : "آدم عزاداری می کند چون کسی را که از دست داده بطریقی به زندگی او وصل بوده او کسی را که بسیار دوست داشته از دست داده ، یعنی علت آن عزاداری عشق و محبت می باشد .
سایر روانشناسان معتقدند آدم عزاداری می کند، برای از دست دادن محبت ، وابستگی ، حمایت و شخصیت اجتماعی شخصی که فوت شده است .
بیشتر ما تجربه کرده ایم که آدم همیشه چون عزیزی را از دست داده عزاداری نمی کند گاهی ما برای کسانی عزاداری می کنیم که اصلاً ارزش عزاداری را ندارند، در این حالت آدم برای آنچه که از دست داده عزاداری نمی کند بلکه عزاداری او بخاطر چیز هائی است که او آرزویش را داشته ولی هرگز بدست نیاورده، وبا مرگ آن شخص دیگر هرگز شانس اینکه شاید یکروز او عوض شود را آدم از دست می دهد.
زیگموند فروید هدف عزاداری را جهت جدا شدن بستگی اطرافیان با فرد فوت شده می داند ، او معتقد بود شخص باید مراحل عزاداری را پشت سر بگذارد تا بتواند به زندگی خودش ادامه دهد، مثلاً یکی که همسرش را از دست داده ، مجدّداً بتواند ازدواج کند.
برای هر شخص عزادار تصور اینکه شخصی که فوت کرده در کجا هست یک تصور واقعی است ، البته این بستگی به اعتقادات افراد دارد یکی فکر می کند که عزیز او پیش خدا رفته و در آسمان است .در مرحله اول این تصور که شخص فوت شده راحت است به نزدیکان او آرامش می دهد . در مرحله دوم معنی خاطرات شخص فوت شده و آنچه که او بجا گذاشته برای اطرافیان باید مشخص شود که همه اینها در مراحل عزاداری به مرور مشخص می شود، البته باید اضافه کرد که اعتقادات مذهبی کمک بزرگی برای افراد عزادار می باشد و ضمناً آنطور که همه تصور می کنند عزاداری برای همه افراد مراحل مشابه ندارد .بسیاری از افراد بعد از فوت یکی از نزدیکان شان دچار ترس و وحشت می شوند ، بعضی افراد بعد از فوت همسرشان فوری بدنبال جانشین می گردنند، دیگری دچار هیجان شدیدی می شود ونمی تواند آرام بنشیند ویکی دیگر احساس می کند که فلج شده و گروهی هم دچار افسردگی می شوند و تعدادی حتی دست به خودکشی می زنند وعده ای هم پناه به الکل یا مواد مخدر و قرص های آرام بخش می برند همه آنها با این وسایل سعی می کنند که فراموش کنند.
عده ای از عزاداران دچار ناراحتی های قلبی و تنفسی یا سایر بیماریها می شوند و بعضی از غصه لاغر می شوند وبر عکس عده ای از غصه چاق می شوند ، تعدادی از افراد در چنین شرایطی خیلی قوی تر از قبل می شوند و اعتماد بنفس جدیدی می یابند . چند تائی هم سعی می کنند بیشتر سفر کنند و بعضی دیگر از سفر کردن متنفّر می شوند . عده ای سعی می کنند عکسهای قدیمی را دوباره در آلبوم جدیدی به چسبانند .بعضی ها هم سعی می کنند کلّاً همه زندگیشان را تغییر دهند ، تعدادی هم در این شرایط استعداد های جدیدی در خود می یابند ، عده ای هم سعی می کنند وقتشان را صرف کار های خیریه بکنند .
خلاصه افراد عزادار واکنش های متفاوتی جسمی ، روحی و رفتاری از خود نشان می دهند بعضی ها همه این واکنشها را با هم تجربه می کنند و گروهی هم با فواصل متفاوت آنها را تجربه می کنند.
تحقیقات جدید نشان می دهد دیگر نمی توان یک مدل خاص برای عزاداری عنوان کرد زیرا چنین مدلی وجود ندارد و به همین دلیل هم تشخیص تفاوت عزاداری نرمال و عزاداری بیمارگونه مشکل می شود .
روانشناسان مراحل عزاداری را 6 مرحله می دانند ، ولی آنها معتقدند که بعلت واکنش های متفاوت افراد نمی توان انتظار داشت که همه مراحل به ترتیب اتفاق بیافتد ، بعضی از عزاداران این عزاداری را از یک طرف به عنوان شانس و از طرفی دیگر یک مشکل می بینند ، مثلاً والدینی که فرزندی را از دست می دهند می توانند همدیگر را در عزاداری کمک کنند و بیشتر بهم نزدیک شوند ولی از طرف دیگر ممکن است بعلت تفاوتهای عزاداری هیچ کمکی به همدیگر نتوانند بکنند و بیشتر از هم فاصله بگیرند .
خواهر و برادر می توانند در عزاداری والدین به یکدیگر کمک کنند وروابطشان بهتر شود ولی در بعضی مواقع بر عکس بعلت تفاوت عزاداری شان با هم اختلاف پیدا می کنند و بین شان فاصله بیشتری بو جود می آید.
قبلاً آدم انتظار داشت که بعد از یک تا دو سال دوره عزاداری پایان بیابد در حالیکه حالا محققین می گویند : " عزاداری گاهی 3 تا 5 سال و بعضی مواقع بیشتر طول می کشد و گاهی ممکن است شخص برای تمام عمرش عزادار بماند و نتواند وابستگی خود را فراموش کند ولی به نحوی زندگی خود را موفقیت آمیز ادامه دهد ولی همیشه بگوید ( هیچوقت مثل گذشته نمی شود) عزاداری بیماری نیست و شخص عزادار بیمار نیست ، ولی آمادگی زیادی برای ابتلا به بیماری دارد".
شخص عزادار یک بار سنگینی روی دوش خود احساس می کند وبه همین دلیل احتیاج به انرژی فراوانی دارد او چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی ضعیف می شود و برای ابتلا به بیماری آمادگی دارد و احتمال زیادی می رود که او دچار افسردگی یا بیماری های روان تنی بشود.
حدود 25 تا 30 در صد اشخاص عزادار دچار افسردگی و ترس می شوند . در بسیاری از موارد شخص دچار بیماریهای متفاوت روان تنی می شود که او را حتی از پا در می آورد ، در بیشتر مواقع این افراد دچار ناراحتی های قلبی می شوند ،که در بعضی موارد باعث مرگ شخص عزادار شده . در اصطلاح عامیانه می گویند قلب شخص در عزاداری عزیز ش چنان شکست که باعث مرگش شد.
آمار نشان می دهد که در شش ماهه اول عزاداری 300 در صد ریسک فوت شخص عزادار بالا می رود، و ریسک خودکشی این افراد تا 500 در صد افزایش می یابد .
تمام این آمار و مشکلات نشان می دهد چقدر حمایت و مراقبت اطرافیان از شخص عزادار مهم و حیاتی است .
در اولین مرحله باید به شخص عزادار کمک کرد که او واقعیت را بپذیرد . برای این کار بهترین جا محلی است که مرگ در آنجا اتفاق افتاده ، آنجائی است که شخص عزادار مرده را دیده ، بوی او را احساس کرده و صدایش را شنیده ، به همین دلیل است که روانشناسان معتقدند همراه شخص فوت شده رفتن و به خاک سپردن و خداحافظی کردن از او خیلی به عزادار در پذیرش واقعیت کمک می کند .
در حقیقت با مرگ یک عزیز فرد عزادار راه سختی را در پیش دارد او باید یاد بگیرد که خودش را با تغیرات محیطی و کمبود های عاطفی تطبیق دهد و جای خالی که در زندگیش بو جود آمده قبول کند و به زندگی خود نظم بدهد. بنابراین حتی عزاداری هم بستگی به میزان قدرت یادگیری فرد عزادار دارد .
در مورد مراحل عزاداری اولین مرحله شوکی است که شخص عزادار با شنیدن این خبر دچار آن می شود . در این مرحله شخص عزادار احساس گیجی وبی حسی می کند و قادر به گفتگو نمی باشد ، به همین دلیل همراهی و حمایت دائمی باید بعد از مرحله شوک آغاز شود . این مرحله 4 تا 6 هفته بعد از خاک سپاری بطول می انجامد .
تحقیقات علمی در این زمینه نشان می دهند که مثلاً در آلمان 76 در صد و در آمریکا 92 در صد از اشخاص عزادار که مورد پرسش قرار گرفتند ، معتقد بودند که بدترین وسخت ترین حالت روحی را قبل از خاک سپاری تجربه کرده اند ، با همه سختی این مرحله اکثر روانشناسان معتقدند که شرکت در مراسم خاک سپاری و خداحافظی از شخص فوت شده یکی از مهمترین لحظات عزاداری است و شرایط و حالات روانی بعدی شخص عزادار بستگی شدیدی به این مرحله دارد . بنابراین باید این مراسم کامل و درست ودر شان خانواده بر گذار شود.
وظایف همراه عزادار
1- کمک پذیرش واقعیت
پذیرفتن مرگ اولین قدم و مهمترین قدم می باشد ، بنابراین باید به شخص اجازه داده شود در بیمارستان یا کلاً در محلی که شخص فوت کرده ، او را مجدداً ببیند و بطوری که مایل است از شخص فوت شده خداحافظی کند حتی اگر مایل باشد که دستش را بگیرد یا بغلش کند باید به او اجازه داده شود که به هر نحوی که می خواهد خداحافظی کند باید او احساس کند که شخص واقعاً دیگر روح در بدن ندارد .
دکتر یا هر کسی که می خواهد خبر را بدهد نباید در لفافه حرف بزند بلکه باید مستقیم و درست بگوید که مثلاً آقای یا خانم X فوت کرده ، چون همین شنیدن واقعیت به شخص عزادار در مراحل بعدی کمک می کند که او واقعیت را زودتر بپذیرد.
2- شخص عزادار را باید در نحوه عزاداری آزاد گذاشت
هر چه شخص عزادار سریعتر واکنش نشان بدهد برایش بهتر خواهد بود . بعضی از عزاداران مایل نیستند در جمع واکنش نشان دهند ، این اشخاص احتیاج دارند که به تنهائی عزاداری کنند بنابراین باید برای آنها امکانات لازم را فراهم کرد . اگر شخص عزادار ترجیح می دهد حرف بزند باید فقط گوش کرد و به او اجازه داد دلش را خالی کند ، هرگز نباید از نحوه عزاداری او انتقاد کرد و نباید بار غم شخص عزادار را با حرفهای نامناسب سنگین تر کرد و نباید شخص عزادار را وادار به حرف زدن کرد . همراهان نباید خودشان را بیشتر از عزادار ناراحت نشان دهند ، زیرا این توهین به شخص عزادار است.
3- تائید کردن شخص عزادار
احترام گذاشتن به شخص فوت شده چه از نظر اجتماعی و چه از نظر خانوادگی در حقیقت احترام به بازماندگان می باشد . اگر شخص فوت شده یک شخصیت اجتماعی بوده شرکت کسانی که با او تماس داشتند در مراسم عزاداری نشان دهنده تائید آنها در کمبود شخص فوت شده و احترام گذاری به او و بازماندگان او است . حتی اگر شخص فوت شده شخصیت اجتماعی هم نبوده باز هم باید بخاطر بازماندگان شخص فوت شده افراد در مراسم سوگواری شرکت کنند و به این طریق کمبود شخص فوت شده را نشان دهند. در این حالت برای اعضاء خانواده این تائید یک دلگرمی و آرامش می باشد.
4-حمایت و پشتیبانی اولیه
بازماندگان شخص فوت شده به دو طرف کشیده می شوند ، از یک طرف به سوی مرگ و از سوی دیگر به سوی زندگی . همراهی کردن شخص فوت شده در آخرین لحظات دیدن او در قبر بازگشتن به خانه و دیدن جای خالی عزیز از دست رفته همه اینها بازگشت به زندگی را برای شخص عزادار سخت می کند . هر قدمی در اجتماع یا در حقیقت در دنیای زنده ها شخص را قدم به قدم از شخص فوت شده دور می کند . هر قدمی که شخص عزادار برای اولین بار بر می دارد بنظرش سخت و غیر ممکن می آید، مثلاً گذراندن اولین عید یا اولین جشن تولد که او به تنهائی شرکت کند ، خصوصاً در این شرایط شخص به حمایت زیادی نیاز دارد ، این زمانها ست که همراهان باید سعی کنند، مثلاً آخر هفته ها حتماً سری به عزادار بزنند و متوجه باشند که آیا او آمادگی دارد لباس عز اداریش را عوض کند در این صورت سعی کنند امکانات لازم را برایش فراهم کنند.
حمایت زن یا مردی که همسرش را از دست داده خیلی اهمیت دارد ، شخص همراه باید خیلی صبور باشد او باید بیشتر گوش کند و کمتر حرف بزند .بیشتر عزاداران در این حالت فکر می کنند چون همسرشان یا عزیز شان فوت کرده آنها دیگر اجازه ندارند زندگی عادی داشته باشند و اگر فکرش را هم بکنند وجدان شان ناراحت می شود و احساس شرم می کنند، در این حالت خیلی مهم است که اطرافیان به عزادار کمک کنند که او بفهمد که اگر او زندگی خودش را ادامه دهد خیانت محسوب نمی شود و به هیچ وجه به شخص فوت شده بی احترامی نخواهد بود .
متاسفانه در خیلی از فرهنگها وقتی همسر می میرد در حقیقت هر دو را به خاک می سپارند ، در این نوع جوامع مسئولیت همراهان خیلی مهم است که به عزادار دلگرمی بدهند واو را در ورود مجدد به اجتماع و زندگی کمک کنند .
5- شنونده خوبی باشید و شخص عزادار را تشویق کنید که در مورد خاطر اتش حرف بزند.
اطرافیان گاهی متوجه نیستند که باید به عزادار اجازه بدهند خاطر اتش را بیان کند ، آنها تصور می کنند اگر عزادار بیشتر در مورد خاطر اتش حرف بزند بیشتر رنج می کشد ، در حالیکه این تصور کاملاً غلط است . اطرافیان باید هر چه شخص عزادار تعریف می کند گوش کنند وحتی اگر ماجرائی را برای صدمین بار تکرار کند . زیرا این خاطرات مطمئنا مشابه نیستند زیرا عزادار هر دفعه ماجرا را از یک جهت جدیدی تعریف می کند .
متخصصین معتقدند : مهمترین مرحله عزاداری تعریف بیوگرافی شخص فوت شده می باشد ، این تعریف ها به عزادار در تحمل کمبود وجودی شخص فوت شده کمک می کند . آنچه که در این مرحله خیلی مهم می باشد، اینستکه شخص عزادار با تعریف زندگی و خاطرا تش در ارتباط با شخص فوت شده در حقیقت در باره زندگی خودش حرف می زند که به نحوی به هم وابسته بودند و حالا باید جدا شوند .
در این مرحله سئوالات زیر پیش می آید .
تو برای ما کی بودی؟ چه از تو برای ما به جا مانده ؟ ما برای تو چه ارزشی داشتیم ؟
ما با هم چه بودیم ؟ وحالا بدون تو چه هستیم ؟ بدون تو چگونه باید زندگی کرد؟
6- خطر را تشخیص دهید وسعی کنید امکانات جدیدی در اختیار عزادار بگذارید.
از دست دادن یک عزیز و عزادار بودن یکی از مشکلات بزرگ زندگی انسانها می باشد . از نظر روانشناسان بالا ترین حد استرس را شخص عزادار دارد و به همین دلیل هم خطرات زیادی را با خود همراه دارد
عزاداری می تواند نابود کننده باشد ولی ضمناً می تواند باعث پختگی و افزایش تجربه ورشد شخصیت عزادار شود.
نتیجه عزاداری بستگی به نحوه بر خورد شخص عزادار با این فاجعه طبیعی زندگی دارد. در اولین قدم همراهان باید به دقت شرایط عزادار ن درجه یک را بررسی کنند وخطرات احتمالی را مد نظر داشته باشند وبرای اینکه کمتر اشتباه کنند باید از خود عزادار کمک بگیرند ونظر او را بپرسند ، که مثلاً او چگونه مایل است دیگران از فوت خبر دار شوند ؟ آیا مایل است خودش شخصاً به فرزندان خبر بدهد یا نه ؟ و خلاصه صد ها سئوال نظیر این . این سئوالات همه به شخص عزادار کمک می کند که واقعیت را بپذیرد و به موقعیت خود پی ببرد که چه قدمهای مشکلی او در پیش دارد و چگونه و چه کسی می تواند بهتر به او کمک کند.
- نویسنده : زهرا خباز بهشتی
خییییلی عالی ودقیق بود بهم کمک کرد که همسرم را در فراغ مادرش کمک کنم.