خسرو پرویز پادشاه ساسانی بود. خسرو دوم نامی است که رومیها به وی دادهاند. مورخین ایرانی وی را خسرو پرویز...
زندگینامه خسرو پرویز ساسانیخسرو پرویز پادشاه ساسانی بود. خسرو دوم نامی است که رومیها به وی دادهاند. مورخین ایرانی وی را خسرو پرویز گفتهاند. وی به جای پدر هرمز چهارم برتخت نشست. آسمونی" href="https://asemooni.com" target="_blank">آسمونی در این بخش زندگینامه خسرو پرویز ساسانی را شرح می دهد.
زندگینامه خسرو پرویز ساسانی
خسرو دوم، خسرو پرویز، خُسْراوْ اَپَرْویزْ یاخُسْراوْ اَپَرْویزَتْ (پهلوی) (از 590 تا سال 628 میلادی)، بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومیان به وی دادهاند، مورخان ایرانی وی را خسرو پرویز (اپرویز) گفتهاند. او به جای پدرش، هرمز چهارم بر تخت پادشاهی نشست. در آغاز پادشاهی، با شورش بهرام چوبین رویارو شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. اندکی بعد با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت، بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت.
قیصر روم همچنین دخترش که مریم نام داشت را به زنی به او داد که برای او پسری به نام شیرویه آورد که بعدها پدر را زندانی و به قتل رساند و تخت شاهی را غصب کرد. همچنین خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از پرآوازهترین داستانهای عاشقانه ادبیات فارسی است و یک نسخهٔ معروف آن را نظامی گنجوی سرودهاست. در زمان خسرو پرویز، با پیشرویهای سپهبدهایش همچون شهربراز و شاهین بهمنزادگان، مرزهای ایران به نهایت گسترهٔ خود رسید و موسیقی و هنر رونق یافت. او را آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی میدانند. پس از او، هرج و مرج و جنگ داخلی، به همراه طاعون کشور را فرا گرفت، و شورشهای زیادی برخاست که کشور را به مرز نابودی و زمینه را برای گشودن ایران به دست سپاه اسلام فراهم کرد. خسرو پرویز همواره از شخصیتهای مورد توجه در ادبیات فارسی بودهاست.
بر تخت نشستن خسرو پرویز ساسانی
هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز بهشمار میرفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.
طبری نوشتهاست که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، میپنداشت، خسرو سر آن دارد که بهجای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون بازآمده و در سال 590 میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.
بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن درنداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت، اما شکست خورده و متواری شد و باآنکه سپاه بهرام او را تعقیب میکردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده شد.
خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد به شرط اینکه خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند. پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.
در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت در سال 591 میلادی به وقوع پیوست. موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند، چراکه معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دلبستگی پیدا کند. افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.
جنگهای خسرو پرویز ساسانی با روم
این جنگها از سال 602 تا 627 میلادی، تقریباً به مدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود، ولی در سال 602 میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بینالنهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر به قدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند.
فشار ایرانیها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتیهایی به قسطنطنیه آمد و در سال 610 میلادی با همراهی مردم زمام امور را به دست گرفت.
از طرف دیگر خسرو به جهانگیری خود ادامه داده و در سال 611 میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.
در سال 614 میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیتالمقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعهای از صلیبی که گفته میشود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته میشود، همچون غنیمتی فوقالعاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد.
خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال 616 میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.
از طرف دیگر در سال 617 میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به کالسدون (کوی قاضیکوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد، بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون بهزودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.
برانداختن دودمان لخمیها در حیره و جنگ ذوقار
لخمیها یا بنیلخم یا مَناذره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سدههای سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان میراندند. لخمیها پیرو ساسانیان بودند.
نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که بهخاطر سرپیچی از خسرو، به دستور وی به زندان افکنده و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمدهاست که بهعلت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.
خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایتهایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاحهای خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیلههای بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاحهای نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرد و برای جنگ آماده شد.
حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آنجا ساکن میشدند، درگرفت و به جنگ ذوقار معروف است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد برای دو هفته آب ذخیره کنند.
در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کردهبودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و بهخاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفتهاند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.
آسمونی - نیم تنه خسرو پرویز آسمونی - نیم تنه خسرو پرویز
دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز ساسانی
ترکان در زمان ساسانیان، رفتهرفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.
امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک میشمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سهگانهٔ بزرگی شامل امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس برضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانههای ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نامبرده پیوستند و اتحادی چهارگانه برضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.
دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد، سپس بهمنظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز میزیستند. بدین روال در یک سوی امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس متحد شدند و در سوی دیگر: ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.
جنگهای هرقل با ایران
اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یک طرف فتوحات ایران برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود، زیرا ارمنستان، ِ شهرهای رومی در بینالنهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم به قدری بد بود که هرقل در ابتدا میخواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد، ولی روحانیان و مردم در این زمان به صدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و داراییهای کلیساها به مصرف تهیه اردوگاههای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکستخورده گردید.
در سال 622 میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربراز سردار ایرانی، جنگی کرد به نام نبرد ایسوس (622) که به فتح رومیها انجامید. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد و به طرف ایران قشونکشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت، ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقامجویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن میرفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرصهٔ بیحرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد اینکه گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، بهدست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکده ها را خراب نمود.
جنگهای بعدی او نیز با شهربُراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال 626 میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را به رومیها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که درگرفت و به نام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومیها توانستند شهر کالسدون را نیز پس بگیرند.
در سال 627 میلادی هرقل مصمم شد که به طرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومیها و ایرانیها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این گرفتاری ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانیها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.
خلع و قتل خسرو پرویز ساسانی
در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولیعهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولیعهد، در این هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمیتوانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهٔ خونین خانوادگی ساخت.
در روز 24 فوریهٔ (پنجم اسفند) سال 628 میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شدهاست. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.
با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی هم از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت مینشستند یا مینشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.
آسمونی - بزم خسرو پرویز آسمونی - بزم خسرو پرویز
ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز ساسانی
دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب میشد. با آنکه از این موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پارهای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایشهای غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. اینکه موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بودهاست، نشان میدهد که این احتمال چندان بیمورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان دادهاند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نامآوران موسیقی این عصر نام باربد (فهلبد)، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقیاست.
خسرو پرویز ساسانی از دیدگاه مورخان
امیرحسین خنجی در مورد خسروپرویز چنین گفتهاست: خسروپرویز مردی بود زیباپرست و عاشق زیباسازی کشور و شکوه بخشیدن به هنر کاری بود که به عهده خودش نهاده بود و درآمدهای دولت را وقف این کار میکرد. شخصیت خسروپرویز مجموعهای از تضادهای عجیب بود. او از یکسو توهماتی که فالبینان و غیبگویان یهود و مسیحی برایش میبافتند را باور میکرد، و از سوی دیگر همه امکانات برای رشد علم و هنر در کشور فراهم آورده بود. مراکز علمی ایران در زمان او چنان متخصصانی در علوم گوناگون تربیت کردند که سه نسل بعد و پس از آنکه ایران توسط عرب به ویرانه کشانده شده بود نوادگان همین دانش آموختگان دوره خسروپرویز که درزمان سلطه عرب بدون داشتن امکانات آموزشگاهی بلکه توسط پدرانشان در خانهها آموزش دیده بودند و به دربار آخرین حکومتگران اموی و نخستین حکومتگران عباسی راه یافتند در رشتههای تخصصی خودشان مهارتی در حد اعجاب داشتند؛ و همینها بود که تمدن موسوم به اسلامی را پایهگذاری کردند. خسرو بلند پرواز بود و علاقه داشت که محبوب دلهای ایرانیان گردد او از آغاز سلطنتش بر ان بود تا با در پیش گرفتن شیوه دادگری انوشیروان و هرمز دلهای طبقات و قشرها کم درآمد کشور را بدست آورد، او بسیاری از امتیازات اشراف را به نفع دهقانان و همچنین کم درامدان محدود کرد. همه روایتهای تاریخی بیانگر ان است که خسروپرویز در زمان حیاتش بسیار محبوب عوام مردم کشور بوده و این نمیتواند باشد مگر بخاطر اقدامات اصلاحی که در کشور انجام داده بود. بی تردید اقدامات عمرانی و اصلاحی او در جهت منافع طبقه گسترده دهگانان بوده اقداماتی که به رشد و تقویت این طبقه انجامید حتماً با منافع و امتیازات اشراف منافات داشت و خشم آنها را برمیانگیخت. اما همین اقدامات بود که برای او محبوبیت جاودانی بوجود آورد و او را در ردیف بهترین شاهان اساطیر ایران قرار داد، تا جائی که نوای ستایش از او تا سدهها پس از او توسط ایرانیان سروده شد.
کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشتهاست: خسرو پرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان و خدایی توانا در میان آدمیان مینامید. وی مردم را حقیر میشمرد و برای اندوختن ثروت مردم و بزرگان را در فشار قرار میداد. وی زمانی دستور داد 36٬000 زندانی را از دم تیغ بگذرانند و نیز قصد داشت همه سپاهیانی که از هراکلیوس شکست خورده بودند را بکشد. البته این دستور با وساطت بزرگان انجام نشد. خسرو پرویز دلبستگی بسیاری به مالاندوزی داشت. وی در تیسفون نزدیک به 800 میلیون مثقال طلا اندوخته داشت. وی بسیار کینهتوز و دسیسهگر بود و از طریق همین دسیسهها توانست دشمنانش را از پای درآورد. در سال 604 میلادی به توصیه منجمان و پیشگویان پایتختش را از تیسفون به دستگرد منتقل کرد. شهری که بیست و چند سال بعد به دست رومیان تصرف شد و غنایمی بسیاری از گنجهای خسرو بدست آنان افتاد خسرو از پایتخت گریخت و در مکان امنی که خارج از شهر برگزیده بود کشته شد.
میراث ادبی
خسرو پرویز نامهای به پسرش، شیرویه نوشت؛ این نامه، پاسخ به دادخواست شیرویه علیه خسرو بود که در آن، اتهاماتی بر پدر وارد کرده بود. گرچه رد و بدل چنین مکاتباتی نامحتمل نیست، ولی به نظر میرسد که این نامه را طرفداران خسروپرویز پس از کشته شدن این شاه، به منظور تبرئه او، درست کرده باشند. در هر حال، اصل پهلوی نامه در دست نیست، ولی اقتباسهایی از ترجمه عربی آن در کتابهای عربی و فارسی نقل شدهاست. احتمال دارد بخشهایی از آن در خداینامهٔ پهلوی وجود داشته و از طریق ترجمه عربی این کتاب، به منابعی چون شاهنامه راه یافته باشد. مفصلترین تحریر این نامه در شاهنامه، تاریخ طبری و تاریخ بلعمی آمدهاست. در شاهنامه شیرویه هفت اتهام بر پدر وارد آوردهاست و در طبری هشت اتهام ذکر شده، ولی در تاریخ بلعمی تعداد اتهامات به نه میرسد. از گفته فردوسی برمیآید که وی این سخنان را به صورت پیام شفاهی بیان داشته و بعد آن را به صورت مکتوب درآورده است. همین مطلب از عبارات طبری و بلعمی نیز مستفاد میشود. اتهامات نقل شده در شاهنامه که نظایرشان در منابع دیگر آمده، عبارتند از:
کشتن پدر
جمعآوری ثروت
نگهداشتن سپاهیان در مناطق دوردست
ناسپاسی نسبت به قیصر و پس ندادن صلیب
ستاندن خواسته از بیچارگان
زندانیکردن شانزده تن از فرزندان.
حامل پیام در شاهنامه، دو تن به نامهای اَشتاگشسپ (یا اسفاگشسپ) یا صورت خلاصه آن اَشتاد (یا اسفاد) و خرادبُرزین ذکر شدهاند. دو مورخ دیگری که مطالبی از این پیام را آوردهاند، عبارتند از: ثعالبی، که چهار اتهام را ذکر کرده و دینوری، که شش اتهام را آوردهاست. ابن مسکویه، تنها به ذکر جرایمی میپردازد که موجب برکناری و کشته شدن خسروپرویز شد. مسعودی، یعقوبی و ابن بلخی، فقط از پیامهای مبادله شده، بدون شرح مضمون آنها، ذکر کردهاند.
علاوه بر این اتهامها و پاسخ بدانها، نامه خسروپرویز متضمن نصایحی به فرزند خود دربارهٔ چگونگی امور کشور است و باید آنها را از نوع اندرزهای سیاسی بهشمار آورد. چنین مینماید که این نامه، بسیار مفصلتر از آن بودهاست که در کتابهای عربی و فارسی نقل شدهاست. زیرا در کتابهای دیگر، عبارات نصیحتآمیزی از آن نقل گردیده که در متن نامه منقول در این کتابها، وجود ندارد. از جمله، ابن قتیبه، در چند مورد از این نامه، مطالبی را آوردهاست. این نصایح، همگی از نوع اخلاق عملی است: دربارهٔ برگزیده عامل خراج؛ لزوم مشاوره؛ مجازات؛ دقت در گفتار و صدور فرمان و خویشتنداری در هنگام خشم و ترغیب به بردباری و بخشایش و مانند آن؛ و میانهروی و اعتدال و نظایر این موارد.
عامری، جملاتی از این نامه را در مورد برگزیدن کارگزاران نقل کردهاست. همین نویسنده و طرطوشی و ثعالبی، جمله نصیحتآمیزی را از قول پرویز خطاب به پسرش در مورد میانهروی در بخشش به سپاهیان از همین نامه نقل کردهاند.