- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- دانستنی سینما
- قصه شکاف نسل ها، نگاهی به مصائب شیرین ۲
قصه شکاف نسل ها، نگاهی به مصائب شیرین ۲
سه شنبه هفدهم مهر ۱۴۰۳
نوبسنده: چکاوک شیرازی
قصه شکاف نسل ها ، نگاهی به مصائب شیرین ۲
مصائب شیرین همانند همه ی ساخته های علیرضا داوودنژاد، فیلمی خانوادگی است. خانوادگی نه به معنی عام آن، که با حضور همه ی افراد هنرمند خانواده ساخته شده است. در فیلم های داوودنژاد که در کنار همه ی خصوصیاتش، احساس صمیمیت و خودمانی بودن سایه می اندازد، مخاطب گاهی نگران بازیگرانی می شود که با این خانواده نسبتی ندارند اما در فیلم هایشان بازی می کنند؛ نگران غریبی کردن آن ها! صد البته که جمله ی آخر فقط یک شوخی است و اتفاقا در چنین جمعی باقی عوامل هم حس بهتری خواهند داشت.
مصائب شیرینی که عنوان دوم را یدک می کشد، شاید به ظاهر در ادامه ی فیلم اول ( مصائب شیرین ۱) باشد، اما فیلم مستقلی است. همان طور که وقتی مصائب شیرین اول ساخته شد کسی گمان نمی کرد بعد از بیست سال داستانی در ادامه اش ساخته شود.
مصائب شیرین دوم که عنوانی درخور و جذاب دارد، قصه ی مانا، دختر رضا و مونای مصائب شیرین اول است که با پدر و مادر در انگلستان زندگی می کند. قصه ی فیلم جالب است ، به شیوه و سبک فیلم های دیگر کارگردان ، مستندگونه، ساخته شده. در این فیلم ، بازیگر نقش مونا که در زندگی واقعی از سینما فاصله گرفته است، بعد از ساخت مصائب اول به دلیل بارداری به بازیگری ادامه نداده است و بعدتر برای ساختن آینده ای بهتر برای دخترش به انگلستان مهاجرت می کند. در دنیای واقعی این موضوع دلیل عدم حضورش در سینما را توجیه می کند. اما همه می دانیم که این ها همه قصه است و همه تحت فرمان سبک خاص فیلم سازی داوودنژادها.
اما مصیبت شیرین این قسمت درگیری خانواده ها با فرزندانشان و شکاف نسل ها است. مانا ( با بازی ترلان پروانه )که کودکی خود را در ایران گذرانده شیفته ی فرهنگ ایرانی و قوم و خویشش است، در حالی که گوشه ی چشمی هم به زندگی مرفه اروپاییش دارد. او در جنگ مدام با مادرش که سعی می کند او را متقاعد کند که درس بخواند تا صاحب زندگی بهتری شود، تلاش می کند که دوباره به ایران برگردد و وارد سینما بشود.
تا اینجا همه چیز دوست داشتنی است اما فیلم از فیلم نامه مستحکمی برخوردار نیست. ما ابتدا شاهد یک سری اتفاقات هستیم که در پی آن برایمان حکایت می شوند. درست مانند وقتی که همه ی مهمان های دورتر خانه را ترک کرده اند و ماییم و خودمانی ها و حرف زدن راجع به زندگی دیگران. گرچه جذاب است اما همان جا تمام می شود چیزی در ذهنمان باقی نمی ماند. در کمال تاسف باید اذعان داشت که فیلم های داوودنژاد چنین حس و حالی دارند. از تماشای اتفاقات ملموس و قابل درک روی پرده لذت می بریم اما به محض بیرون آمدن از سالن همه چیز فراموش می شود و همه ی این ها به فیلم نامه برمی گردد.
این درست که داوودنژاد سال هاست به همین منوال فیلم ساخته و سبک خاص خود را دارد اما دلیل نمی شود که به نواقص فیلم نامه اش اشاره نشود. یکی از آن ها شخصیت های تخت فیلم هایش است، خصوصا در این آخری. مونا کاراکتری عصبی،پرخاشگر،خودخواه و دیکتاتور دارد که عمیقا در برابر درک موقعیت مقاومت می کند! کاراکتر رضا پدر و همسری عبد و عبید و سرسپرده است که هیچ اتوریته ای ندارد و اختیار زندگی اش را کاملا به همسرش سپرده. مانا شخصیتی گیج و گنگ دارد. همه ی افراد یا سیاه مطلقند یا سفید. تا انتهای داستان هم همین طور می مانند. هیچ چیزی باعث تغییر خلق و خویشان نمی شود. اگر قرار بود ما شاهد جیغ زدن های مونا و مداراهای رضا باشیم که کافی بود در خانه ی بغلی مان را بزنیم و شاهد چنین اتفاقاتی، آن هم از نزدیک، باشیم.
از طرفی دیگر مانا بدون هیچ تلاش قابل درکی راهش را از مادرش جدا می کند. ای کاش شاهد زجری که می کشید، تلاشی بی وقفه، رنج و محنت مداوم، جدل های ناتمام او بودیم. نه این که فقط ببینیم چطور یکی دو باری با مادرش جر و بحث می کند و بعد هم چمدانش را می بندد و به ایران باز می گردد.
کاراکترهای بی معنی دیگری هم در فیلم وجود داشتن.یکیشان پسر کارگردان که با مانا ارتباط می گیرد که فقط با یک سری حرف های گل درشت و سطحی و بعضا لوس مانا را به ایران می کشاند. این وسط هم یکی دو نفری راجع به تله گذاری پسران برای دختران مقیم اروپا می گویند که متاسفانه در همان حد می ماند و همه چیز و همه کس آرام و دوست داشتنی و در تضاد مستقیم با مونا باقی می مانند.
کاراکتر خنده آور دیگر هم عمه و دخترعمه ی مانا بودند که حضورشان ظاهرا برای معرفی نوه ی دختری علیرضا داوونژاد به عرصه ی سینما بود. چون هیچ دلیلی برای حضورشان در فیلم نمی شد تراشید! مانا می توانست به خانه ی مادربزرگ هایش برود یا خودش تنهایی برای تست بازیگری برود یا حرف های همان پسر کارگردان برایش کافی باشد!
همه ی این سهل انگاری ها باعث می شود که فیلم هرگز نتواند خودش را بالا بکشد.