- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- دانستنی سینما
- نقش موسیقی متن در فیلم
نقش موسیقی متن در فیلم
نقش موسیقی متن در فیلم
موسیقی فیلم یا موسیقی متن فیلم (به انگلیسی: Film Score) به موسیقیای اطلاق میشود که منحصراً برای یک فیلم سینمایی یا مجموعه تلویزیونی نوشته شده و بخشی از ساندتِرَک یا مجموعه صداهای ضبط شده بر روی یک فیلم است. موسیقی فیلم یک گرایش مجزا در هنر موسیقی بهشمار میآید و قدمت آن به مقطع پیدایش هنر سینما بازمیگردد. ماکس اشتاینر، اریک ولفگانگ کورنگلد و آلفرد نیومن از پیشگامان نگارش موسیقی برای فیلم بودند و بیش از دیگر آهنگسازان در قوام بخشیدن به آن نقش داشتند.
موسیقی فیلم واصف موسیقایی از موقعیت و روند یک داستان است و نقش بسزایی در تکامل هیجانات و احساسات یک اثر نمایشی بازی میکند. ابزارآلات و سبک بکار رفته در موسیقی یک فیلم حیطه وسیعی را در بر گرفته و موسیقی کلاسیک، پاپ، جاز، موسیقی الکترونیک، موسیقی بومی و غیره به تناسب فیلمنامه و تصمیم آهنگساز هر کدام ممکن است نوع نگارش موسیقی یک فیلم باشند. غالباً آن دسته از آثاری که دارای بودجه کافی است توسط نوازندگان ارکستر سمفونیک (گاهی اوقات همراه با دسته کر) اجرا و ضبط میشود و اغلب بخش وسیعی از آن بیکلام است. موسیقی فیلم که کوششی بر هماهنگسازی موسیقی با مفاهیم تصاویر متحرک است عمدتاً از طریق توسعه قواعد موسیقی کلاسیک سده نوزده و تلفیق آن با شیوههای مدرن نگارش موسیقی در سده بیستم انجام گرفتهاست. به عنوان مثال، «لایتموتیف» که ایدهای با قدمتی بیش از یکصد سال است، همچنان راهکاری برای بسیاری از آهنگسازان در موسیقینویسی فیلم بهشمار میآید. تا به امروز آثار شناخته شدهای در این زمینه بر جای ماندهاست و آهنگسازان بیشماری در این حوزه به شکل تخصصی آن به خلق اثر پرداختند.
آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک در آمریکا هر ساله یک جایزه اسکار به بهترین موسیقی فیلم نوشته شده برای یک اثر سینمایی اهدا میکند. از دیگر جوایز معتبر سالانه این شاخه هنری میتوان به جوایز بفتا، گلدن گلوب و گرمی، برای بهترین آهنگساز فیلم اشاره کرد. در میان آهنگسازان سینما ویرجیل تامسون برنده جایزه پولیتزر، و انیو موریکونه موفق به دریافت جایزه پولار نیز شدهاند.
اهمیت و گسترش موسیقی متن در فیلم
تقریباً هیچیک از نظریهپردازان سینما، این هنر را به صورت مطلق صامت به حساب نیاورده و عملکرد موسیقی در کنار فیلم همیشه حاکی از یک نوع نیاز بودهاست. هر چقدر قواعد کلاسیک سینما شکل میگرفتند موسیقی نیز به عنوان یک عامل مؤثر بیانی به وجود خود تحکیم میبخشید. ضرورت حضور موسیقی در سینما تا بدانجا پیش رفت که چهرههای شاخص سینما نظریات جدیدی بر آن وضع میکردند و آن را عاملی کلیدی ارزیابی نمودند. بهطور مثال وسوالد پودوفکین به صراحت نوشت:
«موسیقی در فیلم ناطق هرگز نباید همراهیکننده باشد»
هر چقدر زبان سینما غنیتر میشد، ابزار کار نیز قدیمی به نظر میآمد. موسیقی هم از این زنجیره جدا نبود. دیگر هیچ کارگردانی به این فکر نمیکرد که فیلمش صرفاً موسیقی داشته باشد؛ بلکه به این میاندیشید که چه کسی این موسیقی را خواهد ساخت؛ در چه لحظاتی موسیقی میتواند حضور داشته باشد و... . موسیقی فیلم وظیفهٔ مشخصی پیدا کرد که با تشریک مساعی کارگردان و آهنگساز میتوانست مانند یک برگ برنده ارزشهای هنری یک فیلم را صد برابر کند.
در دهه 1930 که موسیقی فیلم رو به اوج بود آهنگسازان بسیاری از اروپا به آمریکا مهاجرات کردند. بسیاری از این افراد در مکتبهای موسیقی اروپا تعلیم یافته بودند و بهطور طبیعی سبک کاری آنها از همان شیوههای موسیقایی بود. آنها در فضایی آموزش یافته بودند که موسیقی واگنر، پوچینی، اشتراوس و مالر بر تفکراتشان سایه افکنده بود. از چهرههای صاحب نام این دوران میتوان ماکس اشتاینر، اریک ولفگانگ کورنگلد، آلفرد نیومن، فرانتس واکسمن و چارلی چاپلین را نام برد که از میان آنها فقط نیومن آمریکایی بود. شاید حضور نام چارلی چاپلین باعث حیرت شود، اما به واقع او در موسیقی بسیاری از آثار خود نقش عمدهای داشت. چهرههای دیگری چون ویرجیل تامسون، آرون کوپلند و هانس آیسلر از آهنگسازان صاحبنام این دوران بودند. در دهههای 1940 و 1950 عدهٔ بیشماری به جمع آهنگسازان فیلم پیوستند و کم و بیش عدهٔ زیادی از آنان سوابق موسیقی کلاسیک داشتند.
جایگاه موسیقی متن در فیلم
در مورد این هنر و منزلت آن بحثهای فراوانی وجود دارد. بعضی از منقدین از دستهای از این آثار به قوت یاد میکنند. بعضی دیگر از آنجا که موسیقی کلاسیک را بیش از هر شکل دیگر موسیقایی در سینما میشنوند موسیقی فیلم را برداشتی از موسیقی کلاسیک اواخر سده بیستم میدانند. در مواردی، آثاری از موسیقی فیلم که آهنگسازان موسیقی کلاسیک همچون سرگئی پروکوفیف، آرون کوپلند، دیمیتری شوستاکوویچ و غیره خالق آن بودهاند در حوزه موسیقی کلاسیک نیز بر آن بحث میشود. شوستاکوویچ خود معتقد است:
«مشکلات موسیقی فیلم و موسیقی کلاسیک نظیر هم است، با این تفاوت که موسیقی فیلم سختتر است».
برخی منتقدین اما مجموعه موسیقی فیلم را کمارزش میخوانند. آنان معتقدند آهنگسازان برجستهٔ فیلم گاهی در طول یک سال برای سه یا چهار اثر سینمایی موسیقی مینویسند که این تعدد از کیفیت آثار آنان میکاهد. آنها بر این باورند که اکثر موسیقی فیلمها وامدار و اشتقاقی از آثار گذشته هستند.
از این بحث یک سری سئوالهای جدی مطرح میشود. چرا آهنگسازان فیلم سعی در ارائه راه حلهای جدیدی نکردند؟ و در بسیاری موارد به عقب بازگشته و همچنان راه حل واگنر، پوچینی، وردی و اشتراوس را به کار میبرند؟
عموماً روی این مطلب توافق وجود دارد که نوآوریهای گذشته در هنرها ناشی از خلاقیتی ناگهانی بودهاست. واقعیت در زمینه فیلم این است که فیلم چیزی بیشتر از یک نوآوری است. فیلم تنها شکل جدید هنری است که در یک هزار سال گذشته خلق شدهاست. فیلم یک شکل هنری بسیار تجاری است، بنابراین باید راه خودش را بیابد. کارگردانهای فیلم امکان آن را دارند که تجربه کرده و دچار خطاهای جدی ولی آموزنده شوند، آهنگسازها به دلیل آن که آخرین حلقه زنجیر هستند که در هنر فیلم همکاری میکنند، فرصت کمی برای حل مشکلات پیدا میکنند. آهنگسازان فیلم همیشه قربانی صرفهجویی در زمان و هزینهها بودهاند. یک آهنگساز، اپرا را تنها با یک مداد، کاغذ و نیروی تخیل خود مینویسد در حالی که یک آهنگساز فیلم نمیتواند یک موسیقی فیلم را بدون داشتن فیلم بنویسد. تولید او کاری پر هزینه است.