- آسمونی
- مجله اینترنتی
- سبک زندگی
- خانواده و اخلاق
- اخلاق و آزادی
اخلاق و آزادی
در اینکه آیا اخلاق، آزادی انسان را محدود میکند و این محدودیتبه سود یا زیان اوست؟ بحثهای زیادی شده است، که به اعتقاد ما بسیاری از این بحثها ناشی از تفسیرهای نادرستی است که برای معنی آزادی شده و میشود، از جمله:
1 - گاه گفته میشود: اخلاق از آن نظر که انسان را محدود میکند مانع پرورش استعدادها است!
2- و گاه گفته میشود: اخلاق غرائز را سرکوب مینماید تا سعادت واقعی فرد محقق گردد، در حالی که اگر این غرائز لازم نبود، خدا آن را خلق نمیکرد!
3- و گاه میگویند: برنامههای اخلاقی با فلسفه اصالةاللذة مخالف است و میدانیم هدف آفرینش همان «لذت» است که انسان باید به آن برسد!
4- و گاه در نقطه عکس آن گفته میشود: اساسا بشر آزاد نیست و همیشه تحت عوامل جبری گوناگونی قرار دارد; بنابراین، نوبتی به توصیههای اخلاقی نمیرسد!
5- و بالاخره گاه میگویند: بنای اخلاق دینی روی اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس یا طمع است، و اینها جنبه ضد اخلاقی دارد!
این سخنان ضد و نقیض، از یک سو نشان میدهد که ارزیابی صحیحی درباره اصل مفهوم آزادی نشده و از سوی دیگر، اخلاق دینی بویژه اخلاق اسلامی و پشتوانههای آن بخوبی مورد دقت قرار نگرفته است.
به همین دلیل، باید نخستبه سراغ مساله آزادی برویم.
چرا انسان آزادی را با تمام وجودش میطلبد؟ و چرا انسان باید آزاد باشد؟ اساسا آزادی چه نقشی در پرورش روح و جسم دارد؟ و در یک کلمه «فلسفه آزادی چیست»؟
پاسخ همه این سؤالات بطور خلاصه این است که: در درون وجود انسان، استعدادها و شایستگیها و نیروهای بالقوهای نهفته شده که بدون آزادی هرگز شکوفا نمیشود، به همان دلیل که انسان خواهان شکوفایی استعدادها و تکامل استخواهان آزادی که وسیله نیل به آن است میباشد.
ولی آیا این آزادی که باعثشکوفایی استعدادهای خلاق است آزادی بیقید و شرط استیا آزادی هدایتشده و توام با برنامهریزی؟
این مطلب را با ذکر یکی دو مثال میتوان توضیح داد:
باغبانی را فرض کنید که برای پرورش میوهها دامن همتبه کمر زده است، بذر افشانده، نهال غرس کرده و درختان را به موقع آبیاری میکند، بدیهی است اگر این درخت در فضای آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانههای باران استفاده نکند و یا ریشههای آن در اعماق خاک آزادانه پیشرفت ننماید و با سنگ و موانع دیگر رو به رو شود هرگز نه گلی نصیب باغبان میشود و نه میوهای; بنابراین، آزادی ریشهها و ساقهها و شاخ و برگها برای شکوفا شدن استعدادهایشان ضروری است.
اما گاه ممکن است این درختشاخههای اضافی نامناسبی پیدا کند، و یا از مسیر رشد واقعی منحرف و کج و معوج شود، باغبان قیچی باغبانی را به دست میگیرد و بدون هیچ ملاحظه و ترحمی شاخههای اضافی را که تنها فایدهاش گرفتن نیروی درخت و تضعیف آن است قطع میکند. هیچ کس نمیتواند به این باغبان اعتراض کند که چرا درخت را آزاد نگذاردی که هرگونه میخواهد شاخ و برگ بیاورد.
و نیز درخت کج و معوج را با چوب صاف و مستقیم محکم میبندد تا صاف شود و هیچ آدم عاقلی نمیتواند به او ایراد بگیرد چرا درخت را در بند کردی و جلو او را گرفتی; زیرا او در جواب میگوید: درخت را باید آزاد گذاشت تا میوههای شیرین گلهای زیبا دهد، نه آزادی در طریق انحراف و به هدر دادن نیروها!
در مورد انسان نیز همینطور است، او دارای استعدادهای فوقالعاده مهمی است که اگر درست رهبری شود، به بالاترین درجات تکامل مادی و معنوی میرسد، او آزاد است از استعدادهای خلاقش در این راه استفاده کند، ولی آزاد نیست که آنها را به هدر دهد، و در مسیرهای کج و معوج نابود کند.
آنها که آزادی را به معنی عامی که شامل هرگونه بیبندوباری میشود تفسیر کردهاند، در حقیقت معنی آزادی را نفهمیدهاند، آزادی یعنی آزاد بودن در بهکارگیری نیروها در مسیرهایی که انسان را به هدفهای والاتری (خواه مادی یا معنوی) میرساند.
در مثالی دیگر، آزاد بودن عبور از جادههای کوچک و بزرگ برای رسیدن به مقصدهای معلوم، هرگز مفهومش هرجومرج در رانندگی و بیاعتنایی به تمام مقررات آن نیست.
هیچ آدم عاقلی نمیگوید مقید بودن رانندگان به رعایت این مقررات مانند توقف پشت چراغ قرمز، رعایت جادههای یک طرفه، عبور از دست راست و مانند اینها، مخالف آزادی رانندگی است، و موجب محدودیت رانندگان است، همه به چنین سخنی میخندند و میگویند آزادی باید در چارچوب مقرراتی باشد که انسان را به مقصد برساند نه اینکه باعث اتلاف اموال و قتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.
اساسا بسیاری از این آزادیهای کاذب، نوعی اسارت قطعی است.
جوانی که از آزادی خود سوء استفاده کرده و گرفتار مواد مخدر و اعتیادهای کشنده دیگر شده است، در واقع اسیر است و با اعمالش حکم اسارت خود را امضا میکند. آزادیهای توام با رعایت موازین اخلاقی به انسان آزادی واقعی میدهد و از اسارت او در چنگال هوی و هوسهای کشنده رهایی میبخشد و چه جالب است در اینجا کلام مولی علی علیه السلام که میفرماید: «ان تقویالله مفتاح سداد، وذخیرة معاد، وعتق من کل ملکة، ونجاة من کل هلکة; تقوای الهی کلید گشایش هر دری است و ذخیره رستاخیز و سبب آزادی از هرگونه بردگی (شیطان) و نجات از هرگونه هلاکت!» (1)
از تحلیل فوق و مثالهای بالا آزادی واقعی از آزادیهای کاذب یا به تعبیر صحیحتر اسارتهایی تحت نام آزادی، شناخته میشود; و جلو سوء استفاده از این مفهوم مقدس را میتوان گرفت; و هیچ گاه کسی نمیتواند به بهانه این که اخلاق، انسان را محدود میکند، ارزشهای اخلاقی را زیر سؤال ببرد.
همچنین پاسخ کسانی که میگویند اخلاق غرائز را سرکوب میکند، در حالی که اگر این غرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمیکرد، روشن میشود.
غرائز آدمی همچون دانههای حیاتبخش باران است که از آسمان نازل میشود، بیشک اگر لازم و مفید نبود خدا آن را از آسمان نازل نمیکرد، ولی این به آن مفهوم نیست که ما اجازه دهیم قطرههای باران دستبه دست هم دهند و سیلابی ویرانگر به وجود آوردند، بلکه عقل و درایت میگوید باید سدی در مقابل آن کشید و دریچهها و کانالها و نهرهایی به وجود آورد و این موهبت الهی را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغها هدایت کرد غرائز آدمی نیز مانند این دانههای حیاتبخش باران است که اگر تحتبرنامه و کنترل در مسیرهای سازنده درنیاید مبدل به سیلابی ویرانگر میشود که همه چیز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد میتوان این نتیجه را به روشنی گرفت که اخلاق نه انسان را محدود میکند و نه مانع پرورش انسانها است و نه غرائز خداداد را سرکوب مینماید، بلکه کار اخلاق بهرهگیری از آزادی انسان در مسیر سعادت و رهبری غرائز برای رسیدن به کمال مطلوب است.
با توجه به این تفسیر که به نظر ما تفسیر صحیح آزادی است پاسخ بسیاری از سخنان مخالفان اخلاق روشن میشود و نیازی به توضیح نیست.
اعتقاد به جبر و مسائل ضد اخلاقی
بیشک رابطه بسیار نزدیکی میان اعتقاد به آزادی اراده انسان و «مسائل اخلاقی» وجود دارد; زیرا همانگونه که در گذشته نیز اشاره کردهایم اگر اعتقاد به آزادی انسان نفی شود تمام مفاهیم اخلاقی فرو میریزد و از کار میافتد.
به همین دلیل، ادیان الهی که عهدهدار تربیت نفوس و تهذیب اخلاقند سرسختترین مدافع آزادی بشرند!
و نیز به همین دلیل، قرآن مجید مملو از آیاتی است که آزادی اراده انسان را تثبیت نموده و جبر را نفی میکند. این آیات بالغ بر صدها آیه میشود، که در مباحث جبر و اختیار به آن اشاره شده است.
اصولا امر و نهی و هرگونه تکلیف دیگر و دعوت به اطاعت و نهی از معصیت و ثواب و عقاب و حساب و جزا، و دادگاه و اجرای حدود و مجازاتها و امور دیگری مانند آن، همه تاکیدهای مکرری بر مساله آزادی اراده انسان است.
و اگر آیاتی در قرآن میبینیم که دستاویز طرفداران مکتب جبر شده دقیقا ناشی از عدم توجه به تفسیر صحیح این آیات است. چرا که این آیات ناظر به نفی تفویض است نه اثبات جبر، و شاهد آن در خود قرآن بوضوح دیده میشود که شرح آن در منابعی که قبلا به آن اشاره شد آمده است و اینجا جای آن بحث نیست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادی انسان میتواند عاملمؤثری برای هرگونه بیبندوباری اخلاقی بوده باشد، چرا که هر گنهکاری به بهانه این که سرنوشت او از روز ازل بطور جبری رقم زده شده و او نمیتواند آن سرنوشت را دگرگون سازد، در منجلاب فساد و گناه غوطهور میگردد، اتفاقا شواهد تاریخی نیز بر این معنی داریم که گناهکارانی به استناد همین مکتب، خود را در ارتکاب گناه و اعمال ضد اخلاقی معذور میدانستند، و میگفتند: «ما اگر خوب یا بدیم از ناحیه خود ما نیست، باغبان ازل از روز نخست ما را چنین پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته است! نه نیکوکاران باید افتخار به نیکی خود کنند، و نه بدکاران باید مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند!»
به همین دلیل، پیامبران الهی، و بیش از همه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای تحکیم مبانی اخلاق و تهذیب نفوس، قبل از هر چیز آزادی اراده انسان را تثبیت میکردند.
به هر حال، بحث جبر و اختیار و مسائل دیگری مانند قضا و قدر، هدایت و ضلالت، سعادت و شقاوت، از دیدگاه قرآن، بحث مستقل و مبسوطی است که به خواستخدا در مباحث آینده تفسیر موضوعی به سراغ آن خواهیم رفت. هدف در اینجا تنها اشارهای به این مساله و تاثیر آن در مسائل اخلاقی است نه ورود در اصل این مساله.
اما کسانی که اصل و اساس را لذت میشمرند و ارزش نهایی برای آن قائلند و اخلاق را از آن نظر که مخالف این معنی است نامناسب میدانند و همچون «آریستیپ» که قبل از میلاد میزیسته میگویند: «خیر عبارت است از لذت، و شر چیزی جز الم نیست و هدفنهایی انسان در زندگی کام گرفتن از لذائذ جهان است، و نباید به نتایج نیک و بد آن فکر کرد!»
آنها از این نکته غافلند که به فرض ما لذت را منحصر در لذائذ مادی بدانیم و از لذائذ معنوی که به مراتب از لذات مادی روحپرورتر است صرف نظر کنیم، رسیدن به لذت مادی نیز بدون رعایت اخلاق ممکن نیست، چرا که کامجویی و لذت بیقید و شرط، رنج و الم بسیار دردناکی در پیدارد که به خاطر آن هم که باشد، باید از آن لذت نقد که رنجی عظمیتر در پیدارد، صرف نظر کرد.
این سخن گرچه از دهان کسی خارج شده که ظاهرا در ردیف فلاسفه پیشین است ولی به سخنان مبتلایان به مواد مخدر میماند که وقتی به آنها گفته شود، لذت امروز شما مایه بدبختی عظیم و درد و رنج طاقتفرسای فردا است، در جواب میگویند: دم غنیمت است، و امروز را دریاب و فکر فردا مباش!
ولی فردا که غول وحشتناک بیماریهای جانکاه عصبی، قلبی و مغزی، که ناشی از اعتیاد ستبه او حملهور میشود، بر منطق گذشته خویش میخندد و تاسف میخورد، ولی بدبختانه غالبا راهی برای بازگشت وجود ندارد.
توصیههای اخلاقی در مورد رعایت عفت، امانت، راستی، و صداقت و جوانمردی و فتوت، همه از این قبیل است. جامعهای که نادرستی و خیانت در آن رایج میشود، چه لذتی از زندگی نصیب مردم آن جامعه خواهد شد!
مردمی که بخل سراسر وجودشان را گرفته، و همه چیز را برای لذت شخصی خود میطلبند در برابر هجوم مشکلات، سخت آسیبپذیرند، چرا که هر فردی در آن جامعه تنها است و ایستادن افراد تنها در مقابل مشکلات، بسیار مشکل است در حالی که اگر روح همبستگی و سخاوت و فتوت در میان آنها حاکم باشد، هر فردی به زمین میافتد، دیگران به یاری او میشتابند و در چنین جامعهای هیچ کس خود را تنها نمیبیند، و در برابر هجوم مشکلات زانو نمیزند.
این همان چیزی است که سابقا بطور مشروح و با اتکا به آیات قرآن مجید به آن اشاره کردیم که رعایت اصول اخلاقی همیشه دارای دو بعد استیک بعد معنوی و یک بعد مادی، و اگر از بعد معنوی آن فرضا صرف نظر کنیم بعد مادی آن چنان گسترده است که سزاوار استبه همه اصول اخلاقی پایبند باشیم تا در این دنیا نیز بهشتی بسازیم که همه در آن غرق لذت باشند و از جهنم سوزانی که زاییده مفاسد اخلاقی استبرکنار بمانیم.
سرانجام به سراغ سخن کسانی میرویم که میگویند اخلاق دینی روی اطاعت فرمان خدا، به خاطر ترس یا طمع است، و اینها جنبه ضد اخلاقی دارند!
این سخن نیز از دو جهت، قابل نقد است:
نخست این که: تعبیر به طمع و ترس، تعبیر نادرستی است، صحیح این است گفته شود که گروهی از پیروان ادیان به خاطر سعادتمند شدن در جهان دیگر و رهایی از مجازاتهایی که ناشی از عدل الهی استبه سراغ ارزشهای والای اخلاقی میروند، این هرگز ضد اخلاق نیست، چرا که کامجوییهای زندگی فانی را فدای زندگی باقی کرده و منابع کوچکتری را فدای مواهب بزرگتری نموده است.
آیا اگر کسی به خاطر پرهیز از رسواییهای ناشی از خیانت و دروغ از این دو کار پرهیز کند، عملی ضد اخلاقی انجام داده، و یا اگر کسی به خاطر حفظ سلامتخویش، لب به مشروبات الکی تر نکند و سراغ مواد مخدر نرود، عملش ضد اخلاق است، همچنین اگر کسی در برخورد با مردم نهایت ادب و تواضع و محبت را داشته باشد، تا مردم از او فرار نکنند و در زندگی تنها نماند، آیا عملی ضد اخلاقی انجام داده؟
کوتاه سخن این که، هر کار اخلاقی ممکن است آثار و منافع مادی نیز داشته باشد، توجه به آن آثار نباید طمع نامیده شود، و پرهیز از اثرات زیانبار اعمال ضد اخلاقی نباید به عنوان ترس و جبن که یک امر غیر اخلاقی است تلقی شود.