متن زیر گردآوری شده از درد و دل یک بزاز اصفهانی در مورد نارضایتی از مشتریان خود به لهجه شیرین اصفهانی می...
متن زیر گردآوری شده از درد و دل یک بزاز اصفهانی در مورد نارضایتی از مشتریان خود به لهجه شیرین اصفهانی می باشد
خانووم… بعد از این که هفت هشت دفعه، هی اومدس و رفته س و دیده س و نخریدس، بالاخره، باری آخر که اومدس، یه دفعه دیگه هم پارچه را دیدس، این دفعه، کم و بیش پسندیده س و خبری مرگش خریدس.
برده س، برا اینکه بعداً آب نرد و کوچیک نشد، پارچه را شسته س، بعدش بریده س، داده س خیاط براش دوخته س، پوشیده اس، باهاش رفته اس عروسی، تو عروسی کلی پز داده س، قر داده س، رقصیده س،……..
بعدش رفته س خونه، کلی توش نیشسته س و غلطیده س و کپیده س.
یه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پیرنو شیکافته س، دوباره شسته س، حالا پس آورده اس!
میگد از رنگش خوشم نَیمِدس !! این پارچه دون، حج آقا ! لطفاً پولمو پس بدیند … !
راستی راستی که خیلی ناکس و نانجیب و پدر سوخته س !!! …