- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد فیلم 13 هومن سیدی

نقد فیلم 13 هومن سیدی
خلاصه داستان فیلم سیزده
بمانی پسر 13 سالهای است در سن رشد، که پدر و مادرش در آستانهٔ جدا شدن هستند. مادر خانه را ترک میکند و پدر غرق در کار است. بمانی به دلیل تنهایی و عقدههایی که برایش به وجود آمده به جوانهای بزرگتر از خودش پناه میبرد و این باعث تغییر و تحولی در وی میشود که هویت واقعی و اصلی او را تغییر میدهد. درست وقتی که این پسر باید به ثبات شخصیتی برسد با افرادی بُر میخورد و با آنها وارد ماجراهایی میشود که باعث بروز اتفاقاتی در زندگی اش میشود…
بازیگران فیلم سیزده
-
ویشکا آسایش
-
آزاده صمدی
-
ریما رامین فر
-
مهران احمدی
-
نوید محمدزاده
-
امیر جدیدی
جوایز فیلم سیزده
-
جایزه ویژه هیئت داوران بهترین کارگردانی برای هومن سیدی از سی و دومین جشنواره فیلم فجر 1392
-
دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای امیر جدیدی از سی و دومین جشنواره فیلم فجر 1392
-
نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم در بخش نگاه نو در سی و دومین جشنواره فیلم فجر 1392
-
نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی برای هومن سیدی در بخش نگاه نو سی و دومین جشنواره فیلم فجر 1392
-
نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمنامه در بخش نگاه نو سی و دومین جشنواره فیلم فجر 1392
-
جایزه نتپک بهترین فیلم آسیایی از جشنواره بینالمللی فیلم ورشو لهستان 2014
-
جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم پوسان کره جنوبی 2014
-
جایزه بهترین فیلمبرداری از جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای 2014
-
جایزه بهترین فیلم از جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای 2014
نقد فیلم 13 هومن سیدی
نقد فیلم 13 هومن سیدی
در فیلم 13 تهدیدهای فیزیکی براثر مشکلات روانی برآمده از هنجارهای اجتماعی صورت میگیرد. این اولین چیزی است که بر ذهن مخاطب نقش میبندد. میپرسید چطور؟ فیلم از همان تیتراژ آغازین با آوردن اسم سیزده به شکلی که اول سرده خوانده میشود و بعد سیزده، تماشاگر را درگیر میکند! اما این درگیری چگونه و در کجای ذهن ما شکل میگیرد؟
حادثه هنوز رخ نداده است؛ بمانی در اعماق استخر فرو رفته و به کشف ناشناختهها میپردازد. انگار معنای اسمش باعث میشود تا برایش حق انتخابی وجود نداشته باشد. انتخاب اسمها کاملاً هوشمندانه بوده است. طوری که وقتی بمانی را در اوایل فیلم صدا میزنند، برای تماشاگر کاملاً غریبه است و به مدت ده دقیقه از فیلم باید بگذرد تا تماشاگر خود را با فیلم وقف دهد. و وقتی این اتفاق افتاد، تمام سالن در اختیار فیلم قرار میگیرد. بعد از سالها، شکلگیری درونی و به بلوغ رسیدن یک نوجوان را در سینمای ایران تجربه میکنیم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که بعضی ناگفتهها را آشکارا نمیگوید و دلیلش شاید این باشد که هنوز مردم نمیخواهند بشنوند و یا گوشهایشان از درد میهراسد.
ترس از چیزهایی که شاید سالهاست برای خانوادههای ایرانی حلنشده است. ترس، در تمامی ابعاد و ساختارهای اجتماعی و فرا ملیاش هرروزه لرزه بر اندام هرکس میاندازد، بیآنکه حرفی از منشأ آن در میان باشد. اما جای شکر دارد که «سیزده» لب باز کرده و جرئت سخن گفتن را به خود داده است. بیترس از جلاد پخش در سینمای ایران که بعد از ده روز همچنان ده سینما را به آن اختصاص داده است. همین امر باعث میشود اندک خانوادهها وقتی پایشان به سینما رسید و مرز اقتصادی تهیه بلیط را نیز رد کردند، فیلم برایشان حرفی بزند و در نهایت شگفتی به حرفشان گوش دهد.
«سیزده»، فیلم بلاتکلیفیِ یک یا چند فرد مشخص شده نیست بلکه فیلمی است با عنوانهای متفاوت که هر شخص برداشت ذهنی خود را در فیلم پیدا میکند. خندههای عصبی، شادی درون، آرامش موقتی و گریهها آنچنان تأثیر میگذارند که قدرت دکوپاژ کارگردان را نمایان میکند. …و اینجا بمانی میماند و در اتاقش که قدرت پدر آن را به جرم نخواندن حرف مادر شکسته و کاغذ چرکینی که این شیار را بسته اما مدام در حال پاره شدن است. دوربین داستان را موشکافانه دنبال میکند، گویی او از تماشاگر کنجکاوتر است و قرار است چیزی کشف کند، چیزی که مدتها از اجتماع ما دور مانده است.
چالشهایی که پدر و مادر در فیلم ایجاد میکنند، دیالوگ از قبل تعیینشدهای ندارد بلکه یک بداههپردازی در حال اجراست که از این سمت بمانی با پرتاب صدا از باند ضبط به بیرون، جنگ فیزیک و روان را شروع میکند. زمین و آسمان یکسان میشوند و به محل استعمال دخانیات -که سیار هم هست- پناه میبرد و سفیدی چهرهٔ مرد گوشتالو مرا یاد مردههایی که میخزند، میاندازد اما از نوع ایرانیاش. تصویر، رنگهایی را نمایان میکند که انگار مایعی غلیظ از دیوار آجری رنگ به سمت دریای زلال میتراود. بمانی خیلی وقت است که زیر آب مانده و دوست ندارد بیرون بیاید.
لگد زدن به درهای همسایه خشم او را به نبود محبت مادرانه و از دست دادن معشوقههایش بالا میبرد. او در سنی که تمام زندگیاش در یک تار مو خلاصه شده، از دو معشوقهٔ خود رانده میشود و در قرعهکشی با برادران ناتنیاش، مردگان نصیبش میشوند و عشق مادرانه نصیب دیگران. موسیقی پربار فیلم نیز قابل تقدیر است که نقطهای سنگینی از درام را بر دوش میکشد و داستان را برایمان بازگو میکند. زمان با پسر و سن نحسی که در آن قرار دارد بازی میکند. انگار ژن تمام انسانها هدایتکننده این زمان هستند و انگار با خونی که از بینی مادر میغلتد قرار است از چیزی سخن گفته شود؛ اما هنوز قابی خالی در ذهن میماند و هرگز از ذهن من پاک نمیشود. تیر کدام سر را نشانه خواهد گرفت؟