- آسمونی
- مجله اینترنتی
- چهره ها
- چهره های سینمایی
- می زند باران به شیشه... برای از دست رفتن فتحعلی اویسی

می زند باران به شیشه... برای از دست رفتن فتحعلی اویسی
سه شنبه 13 مهر 1400
نويسنده: على جعفر زاده
يكى دو هفته پيش بود؛ كمى كمتر يا بيشتر و درست پيش از خبر-شايعه ى تاييد-تكذيب شده ى جدال فتحعلى اويسى با مرگ ، در رسانه اى مجازى نوشتم: " خيلى زشته من تا امروز فكر مى كردم زهرا اويسى دختر فتحعلى اويسى هستش؟؟ "
و اين تغيير فضاى ذهنى از شوخى با زندگى تا گريستن در تلاقى با مرگ چقدر تامل برانگيز است. اصلا پاييز معنى نوازش صورت مسحور كننده و رنگارنگ مرگ است. مرگى به رمزآلودگى حيات... ريزشى به زيبايى رويش...
پيش از انقلاب از آن سوى اقيانوس آتلانتيك و از دانشگاه ايالتى تگزاس تصديق بازيگرى و كارگردانى گرفت و از سال پنجاه و هفت تا همين چند وقت پيش در تمام حوزه هاى كار نمايشى قدم نهاد و تاريخچه اى از خود به يادگار گذاشت و يكى ديگر از برگ هاى مهر را با نام و قلب خويش مهر و موم كرد و رفت. از بازيگرى تا كارگردانى و ناگهان در هفتمين دهه از عمرش خوانندگى ؛ از تله تئاتر گرفته تا سينما و سريال هاى تلويزيونى ؛ جايى نبود كه اويسى در آن حضور نيافته باشد. مرد بلند بالا و چشم درشت و صورت سنگى كه براى من و خيلى از كمى جدى ترهاى سينما سرهنگ "ناخدا خورشيد" بود و دكتر "هامون". و براى اكثريت مردم پاى ثابت سريال هاى تاريخى. مگر مى شد دليران تنگستان و سربداران و سردارجنگل و تنهاترين سردار و ولايت عشق را بدون حضور اويسى حتى تصور كرد. با آن صورت عبوس و ز مخت ساخته شده بود براى نقش بدمن هاى پنهان در صفحات تاريخ...
اما زندگى هنرى او درست مثل ابتداى همين متن چرخشى عجيب داشت. اويسى كاركشته و كاربلد در تغييرى شگرف و خلاف انتظار عمومى ، با تيزهوشى مهدى مظلومى ، پا به عرصه طنزهاى نود شبى دهه هشتاد نهاد. اتفاقى كه جامعه هنرى را با لايه اى پنهان از يك هنرمند قديمى آشنا كرد. و آنقدر در اين حوزه درخشيد كه حالا چند نسل او را با كاووسى "در حاشيه" مى شناسند.
اويسى مجموعه نامتناهى از دوگانگى هاى گاه متعارض بود كه در تلاقى شوخى و جدى روزگار از ميان ما رفت. هنرمندى كه امضاى بزرگى روى دفتر فرهنگ اين سرزمين گذاشته است.
علی جعفرزاده