- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- دانستنی سینما
- آیا ما واقعاً «جریان سینمای کودک» داشتهایم؟

آیا ما واقعاً «جریان سینمای کودک» داشتهایم؟
یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲
سید حسام فروزان
در سالهای اخیر، هر بار که از «سینمای کودک ایران» صحبتی به میان آمده بلافاصله کار به حسرت خوردن و یاد کردن از نوستالژی «دوران طلایی سینمای کودک» هم رسیده است. اینکه امروز دیگر قهرمانهای کودکان ما باب اسفنجی و آنا و السا و بچه رئیس و دختر کفشدوزکی هستند و دهههاست که جای شخصیتهای وطنی در ذهن و خاطره بچههایمان خالی است. هر بار که یکی از محصولات تازه ویژه کودکان و نوجوانان به اکران عمومی میرسد یا در پروندهای به سینمای کودک پرداخته میشود، بیشتر منتقدان و صاحبنظران آثار روز را با نمونههای شاخص دهه شصت و هفتاد مقایسه میکنند و مینویسند که روزگاری ما در این سینما گلنار، شهر موشها، پاتال و آرزوهای کوچک و دزد عروسکها و البته کلاهقرمزی و پسرخالهای داشتیم و کودکان و بزرگسالان برای تماشایشان صف میکشیدند و حالا چه... احساسات دوستان نوستالژیباز دهه شصتی ما قابل درک است اما بد نیست یکبار برای همیشه پرسشهایی بنیادین راجع به سینمای کودک و نوجوان ایران مطرح کنیم تا تکلیف خودمان را بدانیم.
آیا ما واقعاً «جریان سینمای کودک» داشتهایم و حالا از آن محروم شدهایم؟ آیا دوران طلایی سینمای کودک حاصل برنامهریزی و سیاستگذاریهای از پیش تعین شدهی نهادهایی مانند بنیاد فارابی بوده است؟ یا نه تولید فیلمهای خاطرهانگیز آن سالها صرفاً حاصل نیاز و عشق و علاقه و تلاش سینماگران با قریحهای همچون مرضیه برومند و ایرج طهماسب و تهیهکنندگانی مانند فرشته طائرپور بوده؟ اصلاً به جز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کدام نهاد یا سازمانی بطور مشخص و با برنامه به تولید و نمایش فیلمهای ویژه کودک و نوجوان پرداخت و توانست جریانساز باشد؟
وقتی از سینمای کودک حرف میزنیم
شاید بهتر باشد پیش از هرچیز بپرسیم تعریف سینمای کودک چیست؟ آیا تعریف کلاسیک یا آکادمیکی از این پدیده وجود دارد که اکثریت پژوهشگران روی آن اتفاق نظر داشته باشند؟ هرکدام از منابع نظری را که نگاه کنیم دستمان میآید که تعریف سینمای کودک نیز از آن معضلات ازلی و ابدی مباحث تئوریک است که پاسخ روشن و صریحی برای آن نیست و هنوز بر سر آن به اصطلاح بین علما اختلاف است. چیزی مثل ادبیات کودک.
پیتر بروک در کتاب «به سوی داستانهای عالی» مینویسند: اگر از خود بپرسیم منظور از ادبیات کودکان چیست؟ آن وقت تعریف و ایهام این موضوع فوراً آشکار میشود. قطعاً منظور ما ادبیات آفرینده شده به دست کودکان نیست، گرچه این موضوع جای بحث فراوان دارد. اما آیا منظور ما ادبیاتی است که کودکان آن را میخوانند یا ادبیاتی که برای کودکان نوشته میشود.» دقیقاً همین پرسشها برای سینمای کودک نیز مطرح است. آیا سینمای کودک شامل فیلمهایی است که صرفاً برای خوشامد کودکان ساخته شده است؟ یا فیلمهایی که به کودکان میپردازند و درباره آنها ساخته شدهاند؟ فیلمهایی که کودکان در آنها نقش دارند چطور؟ اینطور مواقع، باید از خیر تعاریف آکادمیک گذشت و مفاهیم را توضیح داد. در حقیقت، تعریف سینمای کودک کار چندان سادهای نیست و لازم است این پدیده از دیدگاههای شخصی، آموزشی و تربیتی، نقادانه و فرهنگی و اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. اما بطور کلی میتوانیم بگوییم سه دسته فیلم وجود دارد:
- فیلمهایی برای کودکان (یا مناسب کودکان)
- فیلمهایی که درباره کودک و دوران کودکی هستند
- فیلمهایی که کودکان میبینند
بنابراین چیزی به اسم سینمای کودک قابل شناسایی نیست، اما تا دلتان بخواهد فیلمهای کودک و نوجوان داریم. جادوگر شهر زمرد، چارلی و کارخانه شکلاتسازی، شیر شاه و ایتی موجود فرازمینی و... میتوانند فیلم کودک قلمداد شوند.
کتابهای نقد فیلم کودکان مثل کتاب «رمانها و فیلمهای کودکان» نوشته داگلاس استریت سهم مهمی در تعریف مفهوم سینما برای کودکان داشتهاند. استریت در مقدمه کتابش فیلم کودک را برگرفته از ادبیات کودک میداند. از نظر استریت، سه نوع داستان برای کودکان وجود دارد: داستان برای مخاطب کودک، داستان برای مخاطب بزرگسال و داستانهایی که از سوی خوانندگان نوجوان برگزیده شدهاند. استریت پس از آن بحث میکند که بیزمانی و غنای تخیلی آثار ادبی، دههها فیلمسازان را به خود جذب کرده است. از نظر او، آثار مجاز ادبیات کودکان، فیلمسازان را به خود خوانده و آنان این آثار را برای سینما اقتباس کردهاند، و این یعنی تعریف فیلم کودک.
اگر این تعریف را بپذیریم باید بگوییم سینمای ایران در این زمینه چنتهاش خالی است؛ چون بسیاری از شاهکارهای ادبیات کودک ما هنوز در سینما بازتابی نیافتهاند. ضمن اینکه یک تعریف بومی از سینمای کودک هم داریم.
پرویز دوایی در سالهای همکاری با کانون برای حل معضل چیستی سینمای کودک پیشنهادی ارائه کرد : خود کودکان باید بطور عملی وارد فرایند تولید فیلم و سینما شوند. به این ترتیب فیلم ویژهی کودکان خلق میشود؛ چرا که کودکان چیزی را که خودشان ساخته باشند حتماً تماشا میکنند. جالب اینجاست در دهه پنجاه این فرمول در عمل پیاده شد و جواب داد. محمدعلی طالبی، همایون اسعدیان و بسیاری دیگر از جمله کودکان و نوجوانانی بودند که در دورههای آموزش فیلمسازی آماتوری کانون پرورش فکری شرکت کردند و فیلمهایی ساختند. این فیلمها در همه مراکز کانون در سراسر کشور به نمایش گذاشته شد و حتی به جشنوارههای خارجی ارسال شد و جوایزی را هم نصیب سینمای ایران کرد!
حالا که حرف از کانون شد، وقت آن است به سراغ «سینمای کانونی» برویم که قصهاش دراز است و باید برایش کتابها نوشت...
مگر «سینمای کانونی» سینمای کودک نبود؟
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران در سال ۱۳۴۳ به پیشنهاد لیلی امیرارجمند و با کمک افرادی مانند فیروز شیروانلو راهاندازی شد. احسان یارشاطر، ایرانشناس مشهور اساسنامه کانون را نوشت و اسمش را انتخاب کرد. کانون امروز نهادی ۵۸ ساله است که سهم بسزایی در توسعه فرهنگ کتابخوانی و شعر و ادبیات و موسیقی و سینما برای کودکان ایران در نسلهای مختلف داشته است. کانون از سال 1349 تا 1357، تعداد ۱۱۵ فیلم داستانی و انیمیشن کوتاه تولید کرد و ۱۲ دوره جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان تا سال ۱۳۵۶ برگزار شد. در اساسنامه کانون شرح وظایف آن اینطور آمده است :
- تهیه و تنظیم برنامه جهت تولید و نمایش فیلم برای کودکان و نوجوانان
- پیشبینی اعتبارات و طرح بودجه برای تولید و نمایش فیلمهای کانون
- تولید فیلمهای زنده، نقاشی متحرک و عروسکی مناسب کودکان و نوجوانان با توجه به ضوابط و معیارهای تعیین شده
کانون حاصل نگاه باز فرهنگی و اعتماد و میدان دادن به طیفهای مختلفی از هنرمندان و روشنفکران و خالقان آثار بود. برای همین خیلی زود ابعاد آن از کانون کتابخانههای کودک فراتر رفت و جریانساز شد. عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و امیر نادری و بسیاری از بزرگان دیگر اولین تجربههای فیلمسازی خود را با امکانات کانون از سر گذراندند و بزرگ شدند. کارنامۀ کانون در زمینه تولید فیلم انیمیشن، به ویژه در دهۀ پنجاه که از آن به عنوان دوران طلایی انیمیشن در ایران یاد می شود، کارنامه ای پربار و درخشان است. آثاری که در این دوره به وسیلۀ نسل دوم گرافیست ها و انیماتورهای ایرانی مثل نورالدین زرین کلک، فرشید مثقالی، مرتضی ممیز، علی اکبر صادقی، آراپیک باغداساریان، عبدالله علیمراد، احمد عربانی، و نفیسۀ ریاحی خلق شده، از نظر سبک، تکنیک و مضمون بسیار متنوع اند و جزو گنجینه انیمشین ایران به شمار میروند.
«سینمای کانونی» جریان دیگری شد که همراه با موج نوی سینمای ایران با دوری از خشونت و مسائل جنسی و فرهنگ جاهلی و کاباره و... در مقابل جریان اصلی فیلمفارسی قرار گرفت و در میان قشر جوانان تحصیلکرده طرفداران بسیار یافت. سینمای کانون پرچمدار سینمای نوین ایران در جهان شد و توجه مجامع فرهنگی و هنری و جشنوارههای معتبر خارجی را بخود جلب کرد. فیلمهایی همچون ساز دهنی، دونده، خانه دوست کجاست؟، باشو غریبه کوچک و بچههای آسمان به عنوان آثار شاخص کانون نماینده سینمای نوین ایران در فرهنگهای سینمایی هستند. بچههای آسمان (1376) نمونه شاخصی است که در ادامه سیاست خاص و نخبهگرای کانون در تولید فیلم پس از انقلاب به اوج موفقیت و اقبال عمومی رسید.
بدون شک نقش کانون به عنوان تنها سازمان دارای تشکیلات و برنامه مدون و استودیوی تولید و نیروی انسانی ثابت و... در سینمای ایران انکارناپذیر است. اما در بحث سینمای کودک، با نگاهی اجمالی به عمده آثار تولید شده در کانون هم میبینیم که این آثار بیشتر برای بزرگسالان بودهاند و کودکان صرفاً سوژه آنها بودهاند. در واقع روح معصوم و جهان پاک کودکان در این فیلمها بهانهای بوده تا فیلمسازان مفاهیم بلند انسانی و معرفتی و گاه شاعرانه خود را مطرح کنند. ضمن اینکه بیشتر این فیلمها تاریخ مصرف داشتهاند و اگر برای کودکان و نوجوانان امروزی به نمایش گذاشته شوند احتمال زیاد در ده دقیقه اول سالن را ترک خواهند کرد! سینمای کانونی در اکثر موارد بسیار مضمونزده است و قصه و روایت در خدمت بیان مفاهیمی مانند فقر و فاصله طبقاتی و عدالت اجتماعی است. در واقع عناصر اصلی سینمای کودک یعنی تخیل و فانتزی و سرگرمی و قصهگویی غایب بزرگ این آثار است. در واقع سینمای کانونی به نام کودکان شکل گرفت اما به کام دیگران شد.
سینمایی که نیست
در دو دهه اخیر، غلبه سرمایهسالاری و نگاه کاسبکارانه تهیهکنندگان فرصتی برای تجربه کردن ژانرهای مختلف برای سینمای ایران باقی نگذاشت. فیلمهای کودک و نوجوان حتی در حد همان دهه شصت و هفتاد هم به دلیل اینکه دیگر «بفروش» نبودند تولید نشدند و سینمای ایران به تک ژانر من درآوردی «اجتماعی» خود بسنده کرد. البته تلاشهایی برای احیای سینمای کودک از سوی برخی از کارگردانان و تهیهکنندگان صورت گرفت و آثاری مانند شهر موشها۲، کلاهقرمزی و سروناز، آهوی پیشونی سفید و دزد و پری و... ساخته شد اما کافی نبود و همچنان میتوان گفت سینمای ایران خوراک مناسبی برای انبوه تماشاگران کودک و نوجوان خود ندارد. اتفاق دیگر، ساخت اولین نمونههای انیمیشن بلند با استفاده از دستاوردهای تکنولوژی دیجیتال بود. انیمیشنهای تهران ۱۵۰۰، شاهزاده روم و فیلشاه حاصل این جریان بودند که علیرغم صرف بودجههای کلان انتظارها را برآورده نکرد.