
راسپوتین سیاستمدار پیشگو و رازهای او
گریگوری یفیموویچ راسپوتین، زاده 21 ژانویه 1869 در سیبری روسیه است؛ وی در خانواده ای روستایی متولد شد و در میان مردم روسیه به عقیده بسیاری و به ادعای خودش، وی یک راهب با توانایی های ماورای طبیعی مانند هیپنوتیزم ، پیشگویی و شفای مریضان بوده که البته در هیچ کلیسایی ثبت نشده بود. راسپوتین در جوانی با خانواده نیکولای دوم ، آخرین تزار روسیه ارتباط عمیقی برقرار کرد و رفته رفته دوست، راهب مشاور و همدم آنها شد. تعدادی از مردم روسیه نیز بر این باور بودند که راسپوتین یک پیامبر است و تعدادی نیز میگفتند راسپوتین یک شارلاتان به ظاهر معتقد است. بیشتر زندگینامه راسپوتین توسط مردم دست به دست چرخیده و هیچ گاه اثبات نشد که وی بلاخره راهب شیطان صفت بوده یا نه.
عکسی از راسپوتین و خانواده اش (شخص سوم از چپ دختر راسپوتین، ماریا است که بعد از جریان پدرش تا آخر عمر در سیرک با حیوانات کار کرد):

عکسی دیگر از راسپوتین و خانواده درباری در غیاب نیکولای دوم، آخرین تزار روسیه:

الکسای پسر نیکولای دوم از بیماری هموفیلی رنج میبرد، راسپوتین در سال 1906 خیلی سریع از این فرصت و از توانایی های شفابخشی خود استفاده کرد تا به دربار تزار راه یابد. یک شب راسپوتین توسط الکساندرا، تزارینا و ملکه روسیه به دربار خوانده شد تا به عنوان راهب برای الکسای، تنها پسر خانواده دربار روسیه دعا کند. صبح روز بعد و پس از دعاگویی راسپوتین وقتی الکسای صبح روز بعد از خواب بیدار شد هیچ اثری از بیماری در وی دیده نمیشد. به همین خاطر ملکه الکساندرا راسپوتین را در دربار نگه داشت و تقریباً همه باور کرده بودند که راسپوتین توانایی های فراطبیعی دارد!
اوج قدرت راسپوتین در سال 1915 و هنگامی بود که نیکولای دوم از سنت پترزبورگ به آن سوی دریاها به جنگ جهانی اول پیوست. اما با بالا رفتن قربانیان روسی در جنگ جهانی اول، خانواده درباری تزار و ملکه الکساندرا و به همراه آن گریگوری راسپوتین که حالا قدرت دربار را به دست داشت، کم کم در حال فراموش شدن بودند. تا اینکه در سال 1916، سه مرد با اعتبار اجتماعی بالا، به دلیل آنکه به راسپوتین بی اعتماد بودند و اهداف وی را شوم میخواندند تصمیم به ترور وی گرفتند. راسپوتین بیش از حد مورد اعتماد دربار بود و برخی بر این باور بودند که تزارینای روسیه، ملکه الکساندرا را سحر و جادو و هیپنوتیزم میکرده و تاثیرات بدی بر دربار میگذاشته. به همین خاطر در تاریخ 30 دسامبر 1916 راسپوتین توسط فلیکس یوسوپوف به خانه فلیکس دعوت شد و پس از مدتی هم با سه گلوله کشته شد. اینکه در آن خانه واقعا چه اتفاقی افتاده از معماهای تاریخ است.

به گفته خود فلیکس، شب قتل راسپوتین را به خانه اش دعوت کرد، به او کیک و چای آغشته به سیانید (نوعی سم کشنده) تعارف کرد که البته راسپوتین بعد از رد کردن چای و کیک کمی بعد شروع به خوردن آنها کرده بود و در کمال تعجب هیچ مشکلی برایش پیش نیامده بود و سیانید او را نکشت! همچنین به طرز عجیبی، پس از چند دقیقه راسپوتین درخواست شراب کرد که با وجود اینکه فلیکس شراب را هم زهرآگین کرده بود، با وجود نوشیدن 3 لیوان شراب، باز هم صدمه ای ندید. حوالی 2:30 شب بود که فلیکس به طبقه بالای خانه اش رفت؛ جایی که همدستانش آنجا قایم شده بودند. سپس با آنها به طبقه پایین و جایی که راسپوتین منتظر بود برگشت و گفت راسپوتین بهتر است دعای قبل از مرگش بخواند. پس از یک بار شلیک به سینه اش، راسپوتین پس از چند دقیقه دوباره روی پا ایستاد و به یوسوپوف حمله کرد! و سپس به سرش شلیک شد و کشته شد. برای حفظ ظاهر، یکی از سه قاتل لباس های راسپوتین را پوشیدند و شبانه به خانه او برگشتند تا کسی شک نکند. جسد وی را همان شب به رودخانه انداختند، اما پس از 2 روز پیدا شد و به خاک سپرده شد. خانواده وی اجازه حضور در مراسم خاکسپاری را نداشتند.

شخصیت راسپوتین در کارتون معروف آناستازیا نیز بسیار شرور به تصویر کشیده شده است، اما حقیقت راجع به اهداف راسپوتین به هیچ وجه معلوم نیست و زندگی و شخصیت وی یکی از چالش برانگیزترین معماهای تاریخی امروز است. در قسمت نظرها برای آسمونی بگویید شما چه فکری میکنید!
